علمدار جبهه مقاومت

در اسلام خطبه یک سلاح جنگی است و این خود نماد اعجاز رسانه‌ای دین مبین است. خطیب جمعه باید سلاح به همراه داشته باشد؛ گفته‌اند این به دلیل نشان دادن اقتدار اسلام است؛ اما دلیل حقیقی شاید آن است که خود این خطبه خواندن جنگیدن و رزمندگی است. اگر غیرازاین بود از اواسط هفته پیش دوست و دشمن چشمشان به ضاحیه بیروت نبود. مگر جمعه عصر در جنوب بیروت قرار بود چه اتفاقی بیفتد؟ بنا بود موشکی شلیک شود؟ یا از سلاحی جدید رونمایی شود؟ یا جبهه‌ای جدید گشوده شود؟ نه. تنها پای یک خطبه در میان بود. خطبه‌ای که می‌تواند معلوم کند پیروز کیست و شکست‌خورده کیست. 

خطبه‌ای که می‌تواند معلوم کند جنگ به کجا می‌رود و ظالم چه سرنوشتی دارد. خطبه‌ای که حیثیت دشمن را موشک‌باران می‌کند. موشک‌های طوفان الاقصی از بستر یک تفکر برخاست. تفکری که اسرائیل را از خانه عنکبوت سست‌تر می‌دید و آن را فریاد می‌زد. مقاومت نحیف فلسطین به خود جرأت طوفان نمی‌داد اگر این تفکر از حلقوم فرمانده جریانی که نگذاشت لبنان یک فلسطین دیگر بشود بیرون نمی‌آمد.

حزب‌الله لبنان خصوصا به فرماندهی سیدحسن نصرالله سندی شد بر ظرفیت و توانایی‌ مقاومت گروه‌های کوچک و غیردولتی و سرمشقی شد برای گروه‌هایی همچون حماس. امروز حماس، دیروز حزب‌الله است و امروز حزب‌الله فردای حماس. 

آنچه سید مقاومت در سخنرانی عصر جمعه تبیین کرد، اولا شکست رژیم در جنگ تا به امروز بود. این حقیقت که این قتل‌عام‌های وحشیانه نمی‌تواند برای رژیم پیروزی به‌حساب بیاید، از زبان شخصیتی چون سیدحسن نصرالله شنیدنی‌‌تر است. او خود مرد جنگ است و می‌داند هدف نظامی یعنی چه. باوجوداین حدودا 10 هزار نفر شهید، نسبت بین رژیم صهیونیستی با غزه چه تفاوتی با قبل از عملیات هفتم اکتبر کرده است؟ مطلقا هیچ پیشرفتی حاصل نشده است. اما جریان مقاومت به هدف‌های متعددی دست‌یافت. شکست هیمنه اطلاعاتی دشمن، شکست هیمنه نظامی او و گنبد آهنین، شکست پروژه عادی‌سازی، برگرداندن مسئله فلسطین به صدر اخبار جهان، به میدان آوردن افکار عمومی جهانی و ملت‌ها به سود فلسطین، شعله‌ور ساختن آتش اختلافات داخلی رژیم و افزایش نارضایتی ساکنان اراضی اشغالی از نتانیاهو، فعال شدن جبهه جنگ دشمن با لبنان و اضافه کردن دیگر گروه‌های مقاومت به جبهه جنگ با رژیم، بخشی از دستاوردهای حماس طی عملیات طوفان الاقصی بوده است. 

علمدار جبهه مقاومت

مطلب دومی که در این سخنرانی تبیین شد، ابعاد دخالت حزب‌الله در جنگ فعلی است. درگیری حزب‌الله با دشمن در مرزهای شمالی این رژیم برای او بسیار خسارت‌بار و سنگین است. توانایی‌ها و ظرفیت‌های حزب‌الله لبنان باعث شده حرکت‌های امروزش دستکم گرفته شود. درست است که حزب‌الله می‌تواند بلاهای بدتری بر سر رژیم اشغالگر بیاورد، اما این به این معنی نیست که امروز دست روی دست گذاشته است و یا حملاتش به پایگاه‌ها و تسلیحات دشمن، غیر راهبردی و بی‌اهمیت است. 

مطلب سوم و مهم‌ترین مطلب، آینده جنگ بود. سیدحسن نصرالله جنگ را برای دشمن بدون آینده تصویر کرد. از ریشه کندن مقاومت غزه برای اسرائیل لقمه از دهان بزرگ‌تر است و ادامه جنگ برای دشمن به نقطه مطلوبی نمی‌رسد. ریشه شکست او همین انتخاب هدف غلط اوست. حماس بیش از آنکه یک مجموعه از افراد و فرماندهان و سربازان باشد، یک ایده است. این واقعیتی است که دشمن مغرور نمی‌تواند آن را بپذیرد. حزب‌الله لبنان از آغاز شکل‌گیری بارها مهم‌ترین عناصر خود را از دست داد. مگر با شهادت سیدعباس موسوی و عماد مغنیه حزب‌الله نابود شد که امروز با شهادت محمد الضیف و ابوعبیده و اسماعیل هنیه حماس نابود شود؟ مگر در یمن، پیش از تهاجم عربستان، انصار الله یک گروه مقاومت فعال در منطقه بود؟ ایده و شعله مقاومت در قلب مظلومان وجود دارد و با ظلم تنها گُر می‌گیرد. پس سقوط دشمن نتیجه خیز او به سمت قله‌های دست‌نایافتنی است. شکست دشمن از غرورش نشأت می‌گیرد و پیروزی حق از خودباوری‌اش. خودباوری حق از خداباوری است و غرور دشمن از خودپرستی.

جواد شاملو