آینده:باور نكردنی است، واقعا. رییس جمهور آمریكا نمیتواند چیزی دربارهی دموكراسی در خاور میانه بگوید. او میتواند با واژهها بازی كند، الفاظ را جابهجا كند، از كلماتی مثل" آزادی"، "تساهل"، "غیرخشونتآمیز" و مخصوصا " اصلاح" دم بزند، اما حرفی از آن كلمهای كه اصل قضیه است نزند: دموكراسی. چگونه این اتفاق افتاد؟ در حالیكه اوباما در آن سخنرانی معروف سال ۲۰۰۹اش در قاهره كه خطاب با جهان اسلام سخن میگفت، این كلمه را -دستكم یك بار- بلند و رسا ابراز كرد: "چهارمین مطلبی كه به آن اشاره میكنم دموكراسی است".

اوباما پیش از توضیح دادن این که آمریکا نظام خود
را بر جهان تحمیل نخواهد کرد این را اعلام کرد که: " مسئولیت دولت‌هاست که اراده‌ی
مردم را منعکس کنند … من اعتقاد راسخ دارم که همه‌ی مردم در مشتاق برخی چیزها
هستند: این ‌که بتوانی آن‌چه در ذهن داری را بیان کنی، و بگویی چگونه حکومتت باید
رفتار کند، اعتماد بر حاکمیت قانون و تساوی در دستگاه عدالت، دولتی که شفاف است و
از مردمش دزدی نمی‌کند، آزادی زندگی کردن آن‌گونه که دوست داری و انتخاب می‌کنی.
این‌ها ایده‌هایی فقط آمریکایی نیستند، این‌ها حقوق بشرند، به همین دلیل است که ما
از این ایده‌ها هر کجا که باشد دفاع می کنیم " و در نهایت آقای رییس جمهور این‌گونه
سخنش را پایان داد که " حاکمیت مردم و توسط مردم، به تنها ملاک استاندارد و پذیرفته
شده‌ای سات برای کسانی که قدرت را در دست دارند ".

