پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- الرای الیوم چاپ لندن نوشته است: هدف تحرکات سیاسی عربستان با هدایت ملک سلمان و فرزندش در مصر و ترکیه و اردن و امارات چیست؟ چرا در زمانی که جزایر «تیران» و «صنافیر» در اشغال اسرائیل بود، عربستان خواستار حاکمیت خود بر این جزایر نشد؟ آیا «قوم گرایی سنی» جایگزین «قوم گرایی عربی» برای رویارویی با «قوم گرایی شیعی فارسی» شده است؟

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «پارس»، سلمان بن عبدالعزیز پادشاه عربستان سعودی یک سال پس از بر تخت نشستن، مدال «جمهوری» ترکیه و مدال «نیل» مصر و دکترای افتخاری دانشگاه قاهره را به دست آورد. او طی این یک سال، چهار بار با رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه و سه بار نیز با عبدالفتاح السیسی رئیس جمهور مصر دیدار کرد و دو ائتلاف را بنیان گذاشت که یکی عربی و دومی اسلامی بود. او رهبری بزرگ ترین رزمایش نظامی را در تاریخ منطقه به نام «تندر شمال» بر عهده داشت و حاکمیت کشورش را بر جزایر «صنافیر» و «تیران» در دهانه خلیج عقبه بازپس گرفت و هواپیماهایش را در عملیات «طوفان قاطعیت» به جنگ بی‌پایان در یمن و چهار هواپیمای دیگر را به پایگاه هوایی «اینجرلیک» ترکیه فرستاد تا در جنگ علیه «داعش» - و شاید در آینده اگر جهت باد مطابق خواست عربستان بود - در تلاش برای سرنگون کردن نظام سوریه مشارکت کنند.

تهاجم دیپلماتیک عربستان، ملک سلمان را راهی قاهره و از آنجا راهی آنکارا کرد در حالی که فرزندش که جانشین ولیعهد و پادشاه آینده تلقی می شود به امان پایتخت اردن و از آنجا به امیرنشین ابوظبی پرواز کرد و در این دو شهر مانند پادشاهان مورد استقبال قرار گرفت. حتی پادشاه اردن که در شهر عقبه به استقبال او آمده بود تشریفات رسمی را رعایت نکرد و در پایان این سفر بیانیه ای رسمی صادر کرد.

چه روی داده است... و این تهاجم (دیپلماتیک) برای چیست و آیا این اقدامات نشانه وحشت است یا نشانه قدرت؟ از این تحرکات در چنین زمانی و از سوی کشوری که به کُندی حرکت و تأمل عمیق معرف است و در منطقه ای که یکی از ملتهب ترین مناطق جهان است چه برداشتی می توان کرد؟

دو عامل اصلی در پشت پرده این «تهاجم» عربستان است: نخست؛ تلاش برای تشکیل «ائتلاف سنی» برای رویارویی با خطر ایران که اضلاع اصلی آن را عربستان، ترکیه و مصر تشکیل می دهند. دوم؛ خروج تدریجی سیاسی و نظامی آمریکا از منطقه خاورمیانه و دست کشیدن از متحد خود عربستان سعودی که محور تمرکز راهبرد آمریکا و جنگ های آن در منطقه طی هشت دهه بوده است.

«پول» چسبی است که قرار است سه ضلع این ائتلاف را به یکدیگر متصل و آن را محکم کند. عربستان که صاحب این ایده است، پول زیادی به منظور خرج کردن برای ائتلاف های خارجی دارد و حاضر است همه دارایی های اصلی و اموال کشور، از جمله بخشی از سهام شرکت نفتی «آرامکو» را بفروشد و ذخایر نفتی را به گرو بگذارد یا بخشی از آن را بفروشد تا هزینه رویکرد راهبردی جدید و جنگ های آینده خود را تأمین کند.

درست است که دو ضلع این مثلث یعنی ترکیه و عربستان آماده شده اند ولی برای آماده سازی ضلع سوم یعنی مصر از طریق میانجی گری عربستان برای نزدیک کردن قاهره و آنکارا به یکدیگر تلاش می شود. شاید این کار به مدتی زمان نیاز داشته باشد. مانع اصلی یعنی «اخوان المسلمین» -با توجه به عقب نشینی های اخیر اردوغان در برابر اسرائیل و عراق - به اندازه ای بزرگ نیست که مانع بلندپروازی منطقه ای بزرگتری شود. بعید نیست که در آینده نزدیک شاهد راه حل هایی باشیم زیرا مصر پس از جزایر «صنافیر» و «تیران» به جزیره سوم عربستان تبدیل شده است و تصمیم‌هایش بیش از آن که در قاهره اتخاذ شود در ریاض اتخاذ می شود. فقط یک رویداد غیرمنتظره یا معجزه می تواند کل روند کنونی را به هم بریزد.

