۳ روایت تازه و دست اول از انفجار تروریستی کرمان

پنج روز از حمله تروریستی به مراسم سالگرد شهادت سردار سلیمانی گذشته و هنوز ابعاد مختلفی از این حادثه دلخراش ناشناخته باقی مانده است. یکی از این ابعاد، چگونگی امدادرسانی پس از ۲ انفجار خونین است.

در لحظاتی که خون و آتش همه جا را فراگرفته بود گروه‌های امدادی هلال احمر در میان پیکر‌های شهدا و مجروحان مشغول امدادرسانی بودند و تلاش می‌کردند تا به حادثه‌دیدگان کمک کنند؛ از جمله قهرمانان این حادثه دختران امدادگر هلال احمر بودند.

در این گزارش ۳ روایت از ۳ دختر امدادگر هلال احمر را که در روز حمله تروریستی در محل حادثه حضور داشته‌اند و لحظه به لحظه آن را به چشم دیده‌اند می‌خوانید.

انفجار دوم همه را غافلگیر کرد

شاهد اول سلیمه تویسرکانی، امدادگر ۳۸ ساله است. او که از ۱۵ سال قبل با هلال احمر همکاری می‌کند درباره روز حادثه می‌گوید: این چهارمین سالگرد حاج قاسم بود و ما هر سال طبق برنامه در این مراسم حاضر می‌شویم. از صبح مشغول امدادرسانی بودیم. به‌خاطر ازدحام زیاد جمعیت تعداد ما هم زیاد بود.

او ادامه می‌دهد: حدود ساعت ۳ بود که صدای انفجار شنیده شد. ما در چهارراه یوسف الهی و نزدیک‌ترین تیم به محل حادثه بودیم که وقتی رسیدیم متوجه شدیم انفجار بمب بود. در زمان کوتاهی همه تیم‌های امدادی خودشان را به محل حادثه رساندند. در آنجا با صحنه‌های عجیب و غریبی مواجه شدیم. همه به دو طرف فرار می‌کردند. مردم را به حاشیه هدایت می‌کردیم. بدن‌ها همه غرق در خون بودند. آنقدر خونریزی زیاد بود که روی خون‌ها سر می‌خوردیم. متأسفانه اجساد وضعیت خوبی نداشتند و هر تکه‌ای یک طرف افتاده بود. شدت انفجار به حدی بود که همکارانم می‌گفتند تریبونی که بالای مزار حاج قاسم بود هم لرزید.

اما در میان پیکر‌های غرق در خون شهدا و مجروحان امدادگران چه می‌کردند؟ دختر امدادگر می‌گوید: ما در آنجا با صحنه‌های خیلی بدی روبه‌رو شدیم. کربلا را به چشم خود دیدیم. همه خونریزی شدیدی داشتند.

هر کسی را که نبض داشت و تنفس می‌کرد سریع انتقال می‌دادیم به مرکز درمانی. همه تلاش‌مان را می‌کردیم که این افراد زنده بمانند. راه را هم پلیس و مردم باز می‌کردند که آمبولانس بتواند سریع‌تر برسد. به‌خاطر همین سرعت امدادرسانی هم خوشبختانه تعداد زیادی زنده ماندند، اما متأسفانه تعداد زیادی هم شهید شدند.

او ادامه می‌دهد:انفجار دوم که رخ داد، همه را غافلگیر کرد. ما درحال امدادرسانی بودیم که ناگهان انفجار دوم اتفاق افتاد. شاید حدود ۷، ۸ دقیقه طول کشید. هیچ‌کس انتظار انفجار دوم را نداشت. در دومین انفجار هم افراد زیادی شهید شدند. در هر دو حادثه امدادرسانی به مجروحان اولویت بیشتری برای‌مان داشت. اول به آن‌ها امدادرسانی کردیم و در ادامه پیکر شهدا را منتقل کردیم.

