به گزارش افکارنیوز به نقل از فارس، از سردار رشید اسلام شهید نورعلی شوشتری درباره عملیات مرصاد، روایتهای مختلفی بیان شده است که با وجود موضوع واحدی که دارند ابعاد متفاوتی از ماجرا را روشن میسازند. متن پیش رو که در سالن ابنسینای مشهد و در جمع دانشجویان و مردم بیان شده، نوعی تصویرگری از فضای نبرد و مناطق پیرامونی آن ارائه میدهد. در این سخنرانی شهید شوشتری می گوید:



بسم ا… الرحمن الرحیم



درود بر روح پرفتوح شهدا و امام راحل، بنیان‎گذار انقلاب اسلامی، عرض ادب و احترام به محضر امام زمان(عج)، منجی عالم بشریت و نایب برحق ایشان مقام معظم رهبری، فرماندهی کل قوا حضرت آیت‎الله خامنه‎ای.

قبل از شروع موضوع اصلی جلسه، چند نکته‎ای را خدمت دوستان عرض می‎کنم. طی ۸سال دفاع مقدس بالغ بر ۲۳۰هزار شهید و نزدیک به یک میلیون ۸۰۰ تا ۹۰۰هزار جانباز داریم، در خراسان بزرگ ۲۳هزار شهید و نزدیک به ۷۰ تا ۸۰هزار جانباز داریم و جمع کثیری که در جبهه‎های حق علیه باطل حضور پیدا کردند و در روزهای غربت انقلاب و اسلام از اسلام دفاع کردند.



متاسفانه در روزهای جنگ نهادهای ذی‎ربط آمادگی و امکاناتی نداشتند که بتوانند صحنه‎های زیبایی را که رزمندگان اسلام در صحنه‎ی نبرد خلق می‎کردند، ثبت کنند و به تصویر بکشند تا نسل‎های بعدی از آن‎ها برخوردار باشند. از دید یک منتقد احساس می‎کنم قلم ‎به‎ دستان ما تلاش زیادی در این مورد نکرده‎اند.



فداکاری ملت مظلوم در دوران دفاع نه ثبت و ضبط شده و نه به تصویر کشیده شده و اکثرا در سینه‎ها نهفته است. اگر امروز جامعه‎ی بشری از فرهنگ عاشورا و حماسه‎سازی عاشورا بهره می‎گیرد، خط می‎گیرد و مسیر خودش را با حماسه عاشورا تنظیم می‎کند و حرکت‎های جوشان و سازنده انجام می‎دهد، همگی به خاطر اقداماتی بوده که بعد از واقعه‎ی عاشورا در جهت حفظ آن انجام شد.



اقدامات ارزشمند امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) و بعد از آن تلاش علمای بزرگ و متعهدان به امامت و ولایت در جهت انتقال افتخارات و فداکاری‎ها توانسته حماسه‎ی عاشورا را سینه‎ به ‎سینه زنده نگه دارد و به نسل‎های بعدی منتقل کند. برگزاری این همایش شباهت زیادی با این اقدامات ارزشمند در جهت حفظ ارزش‎های اسلامی‎دارد.



ضمن تقدیر و تشکر، از باب تذکر عرض می‎کنم که باید تلاش کنید، واقعیت‎های صحنه‎ی نبرد را به درستی به تصویر بکشید و اجازه‎ی تحریف ندهید. به طور مثال بعضی از فیلم‎هایی که ساخته می‎شود هیچ شباهتی به واقعیت صحنه ندارد و در بعضی موارد تحریف‎های بزرگی وجود دارد. طبق فرمایش مقام معظم رهبری هم، باید از حرکت‎های انحرافی جلوگیری شود و خدشه‎ای به ارزش‎ها وارد نشود.

امیدواریم تلاش در جهت بیان واقعیت‎های جبهه‎های حق علیه باطل صورت گیرد که این واقعیت‎ها کم نیستند، اگر به ۲۳هزار شهید خراسان بیندیشیم حداقل ۲۳هزار حماسه‎ساز در صحنه‎های نبرد وجود داشته است.



در رابطه با عملیات مرصاد که موضوع جلسه است، باید گفت که این عملیات تفاوت زیادی با دیگر علمیات‎ها داشت، یکی از این تفاوت‎ها این بود که هدف آن براندازی نظام بود. علمیات‎های دیگر همچون عملیات منافقین در فکه و مهران، همگی اهداف محدودی داشتند. عملیات‎هایی که انجام می‎گرفت در جهت اهداف نظامی‎خاص بود اما عملیات مرصاد را دشمن با هدف براندازی نظام طراحی کرده بود.



مسئله مهم و تفاوت دیگر، این بود که اگر دشمن(منافقین) به کرمانشاه می‎رسید، به نوعی سه استان ما به طور کامل به اشغال دشمن در می‎آمد، یعنی با تصرف کرمانشاه، استان ایلام و کردستان هم به تصرف در می‎آمد، حتی اگر دشمن به اهدف کلی خودش نمی‎رسید این تصرف انجام می‎شد.