آیا این فقط خطبه‌پردازی و سخن‌رانی بود؟
این - اگرچه، خیلی عالی - فقط یک سخن‌رانی در روزگاری بود که هنوز هیچ‌کسی در مقابل
دولت‌های غیر دموکراتیک هم‌پیمان ما شورش نکرده بود - لااقل آن‌قدر آشکارا که بخواهد
مورد پوشش رسانه‌ای بین المللی باشد. اما اکنون که این واقعیت یافته است،
" دموکراسی " به زحمت از لب‌های رییس جمهور آمریکا یا مقامات عالی‌رتبه‌اش شنیده
می‌شود.
در حقیقت، اسناد تازه رو‌شده‌ی ویکی‌لیکس نشان می‌دهد که دستگاه ریاست‌جمهوری
اوباما از لحظه‌ای که قدرت را به دست گرفته، به خصوص فیتیله‌ی انتقاد آشکار از
مبارک را پایین کشیده است. سفیر آمریکا در مصر به وزیر امور خارجه‌‌اش هیلاری
کلینتون توصیه کرده است که حتا از اشاره‌ به ایمن نور هم پرهیز کند، فردی که پس از
آن که با تشویق آمریکا کاندیدای دوره‌ی قبلی ریاست جمهوری مصر شد برای چندین سال در
زندان به سر برد.
چه جای تعجب این‌که وقتی اعتراضات در مصر آغاز شد، هیلاری کلینتون اعلام کرد که مصر
همچنان " با ثبات " است و یکی از مهم‌ترین هم‌پیمانان آمریکا پیام محکمی ارسال کرد که
آمریکا از تظاهر کنندگان در صورتی که بخواهند رژیم مصر را سرنگون کنند حمایت نخواهد
کرد. در حقیقت، خانم کلینتون چند بار از مبارک به عنوان دوست خانوادگی‌ یاد کرده
است. شاید بهتر باشد که خانم کلینتون دوستان‌ش را خردمندانه‌تر انتخاب کند.
به همین ترتیب، اوباما تاکنون از اینکه حمایت محکمی از جنبش فراگیر دموکراسی خواهی
مصر داشته باشد سر باز زده است و در سخرانی‌های عمومی‌اش در دسته‌بندی " همپیمانان " ‌
آمریکا در دریافت حمایت و کمک دیگر خوب و بد نمی‌کند. از حسنی مبارک از دیروز[۱]
همچنان به عنوان همپیمان حیاتی آمریکا تجلیل می شود. از همه مهم‌تر، مطلقا هیچ
اشاره و در‌خواستی برای دموکراسی حقیقی انجام نشده است، بلکه، بالاترین چیزی که به
دولت مصر‌ پیشنهاد شده فقط " اصلاح " است تا شاید – آنگونه که اوباما می‌گوید - " مردم
سازوکاری برای دادخواهی مشروع‌شان بیابند ".
اوباما ظاهرا این‌گونه توصیه کرده که " من همیشه به او(مبارک) گفته‌ام که اطمینان
به این‌که به سوی اصلاح اقتصادی و سیاسی پیش بروی مساله‌ای حیاتی برای خوب بودن
اوضاع در مصر است ". اگرچه، جو بایدن معاون و جانشین ریاست جمهوری آمریکا، از اینکه
از مبارک با عنوان دیکتاتور یاد کند ابا دارد؛ آدم می‌ماند که دیگر چه‌طور باید شد
تا از نظر آقای بایدن بتوان این لقب را به کسی داد.
حتا بدتر از این، اوباما و دستیاران ارشدش پیوسته تلاش کرده‌اند با توصیه‌ی طرفین
به " حفظ آرامش و خویشتنداری " سهم تظاهر‌کنندگان و دولت در چالش ایجاد شده را یکسان
نشان دهند. این یکسان انگاری، چندین بار توسط دیگر مقامات دولتی آمریکا نیز تکرار
شده است. این ترفند، همان‌قدر که در کاربردش در مساله‌ی اسرائیل - فلسطین در گفتمان
حاکم آمریکا ساده‌انگارانه بود در این‌جا نیز احمقانه است. این‌ها دو جنبش در نزاعی
بر سر قدرت نیستند، بلکه در یک طرف دولتی قوی و بزرگ وجود دارد - با دستگاه‌های
امنیتی و پلیسی گسترده که به واسطه‌ی میلیاردها دلار سالانه توسط مهمترین ابرقدرت
جهان حمایت می‌شود - و در مقابل جمعتی عمدتا جوان‌ قرار دارد که از حقوق خود محروم
شده‌اند، مردمی بدون قدرت سیاسی‌ که برای دهه‌ها توسط این دولت مظلومانه درد
کشیده‌اند.
تمرکز و توجه به اصلاح در کشورهای در حال توسعه نیز - هنگامی که رهبران کشور‌های
غربی از لزوم انجام آن سخن گفته‌اند - عمدتا به معنای خاصی اشاره دارد. اصلاح در نظر
آن‌ها بیش از این‌که در پی دموکراسی‌ سیاسی و بازتوزیع ثروت –آنگونه که خواسته‌ی
تظاهرات کنندگان منطقه‌ است - باشد، بیشتر به معنای آزاد‌سازی اقتصادی است تا دست و
بال آن‌ها را برای نفوذ بیشتر کمپانی‌های غربی و کنترل منابع و ذخایر محلی باز کند.

