افکار نیوز - التقاط را دست چين كردن خودسرانه و مكانيكي عقايد و انديشه هاي ناهمگون، بدون پايداري روي اصول معين و مشخص تعريف كرده اند.
همچنین مفهوم لغوی التقاط به معنی «جمع و جور کردن و برچیدن» است. در دوران مبارزه ضد رژیم پهلوی دو جریان التقاط در ایران قابل بازشناسی است: یک جریان التقاط اصلاح طلب که نهضت آزادی سخنگوی آن است؛ و یک جریان التقاط رادیکال که سازمان مجاهدین خلق نماد آن تلقی می شود.

جریان التقاطی یا ترکیبی
اشتراک این دو جریان بر بهره گیری از عنصر اسلام، اما در نهضت آزادی تلفیق با ناسیونالیسم و ملی گرایی و لیبرالیسم و در مجاهدین خلق، تلفیق اسلام با مارکسیسم برابر آنچه اعضای سازمان پس از چرخش ایدئولوژیک در سال ۵۴ اعلام کردند، به عنوان علم مبارزه است که به دلیل اهمیت، نگاهی گذرا بر هر دو سازمان داریم.

جریانهای التقاطی اصلاح طلب
نهضت آزادی در اردیبهشت ۱۳۴۰ از دو جناح ملی و مذهبی به وجود آمد که مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی از موسسان آن بودند. نهضت خود را مسلمان، ایرانی، تابع قانون اساسی و مصدقی معرفی کرد.
سران نهضت در عین تاثیرپذیری از روحانیت و ارتباط با آن، اندیشه دین خود را نه از مرجعیت بلکه از دانش دینی خود بر می گرفتند. فاصله گرفتن از دین شناسی حوزوی و تکیه بر علم گرایی در تبیین دین و نو کردن آن، دو ویژگی بارز نهضت آزادی محسوب می شد.

فعالیت های نهضت آزادی
این نهضت در جریان تصوب نامه مربوط به انجمن های ایالتی و ولایتی که خشم روحانیت را برانگیخت، فعالیت سیاسی داشت. تاثیر این نهضت کشاندن مذهب در میان اقشار تحصیل کرده و دانشگاهیان بود. می توان تشکل ها و انجمن های اسلامی دهه چهل در دانشگاه ها را که توسط دانشجویان مسلمان تشکیل شد را از ابتکارات نهضت دانست. سعی نهضت عمدتاً بر روشنگری از طریق سخنرانی به ویژه در حسینیه ارشاد و دانشگاه ها و چاپ آنها بود.
پایگاه نهضت به عناصر مذهبی در دانشگاه و دانشجویان خارج از کشور محدود بود. ابراهیم یزدی در آمریکا، مصطفی چمران در لندن، ‌ صادق طباطبایی در آلمان، حسن حبیبی و ابوالحسن بنی صدر در فرانسه، ‌ صادق قطب زاده در سوریه و نقاط مختلف اروپا، جلال الدین فارسی در سازمان های فلسطینی از افراد وابسته به نهضت آزادی در خارج از کشور بودند که تلاش داشتند فعالیت خود را با آیت الله خمینی در نجف هماهنگ کنند. اما نهضت در داخل کشور فاقد تشکیلات سیاسی بود که قادر به سازماندهی جریان مبارزه باشد. سران نهضت در دهه پنجاه هجری شمسی و به خصوص در آستانه پیروزی انقلاب، عمدتاً در قالب «جمعیت حقوق بشر»، دفاع از زندانیان سیاسی و برگزاری سخنرانی ها و مذاکره با سفارتخانه ها تلاش می کردند. سران نهضت به دلیل سابقه مذهبی در جریان تشکیل شورای انقلاب و دولت موقت، نقش مهمی ایفا کردند.

مهندس بازرگان و تشکیل دولت موقت
امام خمینی با صدور فرمانی مهندس بازرگان را مامور تشکیل دولت موقت به دور از هر گونه ملاحظات حزبی کرد. دولت موقت به دلیل دیدگاه های خود، حضور جمعی از نیروهای غیر مذهبی در دولت، ملاقات های خارج از برنامه رهبران مذهبی انقلاب، اختلاف فاحش دیدگاه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی سران نهضت با رهبر انقلاب و روحانیون شورای انقلاب و حضور برخی از نیروهای جاسوسی در دولت و حمایت دولت موقت از آن، ‌ مخالفت آشکار و جدی با فعالیت نهادهای انقلابی به ویژه دادگاه های انقلاب اسلامی به ویژه محاکمه و اعدام ها و بالاخره تسخیر سفارت آمریکا در ایران موسوم به لانه جاسوسی از کار کنار کشید. اما خمینی اعلام کرد ما از اول اشتباه کردیم که کار را به دست اینها سپردیم.