برای تصرف این سه استان کافی بود که دشمن جاده‎ی دهلران و گردنه صلوات‎آباد را کنترل کند تا ارتباط با ایلام قطع شود، که اگر می‎توانست کرمانشاه را تصرف کند گردنه‎ی صلوات‎آباد به خودی خود بسته می‎شد.



تفاوت دیگر این بود که در این عملیات دشمن توانسته بود بالغ بر ۲۰۰ کیلومتر به داخل کشور نفوذ کند، به طوری‎که جنگ به دروازه‎ی کرمانشاه کشیده شد.

در دیگر عملیات‎ها به طور مثال در منطقه‎ی غرب جنگ به سرپل ذهاب کشیده شد. در منطقه‎ی کردستان جنگ به ابتدای مریوان کشیده شد. به جز منطقه‎ی خوزستان که دشمن تا نزدیکی دروازه‎های اهواز پیش‎رفت یعنی نزدیک به ۸۰ _ ۷۰ کیلومتر پیشروی و نفوذ داشت، در بقیه‎موارد عمق پیشروی دشمن خیلی کمتر بود و به شهرهای مهم نمی‎رسید و اکثرا شهرهای مرزی بود، اما این علمیات تا ۱۰کیلومتری کرمانشاه و دو استان ایلام و کردستان هم کشیده شد، یعنی بیش از ۲۰۰ کیلومتر در عمق کشور نفوذ کردند.



و تفاوت دیگر؛ در این عملیات آمریکا، صدام و منافقین داخلی در یک جبهه‎ی مشترک بودند. در عملیات‎های گذشته هم منافقین در خدمت صدام و آمریکا بودند و به آن‎ها اطلاع‎رسانی می‎کردند ولی در این عملیات، در کنار آن‎ها بخشی از ماموریت را انجام دادند. در این عملیات در حین خط‎شکنی دشمن بعثی، منافقین حرکت خودشان را در عمق کشور آغاز کردند.



در آن روزها آمریکایی‎ها هم در خلیج فارس فعالیت‎هایی داشتند که حاکی از همکاری منافقین با آمریکایی‎ها بود. با نقشه‎های به دست آمده از چندتن از منافقین که در حین حمله به خط ما به درک واصل شدند، مشخص شد که منافقین، تهران را هدف اصلی قرار داده‎اند و نقشه‎ها و تقسیم‎بندی‎های تهران را در قالب لشکرهای پوشالی ۳۰-۲۰ نفره به عنوان هسته اصلی لشکر تنظیم کرده‎اند؛ و با فرض بر اینکه در کرمانشاه، همدان و بقیه نقاط کشور لشکرهای خودشان را سازماندهی می‎کنند و مردم هم از آن‎ها استقبال خواهند کرد، اقدام به انجام عملیات کردند. تمامی ‎فعالیت منافقین با تکیه بر وعده‎ی استکبار بود که اگر بتوانند در عمق کشور نفوذ کنند با حضوری که آمریکایی‎ها در خلیج فارس داشتند و آمادگی ارتش بعثی بتوانند زمینه‎ی لازم را در جهت براندازی نظام مهیا کنند.



(این مواردی را که عرض می‎کنم در جهت حفظ خاطرات آن دوران است، برای همین مجبورم از خودم هم اسم ببرم).



شبی که منافقین عملیات را شروع کردند، من و عده‎ای دیگر در جبهه‎ی آبادان و در قرارگاه یونس که مربوط به نیروی دریایی سپاه بود مستقر بودیم. تا برای بازپس‎گیری بخشی از منطقه‎ی ایستگاه حسینیه از دست ارتش عراق عملیاتی را انجام دهیم، قرار بود شب عملیات را شروع کنیم.



نزدیک نماز مغرب بود که مقام معظم رهبری که در آن زمان در پست ریاست‎جمهوری بودند، تشریف آوردند به قرارگاه؛ سردار سرلشکر محسن رضایی هم حضور داشتند.

ایشان(آیت‎ا… خامنه‎ای) از انجام عملیات برای باز پس‎گیری منطقه‎ای در ایستگاه حسینیه اطلاع داشتند و من داشتم گزارش می‎دادم خدمت آقا از انجام عملیات که چه لشکرهایی با چه خط و حدی داریم آماده می‎شویم برای انجام عملیات.



در همین حین بچه‎های پشتیبانی از غرب با من تماس فوری گرفتند که دشمن تا شهر «کرند» نفوذ کرده، من معترض شدم که «دشمن به کرند کاری ندارد و هدف خاصی آن جا ندارد، بروید و مطمئن شوید» و دوباره برگشتم خدمت آقا برای ادامه‎ی گزارش. موقع نماز رسید، بعد از اقامه‎ی نماز اول دوباره من را صدا کردند که تلفن فوری دارید، آقای «جان محمد» که مسئولیت پشتیبانی جبهه‎های غرب را در سپاه بر عهده داشتند، در کرمانشاه بودند. ایشان گفت «دشمن به اسلام‎آباد رسیده» متعجب شدم، گفتم: «شما یک ربع پیش به من گفتید دشمن به کرند رسیده، چطور ۱۰۰کیلومتر راه را در عرض این مدت کوتاه پیشروی کردند و به اسلام‎آباد رسیدند؟! گزارشتان اشتباه به نظر می‎رسد».