در همه تحرکاتی که عربستان انجام می دهد و در برنامه جنگ های کنونی و آینده این کشور، اسرائیل هدف تلقی نمی شود. فقط خداوند توانا از اسرار غیب آگاه است ولی قطعا هدف این تحرکات، ایران و جامعه شیعیان است که طبق ادبیات سعودی‌ها در منظومه آن قرار دارند. از این رو غیرمنتظره نبود که عادل الجبیر وزیر امور خارجه عربستان بگوید کشورش به پیمان صلح امضا شده بین مصر و اسرائیل (پیمان کمپ دیوید) و همه تعهدات ناشی از آن پایبند است. رسانه های اسرائیلی نیز فاش کردند بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل از توافق مصر و عربستان درباره دو جزیره تیران و صنافیر آگاه بود و پس از آن که کابینه امنیتی اسرائیل با این توافق موافقت کرد، نتانیاهو در عمل از آن استقبال کرد.

مقامات کنونی عربستان دکترین سیاسی - راهبردی جدیدی را مطرح کرده اند و در حال بسیج کردن متحدان خود در پشت آن هستند. در دکترین جدید، «قوم گرایی سنی» به عنوان جایگزین قوم گرایی عربی و امت گرایی اسلامی مطرح می شود که عربستان طی هشتاد سال در پیش گرفته بود. این دکترین موجب کنار گذاشتن کامل شیعیان و لغو هویت عربی و اسلامی آنان و تبدیل کردن آنان به اردوی دشمن به رهبری ایران می شود بدون توجه به این که آیا شیعیان این دسته بندی را می پذیرند یا نمی پذیرند!

عبدالله دوم پادشاه اردن دو ماه پیش در دیدار با اعضای کنگره آمریکا از در پیش بودن «جنگ جهانی سوم» در منطقه سخن گفت و بعید نمی دانیم که مقدمه چینی های کنونی به سرکردگی عربستان و پادشاه آن، حرکتی در این مسیر باشد. باید در نظر بگیریم که پادشاه اردن نخستین کسی بود که حدود ده سال پیش از خطر «هلال شیعی» سخن گفت و اکنون این هلال در مقابل چشم ما قرار دارد و در دو دستگی فرقه ای که به روشنی در دو جنگ سوریه و یمن و جنگ آینده در عراق و جنگ غیرمستقیم در لبنان دیده می شود تجلی پیدا کرده است. تصادفی نبود که در بیانیه صادر شده در پایان دیدار پادشاه آینده عربستان یعنی شاهزاده محمد بن سلمان از اردن و ملاقاتش با پادشاه این کشور، به ایران درباره مداخله در امور کشورهای منطقه و دامن زدن به فتنه طایفه‌ای در این کشورها هشدار داده شده است.

از جنبه نظری و روی کاغذ، به ظاهر «آش سنی» که عربستان پخته در آستانه آماده شدن است. مواد تشکیل دهنده این آش، فریبنده است و چاشنی‌های رسانه ای و مالی آن دهان طرف های بسیاری را در منطقه و شاید در کشورهای اسلامی آب انداخته است. هرگونه مخالفت با این طرح یا زیر سئوال بردن آن یا هشدار دادن درباره احتمال شکست آن و منفی دانستن نتایج آن، ممنوع است و کسی که از متن نوشته شده فراتر رود با «قاطعیت» مواجه خواهد شد. در این چارچوب و در نگاهی سریع شاید بیان آنچه بر دو نویسنده و اقتصاد دان برجسته عربستانی گذشت، گویا باشد. نفر اول (عصام الزامل) مجبور شد سه یادداشت خود در شبکه توئیتر را که در آنها به فروش سهام شرکت آرامکو در بازارهای داخلی و جهانی و ایجاد صندوقی دولتی با سرمایه دو تریلیون دلار اعتراض کرده بود ظرف چند ساعت حذف کند. نفر دوم (برجس البرجس) نیز مقاله ای را که در آن از سیاست اقتصادی عربستان و واگذاری دارایی های دولتی به بخش خصوصی انتقاد کرده بود، از نسخه الکترونیکی روزنامه «الوطن» عربستان حذف کرد.

اقدام عربستان به بازپس گیری دو جزیره از مصر بر اساس توافق اخیر با قاهره و با بهره گیری از اوضاع اقتصادی وخیم این کشور نشان می دهد مقامات سعودی می دانند چه زمانی ضربه خود را وارد کنند. در اینجا بعد جدیدی را می افزاییم؛ این که عربستان زمانی که این دو جزیره به مدت بیش از ١٢ سال در اشغال اسرائیل بود، به هیچ وجه خواستار سیطره بر آنها نشد و هیچ گاه به حاکمیت خود بر این جزایر اشاره نکرد تا از هرگونه رویارویی با اشغالگران اسرائیلی پرهیز کند. ولی بعد از آن که مصر بر اساس توافقنامه کمپ دیوید این جزایر را به عنوان بخشی از شبه جزیره سینا بازپس گرفت، اوضاع تغییر کرد و اسناد مالکیت عربستان بر این جزایر در کنار فشار شدید، علنی و از آمادگی مصر برای معامله و واگذاری این جزایر به عربستان در مقابل دریافت پول کلان سخن به میان آمد.

جنگ ژوئن ١٩٦٧ بخاطر جزایر تیران و صنافیر و تصمیم جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر به بستن تنگه تیران به روی کشتی های اسرائیلی آغاز شد ولی فکر نمی کنیم که جنگ جهانی سوم بخاطر این دو جزیره آغاز شود بلکه اوضاع به طور کامل بر عکس خواهد شد.