مصاحبه‌ی الجزیره همه چیز را آشکار می‌کند
مصاحبه‌ی پنجشنبه‌ی الجزیره با سخنگوی وزارت خارجه آقای کراولی به خوبی پافشاری
دستگاه سیاسی اوباما برمواضعش را نشان می‌دهد. در پی سوالات مجری خبر الجزیره شهیب
الرتنسی –که رُک، سخت و بی امان ترین سوالاتی بود که تا به حال دیده بودم از یک
مقام رسمی آمریکا پرسیده می‌شود - الرتنسی پیوسته تلاش کرد تا کراولی را به اقرار در
مورد مواضع مزورانه و نامعقول دستگاه حاکم آمریکا بکشاند، موضعی که از یک سو به
انتقاد نرم از مبارک می پردازد و در عین حال همچنان مشغول کمک‌های میلیاردی به او
است.
هنگامی که از آقای کراولی سوال شد که چگونه سرویس‌های امنیتی –که توسط آمریکا
پشتیبانی می‌شوند - معترضین را کتک زده، شکنجه کرده یا حتی می‌کشند، و آیا وقت ‌آن
نشده که آمریکا به فکر قطع کمک‌های خود به مبارک باشد، او پاسخ داد: " ما این را حتا
به عنوان یک گزینه هم نمی‌بینیم. مصر کشور دوست آمریکا و لنگر ثبات است و ما را در
پیگیری و به ثمر رساندن صلح در خاور میانه کمک می‌کند ".
همه‌ی گزاره‌های این مدعا آشکار اشتباه است؛ این که مقامات عالی‌رتبه‌ی آمریکا در
میانه‌ی هنگامه‌ی اعتراضات فزاینده، ‌ تصور می‌کنند می توانند این اتفاقات را از
مطالبه‌ی تغییر دموکراتیک واقعی به چیز دیگری منحرف کنند یا نشانه‌ی عمق نادانی
آن‌هاست، ‌ یا غرور و نخوت، و یا هر دو.
این دقیقا لحظه‌ی انتخاب این یا آن است، ‌همان‌طور که بوش رییس جمهور قبلی آمریکا
بلافاصله پس از حمله‌ی ۱۱ سپتامبر ابرازکرد، ما هم می‌توانیم یا " با یا بر علیه "
مردم مصر باشیم. سر باز زدن از انتخاب یکی از این‌ها، در حقیقت خودش انتخاب یک طرف
مساله است، البته سوی نادرست آن.

علاوه‌ بر آن، آقای کراولی در جواب سوال الرتنسی که در سوالش دموکراسی را ذکر کرد،
همانند مقام‌های بالا دست خود از به کار بردن واژه‌ی دموکراسی سر باز زد، و به جای
آن واژه‌ی " اصلاح " را به کار برد، ‌ در حالی که سخنش این بود که این‌که بخواهیم
وقایع مصر را به اعتراضات کشورهای دیگر مثل تونس و اردن پیوند بزنیم چیز زیادی
دستمان نمی‌دهد چراکه هر کدام از این‌ها، عوامل و نیروهای " بومی " خاص خودش برای
نارضایتی را دارد. این هم یک راهبسیار آسان برای مشخص کردن جنبش‌های
دموکراسی‌خواهانه است که شباهت‌های گسترده‌ی خواسته‌های معترضان منطقه، تاکتیک‌ها و
استراتژی‌های آن‌ها، تنفر و بی اعتمادی‌شان نسبت به آمریکا - به جهت حمایت بی حد و
حصر از دیکتاتوری در منطقه - را نادیده می‌گیرد.