در همین حین از پادگان اسلام‎آباد برادری با ایشان با خط دیگری تماس گرفت. زاغه‎های سپاه در پادگان الله اکبر اسلام‎آباد قرار داشت که این آقا از داخل یکی از این زاغه‎ها تماس می‎گرفت و گفت: «کسانی که پادگان و زاغه‎ها را تصرف کردند عراقی نیستند، دختران و پسرانی هستند که فارسی هم صحبت می‎کنند و قصد منهدم کردن زاغه‎ها را هم ندارند، بلکه زاغه‎ها را لاک و مهر می‎زنند و می‎گویند که این‎ها به دردمان می‎خورد!»



دوباره برگشتم خدمت آقا، ایشان گفتند چرا شما بهم‎ریخته‎اید؟

عرض کردم: «تلفن از غرب بود»

گفتند: «در غرب حمله شده؟»

گفتم: «بله، ولی گزارشات متناقض است، نمی‎توانیم به درستی تجزیه‎تحلیل کنیم»

ایشان در جواب گفتند: «من فکر می‎کنم که منافقین هستند، شما بروید و مطمئن شوید»

من رفتم و گزارشات را گرفتم، برگشتم خدمت آقا و گفتم «بله، منافقین هستند».

آقا گفتند «هدف اصلی‎شان هم تهران است».

نکته قابل توجه این بود که مقام معظم رهبری در همان روز اول و ساعت اول متوجه این مسئله شدند در حالی که ما پس از انجام عملیات و با به دست آوردن مدارکی از دشمن پی بردیم که هدف اصلی آن‎ها از این عملیات تهران بود.



در ادامه، مقام معظم رهبری فرمودند: «به منطقه بروید».

آقای محسن رضایی به آقا گفتند: «منطقه متعلق به برادران ارتش است و در مسئولیت سپاه نیست». ولی آقا به بنده گفتند: «با توجه به اینکه شما در کرمانشاه حضور داشتید بروید و معطل نشوید.»



من هم به دستور ایشان حرکت کردم. آقای‎هاشمی‎ هم در همین اثنا از طریق برادر سردار رشید شمخانی که در کرمانشاه در خدمت ایشان بود، با من تماس گرفتند و گفتند که سریعا خودم را به منطقه برسانم. قرار شد راننده‎ای مرا به ایستگاه امیدیه برساند که از آنجا با هواپیما مرا به کرمانشاه برسانند.

به راننده(برادر باغشنی از اهالی روستاهای نیشابور) گفتم که مرا به پادگان امیدیه ببرد و به ایشان تاکید کردم که دوراهی بهبهان - امیدیه را فراموش نکند.



خسته بودم و خوابیدم، وقتی بیدار شدم دیدم در بین گردنه‎های بهبهان هستیم. ایشان خیلی ناراحت شد که مسیر را اشتباه آمده. خودم نشستم پشت فرمان و آمدیم به امیدیه، متاسفانه هواپیمایی که آمده بود دنبال من به اشتباه شخص دیگری به نام آقای فخرالدین حجازی را برده بود. با آقایان رشید و شمخانی تماس گرفتم و با آقای‎ هاشمی ‎صحبت کردم، ایشان خیلی عصبانی شدند و گفتند «سریعا خودم را به منطقه برسانم.»



به خلبان‎ها نگفته بودند که چه کسی را باید منتقل کنند، به خاطر اینکه مسئله سری باشد نام مهمان را ذکر نکرده بودند و اشتباهی ایشان را به قصد تهران برده بودند. با هواپیما که تماس گرفتیم، خلبان گفت باید به تهران بروم و بنزین بزنم و دوباره برگردم و من مجبور شدم صبر کنم. بالاخره از امیدیه با هواپیما به قصد کرمانشاه حرکت کردیم. در بین راه خلبان گفت «به من دستور دادند که حق ندارید کرمانشاه بروید و باید همدان هواپیما را بنشانید» به خلبان گفتم «من باید هرچه سریع‎تر به کرمانشاه بروم شما به مسئولیت خود من بروید آنجا.»



خلبان گفت: به شرط آنکه در برج مراقبت کسی باشد که مرا راهنمایی کند، برج تعطیل نباشد و بتوانیم بنشینیم نزدیک کرمانشاه از برج با ما تماس گرفتند و برخلاف تصور از ورود به فرودگاه ممانعت میکردند و با لحن ناسزا ما را از این کار منع میکردند. چون در صورت فرود هواپیما، فرودگاه توسط دشمن بمباران میشد ولی ما چارهای جز فرود نداشتیم. علیرغم مخالفت زیاد برج مراقبت، وارد فرودگاه شدیم در حالی که فرودگاه بمباران میشد.