من قبل از این هم تجربه حوادث مختلف را داشتم، اما هیچ‌کدام در این حد نبودند و این فجیع‌ترین حادثه‌ای بود که در آن حضور داشتم. با اینکه روحیه خانم‌ها نسبت به آقایان حساس‌تر است، اما همه خانم‌های امدادگر با اینکه با بدترین صحنه‌ها روبه‌رو شدند پا به پای آقایان با شجاعت به کارشان ادامه دادند.

۳ روایت تازه و دست اول از انفجار تروریستی کرمان

شجاعت دختران امدادگر

یکی دیگر از امدادگران هلال‌احمر که از شاهدان عینی این حمله تروریستی است شیما آقایی افشار نام دارد؛ امدادگری ۳۶ ساله که ۱۱ سال سابقه خدمت در هلال‌احمر دارد. او درباره این حادثه می‌گوید:روز حادثه من به‌عنوان یکی از سرتیم‌های گروه بانوان در چهارراه یوسف الهی با سایر همکارانم مستقر بودیم.

نیرو‌های ما با فاصله‌های کم، در قالب گروه‌های دونفره در طول مسیر مستقر شدند؛ از زیر پل تا میدان شهید ابومهدی المهندس. زیر پل مکرمه و ملیکا حسینی مستقر بودند. خودم هم آنجا بودم که اعلام کردند کمی‌بچه‌ها جا به جا شوند. به خواهران حسینی اعلام کردم کمی جلوتر بروند. بعد از من خواستند خودم کمی جلوتر بروم. چند ساعت گذشته بود که ناگهان یک صدا شنیدم. اعلام کردند کپسول ترکیده است. با سرعت از پشت موکب‌ها دویدم و به سمت صدا رفتم.

او درباره وضعیت خیابان بعد از انفجار می‌گوید:وقتی رسیدم آنجا افراد زیادی را دیدم که روی زمین افتاده بودند و همه‌جا پر از خون بود. در آنجا فهمیدم که حمله انتحاری اتفاق افتاده است. فضا طوری بود که در هر گوشه چندین نفر روی زمین افتاده بودند. زن و بچه روی زمین افتاده بودند. پر از دست و پای قطع شده بود. با بیسیم کمک خواستم. ۲ دقیقه نشد که همکارانم رسیدند.

خانم‌های امدادگر هم رسیدند و پا به پای آقایان شروع به امدادرسانی کردند. همان موقع ملیکا را دیدم. من را کشاند و به سمت مکرمه برد. رفتم نبضش را گرفتم، اما نبض نداشت. سی‌پی‌آر کردم، اما برنگشت. خونریزی شدیدی داشت و خون بند نمی‌آمد. ترکش به سرش برخورد کرده بود. متوجه شدم که شهید شده است. در گوشه‌ای دیگر خانمی را دیدم که جیغ می‌کشید و می‌گفت پاهایم حس ندارد.

آرامش کردم و همکارانم او را به بیمارستان منتقل کردند. در این بین خواهر مکرمه باورش نمی‌شد که مکرمه به شهادت رسیده و می‌گفت هنوز نفس می‌کشد. ما دوباره نبضش را گرفتیم و با اینکه نبض نداشت او را به بیمارستان اعزام کردیم.

با وجود این حادثه دلخراش، اما آنطور که این امدادگر می‌گوید نیرو‌های امدادی به‌خصوص زنان و دختران با جان و دل به وظیفه‌شان عمل کردند، آنقدر فضا بد بود که بیشتر مجروحان و شهدا لباس‌ها و بدن‌های‌شان پاره پاره شده بود. چون چیزی نداشتیم که آن‌ها را بپوشانیم بنر‌های موکب‌ها را کندیم و روی آن‌ها انداختیم. همکارانم هیچ‌کدام تجربه چنین حادثه‌ای را نداشتند. دختران هلال‌احمر در این حادثه شجاعت زیادی از خود نشان دادند. در این حادثه صحنه‌های دلخراش زیادی دیدیم.

