به گزارش افکارنیوزبه نقل ار روزنامه کیهان، بهمن شریف زاده از حامیان خاص مشایی است که چند ماه پیش در مصاحبه با روزنامه زنجیره ای شرق به ستایش های غلوآمیز از وی پرداخت. وی در جریان انتخابات مجلس نهم(اسفند سال گذشته) رد صلاحیت شد اما با این حال سخنگوی ائتلافی موسوم به «جبهه توحید و عدالت» بود. شماری از نامزدها که اسامی شان در این فهرست درج شده بود، همراهی خود با گروه یاد شده را تکذیب کردند.

وی در مصاحبه با شبکه ایران(سایت روزنامه ایران) گفته است: انتصاب مهندس مشایی در جایگاهی مثل دبیرخانه جنبش عدم تعهد، حکایت از ژرف نگری دارد. مهندس مشایی از نادر شخصیت هایی است که اندیشه های فرهنگی، اجتماعی، و سیاسی در مقیاس جهانی دارد. او مدت هاست که ساحت تفکر خویش را وسعت جهانی بخشیده و جهانی اندیشیدن را تمرین کرده است.
وی همچنین می گوید: بنده این انتصاب را مانند دادن مشعل المپیک از دونده ای به دونده بعدی می دانم! دکتر مشعل جهان افروزی را به دونده تازه نفسی همچون مهندس سپرد تا با الطاف خداوند، جنبش عدم تعهد را برای روشنایی جهان شعله ور سازد و صد البته که بهترین انتخاب بود.

شریف زاده در ادامه گفته است: جهانی شدن در اندیشه مهندس مشایی تصویری از مقدمه جهان تابناکی است که انسان کامل، مدیریت محسوس آن را برعهده دارد. اگرچه از نگاه او، مدیریت نامحسوس ولی خداست که جهان را به سوی همین یکپارچگی پیش می برد؛ چنان که در روایات از آن به روشنایی از پشت ابر تعبیر شده است. نایبان ولی عصر(عج) کارگزاران صدیق حضرتند که مردمان را در این مسیر، راهبری و ارشاد می کنند. جناب مشایی زندگی در سایه ولایت فقیه را تمرینی برای زندگی در دوره ولی و حجت خدا می داند؛ بنابراین اندیشه های جهانی مهندس مشایی، جهانی شدن به معنای پاک الهی - انسانی را نوید می دهد.

وی توضیح نمی دهد که اولا باور به مهدویت و ولایت فقیه چگونه با دوستی مردم اسرائیل(اشغالگران سرزمین فلسطین) یا ادعای پایان عصر اسلام قابل جمع است؟! و اگر زیستن در سایه ولایت فقیه تمرین برای زندگی در دوره حجت خداست - که قطعا چنین است - دور زدن مصلحت مورد اشاره رهبری در ماجرای تصدی معاون اولی رئیس جمهور چه می شود؟! آیا قرار بود نام موقعیت شغلی آقای مشایی عوض اما اصل موقعیت - با اختیارات بیشتر - برقرار بماند؟! همچنین محل سؤال است که چگونه می توان مشعل جهان افروزی را در جنبش عدم تعهد سر دست گرفت حال آن که تکلیف مشعل دار با آمریکا و رژیم صهیونیستی(نقاط اصلی تقابل جنبش) مشخص نیست؟

یادآور می شود شریف زاده در مصاحبه دیگری ادعای مشایی مبنی بر اینکه «دوره اسلامگرایی به پایان رسیده همان طور که اسب هست اما دوره اسب سواری به پایان رسیده!» را این گونه توجیه کرد: اسلام گرایی در ادبیات سیاسی بین الملل برای توصیف القاعده و طالبان به کار می رود و کد اختصاصی آنهاست[!] تداعی کننده آنهاست.»

وی در پاسخ این سؤال که «آیا لفظی به جز پایان اسلامگرایی نمی شد، برایش پیدا کرد؟» اسلامگرایی را معادل بنیادگرایی قلمداد کرد و گفت: شاید بشود واژه بهتری پیدا کرد. اما باید توجه داشت که یک سری واژگان معنای تثبیت شده ای در ذهن مردم جهان دارد. مثل بنیادگرایی. ما نباید از واژگان سیاسی جهان تخطی کنیم و برای خودمان یک کتابچه اصطلاحات دیگر بسازیم. خب چه نیازی هست؟

درباره این اظهارات شایسته یادآوری است که؛

۱ - از منظر دینی - و حتی عقلی و منطقی - هر سخن نویی مشروع و مقبول نیست و به عنوان مثال برخی حرف های ظاهراً نو، از منظر دینی «بدعت» محسوب می شود و به تعبیر حضرت امیر(ع) مصداق دزدی و راهزنی است.

۲ - ادعای اینکه دوره اسلامگرایی به پایان رسیده اتفاقاً نه تنها حرف نو و برخاسته از افق بلند فکری(!) نیست بلکه بازتولید حرف کهنه مارکسیست هایی است که قریب یکصد سال چنین ادعایی را مطرح کردند و به موزه تاریخ رفتند و قبل و بعد از آنها نیز صدها سال است که روشنفکران غرب جدید ادعا می کنند دوره دین سپری شده است. بنابراین سخنان امثال مشایی مطلقاً تازگی ندارد و آنچه تعجب برانگیز است، حضور وی در دولت اسلامی است.

۳ - آیا صرف اینکه غرب می کوشد اسلام و اسلام گرایی را منفی و خشن و طالبانی معرفی کند، می تواند مجوزی باشد که ما نام اسلامگرا را از روی خود برداریم؟ آن وقت تکلیف عباراتی نظیر «اسلام» و «مسلمان» هم که از سوی شبکه تبلیغاتی غرب مورد هجمه قرار دارند چه می شود؟ آیا اینها را هم باید انکار کنیم؟ یا مثلاً درباره اتهاماتی که غربی ها به پیامبر اعظم(ص) و اولیای دین علیهم السلام وارد می کنند، ما باید نام این بزرگان را هم نبریم، چون ممکن است ما را به القاعده بچسبانند؟!

۴ - اما مشکل آقای مشایی این نیست که احیاناً از عنوان اسلامگرایی برداشت طالبان و القاعده هم ممکن است بشود. او به صراحت می گوید دوره اسلامگرایی گذشته همان طور که دوره اسب سواری گذشته و دوره هواپیما شده است. از این عبارت نخ نما، مشخصاً تخطئه اسلام و القای تاریخ گذشتگی و عقب ماندگی اسلام برمی آید و سخن این است که گوینده این مطلب با این وصف چه تفاوتی با امثال کسروی و تقی زاده و سروش یا ادبیات مارکس و دیگران دارد جز آن که او صرفاً نشخوار کننده دست چندم همان ادبیات است؟!

۵- اين تعبير كه ما نبايد از واژگان سياسي جهان تخطي كنيم و يك سري واژگان معناي تثبيت شده اي در ذهن مردم جهان دارد يعني چه؟! يعني اگر پروپاگانداي غرب سعي كرد جا بيندازد مسلمان يعني تروريست يا اسلام يعني تروريسم و ايران يعني ترور، ما بايد اسلام و مسلماني و ايران را انكار كنيم؟! اگر چنين است كه آقاي شريف زاده چه اصراري دارد لباس روحانيت اسلامي را به تن داشته باشد يا تيم آقاي مشايي از انسان كامل در جهان سخن بگويند؟!