سکوت برنامه‌ریزی شده
آقای اوباما در حالی راحت بر مسندش نشسته که این مسند بر سیستمی از کمبود دموکراسی
بنا شده است –نه فقط در کشور‌های دیگر، که آنچنان‌که در دهه‌های گذشته دیده‌ایم در
آمریکا نیز این کبود دموکراسی رو به افزایش است. لابد آقای اوباما حس نمی‌کند که
باید خودش را برای تحقق دموکراسی به زحمت بیاندازد وقتی که اتفاق افتادنش بسیاری از
سیاست‌های دولت خودش را به خطر می‌اندازد.
شاید اوباما واقعا می‌خواهد که " د " بدهد، شاید واقعا در قلبش امید دارد که مبارک
برود و اجازه دهد که دموکراسی برافراشته‌ شود. بدون شک‌ آقای رییس جمهور ایدئولوگی
مانند همتای قبلی‌اش نیست، ‌ او همچون بوش از طبقه‌ی ممتاز سیاسی - اقتصادی - استراتژیکی
نیست و علاقه‌ی ذاتی‌ای هم به حفظ منافع این طبقه ندارد. شاید در حالی که احساس
می‌کند در سیستمی خارج از کنترل قدرتش گرفتار شده، اوباما امید دارد که جوانان جهان
عرب رهبری را در دست بگیرند و بعد از آن وقتی که دولتش برای آن‌ها تبریک می‌فرستد
در دلش احساس رضایت کند. اما حتا اگر این درست هم باشد، ‌ چنین داستان و سناریویی
تقریبا هیچ‌گاه اتفاق نمی‌افتد. با دیدن مصری‌هایی که آماده‌اند در خیابان‌ها از
جانشان بگذرند، در کناری ایستادن دیگر گزینه‌ای قابل انتخاب نیست.
ناامید کننده‌ترین قسمت پاسخ سرد آمریکا به تظاهرات کننده‌گان و معترضان منطقه این
است که آن‌ها درک نکرده و نمی‌فهمند که این جنبش‌ها چه هدیه‌ی بزرگی برای آمریکا و
به طور کل غرب می‌تواند باشد: نفس وجود چنین جنبش‌هایی سطح بی سابقه‌ای از امید و
فعالیت موثر در منطقه ایجاد می‌کند و همچنین دست رد آشکاری بر قدرت و اعتبار
القاعده خواهد بود. به جای آغوش باز کردن برای تغییرات دموکراتیک حقیقی، آنچه
پیشنهاد می‌شود اما اصلاحات سطحی است که در نهایت نظام را بی تغییر و سالم نگه‌
می‌دارد. به جای اینکه آشکارا و شفاف از طرح‌های توسعه‌ی دموکراسی حمایت کند،
اوباما فقط از " طرح‌های خراب‌کارانه و امنیت شهر‌ها و آسمان و جنگ با القاعده و
همپیمانان آن " حرف می‌زند، ‌ همانگونه که در سخرانی سالانه‌اش گفت.

اوباما انگار که متوجه نیست که آمریکا برای دستیابی به بزرگترین پیروزی‌اش در " جنگ
علیه ترور " نیازمند " جنگ " با القاعده یا حتا شلیک یک گلوله هم نیست. حمایت از
فرایند‌های دموکراتیک حقیقی بیش از هر تعداد حمله‌ی نظامی دیگری به آمریکا در به
زانو در آوردن توانایی‌های القاعده کمک می‌کند. اوباما بهتر است مساله را خیلی زود
درک کند چراکه در ساعت‌ها و روز‌های آینده، انقلاب مصر به احتمال بسیار زیاد با
لحظه‌ی حقیقت خود مواجه خواهد شد؛ و در پشت سر مصر، یمن و اردن و الجزیره –و یا هر
کشور‌ دیگر - به دنبال رهایی خویش از قید دولت‌هایی خواهند بود که دهه‌هاست که مورد
حمایت به قید و شرط آمریکا و همپیمانان اروپایی‌اش قرار دارند.
اگر رییس جمهور اوباما جرات حمایت از دموکراسی اصیل و حقیقی را پیدا کند – ولو به
قیمت از دست رفتن برخی منافع سیاسی دم دستی آمریکا - اوباما می‌تواند در دل تاریخ به
عنوان یکی از قهرمان‌های خاور‌میانه ماندگار شود، و اگر او به حفظ وضع موجود تن در
دهد و کلیشه‌های حاضر را ترجیح دهد، ‌لطمه‌ای که به حضور آمریکا در منطقه خواهد
خورد به احتمال زیاد تا دهه‌ها بر طرف نخواهد شد.

*پروفسور مارک له‌واین استاد تاریخ در دانشگاه ارواین کالیفرنیا(آمریکا) و محقق
ارشد مركز مطالعات خاور میانه در دانشگاه لند سوئد است.