شاهد صحنه‌های دلخراشی بودیم

یکی دیگر از قهرمانان پشت صحنه این حادثه کیمیا عبداللهی است؛ امدادگر ۲۴ ساله‌ای که از ۵ سال قبل به‌عنوان نیروی داوطلب با هلال‌احمر همکاری می‌کند. او روایتی تازه و دست اول از آنچه اتفاق افتاده را بازگو می‌کند و می‌گوید ساعتی قبل از انفجار اول، جای او و مکرمه حسینی، امدادگری که در این حادثه به شهادت رسید، عوض شد؛ وگرنه حالا نام او به جای مکرمه در فهرست شهدا بود.

کیمیا در این‌باره می‌گوید: من و خواهرم کوثر هر دو عضو داوطلب هلال‌احمر هستیم. آن روز ما در عمود ۱۳ حضور داشتیم. قرار بود از ساعت ۷ صبح تا ۱۰ شب شیفت بدهیم. چون جمعیت زیاد بود گفتند ممکن است اتفاقی برای مردم بیفتد و برای امدادرسانی آماده باشید. حدود ساعت ۱۲:۳۰ بود که مسئول‌مان خبر داد که شما ۲ خواهر باید به گلزار بروید و مکرمه حسینی و خواهرش ملیکا باید جای ما بیایند.

ما رفتیم به جایی که گفته بودند و کارمان را در آنجا ادامه دادیم تا اینکه ساعت حدود ۳ بود که صدای وحشتناکی شنیدیم. همان زمان تلاش کردیم به مردم و حادثه‌دیدگان کمک کنیم. درحالی‌که همه برای نجات جان خودشان فرار می‌کردند ما به‌عنوان امدادگر باید می‌ماندیم و کمک می‌کردیم. در انفجار اول صحنه‌های دلخراشی را دیدیم؛ مثلا یک خانم بود که بالای سر فرزندش بود.

به‌خاطر جراحات معلوم نبود که پسر است یا دختر. داد می‌زد که بچه‌ام... کمک کنید. ما سی‌پی‌آر انجام دادیم و دستش را گرفتم نبضش را بگیرم، اما اصلا نبض نداشت. با خودم گفتم شاید من استرس دارم و اشتباه می‌کنم. از همکاران دیگری کمک خواستم، اما آن‌ها هم گفتند که او نبض ندارد. باز هم سی‌پی‌آر انجام دادیم، اما جواب نداد. تمام کرده بود. در حال انتقال مجروحان بودیم که دومین انفجار هم اتفاق افتاد.

آنطور که این دختر امدادگر می‌گوید در این حادثه شاهد صحنه‌های دلخراشی بوده، اما به‌خاطر وظیفه انسانی‌اش در محل حادثه مانده است. او می‌گوید: وقتی یکی وارد هلال‌احمر می‌شود اول برایش انسانیت و ازخودگذشتگی مهم است. اگر قرار بود از جان خودمان محافظت کنیم اصلا وارد این کار نمی‌شدیم.

او ادامه می‌دهد: بعد از انفجار اول پدرم تماس گرفت و حال من و خواهرم را پرسید. گفتم خوبیم. پدرم گفت بمب‌گذاری شده است. فردای حادثه من باز هم شیفت داشتم. آمدم لباس‌هایم را بپوشم که پدرم پرسید کجا می‌روی که گفتم شیفت هلال‌احمر دارم. پدرم گفت برو خدا پشت و پناهت باشد.

اگر جای کیمیا و مکرمه با هم عوض نشده بود حالا کیمیا نامش بین شهدا بود. کیمیا درحالی‌که بغض کرده می‌گوید: برای پدرم و مادرم تعریف کردم که من و خواهرم کوثر، جای مکرمه و ملیکا حسینی بودیم و اگر جای‌مان را عوض نکرده بودند یکی از ما شهید شده بود.