اتحادیه ابلهان

تشنه حماسه ‌اند؛ همان چیزی که هیچ‌گاه آن را نداشتند و ندارند. البته که تعداد لایک‌های این و آن برایشان حماسه نمی‌شود، البته که تعداد هشتگ‌ها برایشان حماسه نمی‌آفریند. حماسه‌ای از جنس حضور می‌خواستند؛ از جنس مردم؛ از جنس عزم و عظمت. از جنس اجتماعات تاریخی روزهای منتهی به انقلاب. از جنس ۲۲ بهمن‌ها و روز قدس‌های پیاپی. از جنس اربعین، از جنس ۹دی. از جنس شانزدهم دی ماه ۹۸. یک یوم‌الله ، یک حماسه می‌خواستند؛ چیزی که هرگز نتوانستند آن را داشته باشند. اجتماع برلین ، قرار بود این عقده را درمان کند. بتوان از بالا آن را گزارش کرد. در آن صدا به صدا نرسد. برای این حماسه‌سازی از هر ترفندی استفاده شد؛ باری خود را به معترضان هزاره‌ای وصله کردند و رسوا شدند و دیگر بار در برلین، در حاشیه معترضان آلمانی جا گرفتند.این مغتنم است که بالأخره فهمیده‌اند باطل راهی جز تقلید از حق ندارد. اگر می‌خواهد به حساب بیاید، باید کف روی دریای حق باشد. حیف که زمین اجتماع و راهپیمایی، محل مناسبی برای رقابت با جمهوری اسلامی نیست. 

برلین تبدیل به حماسه نشد و در عوض از آن یک تابلوی روشن و پرمعنا ماند. جمهوری اسلامی ایران، منتقدان و معترضان گوناگونی دارد؛ اما معاندان و دشمنان آن را می‌توان از اجتماع برلین شناخت. همه آمده بودند: تجزیه‌طلبان کرد و ترک و عرب؛ گرایش‌های نامتعارف جنسی، سلطنت‌طلبان و مجاهدین خلق. نژادپرست‌های تجزیه‌طلب، متحجران سلطنت‌طلب، منحرفان جنسی و سالمندان منافق؛ خواهان سقوط نظام از راه تحریم مردم ایران و جنگ داخلی و مداخله نظامی خارجی هستند و تا کنون چه پدیده یا شخصی این حقیقت را گویاتر از اجتماع این قوم در برلین به نمایش گذاشته است؟ برلین، معاندان ایران اسلامی را به صورت یک پکیج در معرض دید گذاشت؛ تا ما بالأخره بفهمیم معنای «پلنگان و شیران» که فردوسی دریغ می‌دانست ایران کنام آنان شود، چه کسانی هستند. تا بفهمیم معنای «زاغ» که حافظ آن را  در«طرب‌آشیان بلبل» دیده بود، چه افرادی هستند. تا به عیان ببینیم فرهنگی فاسد، سیاستی مرتجع، اعتقادی ضدبشری و سازمان‌هایی جنایت‌پیشه برای ایران دندان تیز کرده‌اند. 

در این میان آن که نقش کاوه را بازی می‌کند و بانی این اجتماع بوده است و خود را در قامت یک پیشوا می‌بیند؛ در مورد قیاس خود با کاوه دادخواه یک چیزهایی را فراموش کرده است. فراموش کرده که کاوه خود علم قیام برداشت اما هرگز از بیگانه دریوزه نکرد. کاوه جان خودش را سپر کرد، نه گریخت و نه از دیگران کمک خواست. فراموش کرده کاوه هرگز خود رهبری جنبش را به دست نگرفت، بلکه از ابتدا می‌خواست پرچم را به دست فریدون بدهد. فراموش کرده مقر ضحاک، در بیت‌المقدس بوده است، همان جایی که اکنون ضحاک زمان حکم می‌راند و کاوه قلابی قصه ما، در زمین او بازی می‌کند.  

اتحادیه ابلهان

به خشکی رسیدند سر کینه جوی                                                      به بیت‌المقدس نهادند روی

به تازی کنون خانهٔ پاک دان                                                                          برآورده ایوان ضحاک دان

حرف‌های سانتی‌مانتال و شعرگونه، قرار است عنوان بیانیه سیاسی را به خود بپذیرند. بیانیه‌ای که نویسنده آن یا مطلقا تاریخ و سیاست نمی‌داند، یا خیلی خوب آن را می‌داند و بلد است چطور سر تا پایش را به دروغ‌های مضحک و نفرت‌انگیز آلوده ‌کند. 

و اما مهم‌ترین حقیقتی که این اجتماع آن را به نمایش گذاشت، تحریم‌طلبی و گرایش جدی به جنگ داخلی ایران در میان جبهه امروزین معاندان نظام است. بانی مراسم ادعا می‌کند ما تحریم و جنگ نمی‌خواهیم اما غرب را بابت مذاکره با ایران مذمت کرده و دشمن را به تحریم بیشتر مسئولان نظام تشویق می‌کند و در این میان کوچک‌ترین اشاره‌ای هم به رفع تحریم‌های دارویی و اقتصادی نمی‌کند. بانی این مراسم، آرزوی آن دارد که اجتماع بعدی را در تهران برگزار کند. آخرین دشمنانی که فکر می‌کردند به سرعت به تهران می‌رسند، یکی صدام بود و یکی رجوی. اکنون سراغ آن‌ها را می‌توانی در لجن‌زار تاریخ پیدا کنی.

جواد شاملو