نهضت آزادی به طور گسترده با استفاده از نشریات خود در نقد سیاست ها و برنامه های دولت عمل می کرد. با توجه به مواضع سازشکارانه نهضت آزادی، امام خمینی در نامه ای به وزیر کشور وقت، نهضت را طرفدار جدی رابطه با آمریکا شمرد و آن را غیر قانونی اعلام کرد.
البته جریان التقاط اصلاح طلب به نهضت آزادی محدود نمی گردد و لایه هایی که بعضاً نیز منشعب از خود نهضت(جنبش مسلمانان مبارز) بودند را در بر می گیرد. از جمله این لایه ها در قبل از انقلاب که عمدتاً‌ به دهه ۱۳۲۰ به بعد باز می گردد، «نهضت خداپرستان سوسیالیست» را می توان مورد توجه قرار داد.
در سال ۱۳۲۲ با محوریت محمد نخشب(۱۳۰۲۱۳۵۵) به همراهی حسین راضی تشکیل می گردد. اینها نخستین ایران بودند که در راستای تلفیق شیعه با سوسیالیسم اروپایی کوشش کردند.

تشکیل حذب مردم ایران
با اختلاف در حزب ایران، انشعاب خداپرستان سوسیالیست با نام حزب مردم ایران شکل می گیرد.
دکتر علی شریعتمداری از جمله تئوریسین های نهضت خداپرستان سوسیالیست بود که پایه فکری حزب را عدالت اجتماعی بر پایه خداپرستی قرار داد تا پایه مادی گری و این در برابر حزب توده بود که بر روی سوسیالیسم یا عدالت اجتماعی فعالیت می کردند.
این حزب(حزب مردم ایران) به لحاظ تشکیلاتی به حزب ایران(به رهبری الهیار صالح) که گرایش های ملی سوسیالیستی داشت و در عین حال رنگ ضد دینی نداشت پیوست.

وحدت سازمانهای مختلف در انقلاب

این وحدت در سال ۱۳۲۹ بر سر عنوان مسلمانی و سوسیالیسم مشترک در حزب دوام نیاورد.(خداپرستان از نظر سازمانی توده ای بودند در حالی که حزب ایران حزبی دمکرات بود) و به دلیل اختلافات و بدبینی نسبت به یکدیگر در سال ۱۳۳۱ از هم جدا شدند.
عده ای به دلیل مذهبی از حزب ایران منشعب و جمعیت آزادی مردم ایران(جاما) را تشکیل دادند. که عبارت از همان خداپرستان سوسیالیست بودند و نام نشریه آنان «مردم ایران» بود. این گروه در شهرهای مختلف تشکل هایی را ایجاد کردند و در تهران نیز برخی از روحانیون سیاسی ملی کمابیش با آنان روابطی داشته و به لحاظ اینکه تا اندازه ای، حرکت حزبی آنان رنگ مذهبی داشت از ایشان حمایت می کردند.
در مشهد، کاظم سامی و دکتر علی شریعتی این تشکل را تایید کردند.
ابراهیم یزدی هم که بعدها به نهضت آزادی آمد، دوره دانش آموزی خود را در خداپرستان سوسیالیست سپری کرده بود.

فعالیت های ملی مصدق

در جریان ملی شدن نفت از طرفداران مصدق به شمار می آمدند و پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ در شمار گروه هایی بودند که نهضت مقاومت ملی را تشکیل دادند. جمعیت آزادی مردم ایران بعدها نامش را به حزب مردم ایران تغییر داده، با رهبری محمد نخشب و حسین راضی فعالیت خود را تا جبهه ملی دوم ادامه داد. نخشب مدتی دستگیر شد، پس از آزادی به آمریکا رفت و در سازمان ملل مشغول به کار شد و در ایجاد «کنفدراسیون دانشجویان ایرانی» شرکت جست. اما پس از آنکه کنفدراسیون دربست در اختیار مارکسیست ها و مائوئیست ها قرار گرفت، از آن جدا شد و در نشریه مجاهد ارگان نهضت آزادی خارج از کشور مقاله می نوشت و در واقع یکی از رهبران نهضت آزادی در آمریکا بود. او در سال ۱۳۵۵ در نیویورک درگذشت. در سال های پیش از انقلاب، تشکل یاد شده تحت عنوان سازمان جاما به رهبری کاظم سامی به فعالیت پرداخت که بسیار کند بود. در آستانه انقلاب، کمی فعال شد و به همکاری با مجاهدین پرداخت. دیگر گرایش متاثر از این حرکت، جنبش مسلمانان مبارز بود.

جنبش مسلمانان مبارز
به لحاظ قدرت، این حرکت در ادامه جریان چپ اسلامی سوسیالیست های خداپرست است که حبیب الله پیمان در سال های ۱۳۳۷ به بعد نسبت به آن علاقمند شد که بعداً به صورت مستقل اما محدود ادامه یافت تا آنکه در سال ۵۵ به صورت جریانی مستقل درآمد. نهضت آزادی آن را انشعابی نامشروع از خود می داند.
جنبش، فعالیت اصلی خود را در اواخر سال ۵۶ آغاز کرد. چهره ای سیاسی فرهنگی داشت و نشریه امت را منتشر می کرد.
پیمان تفاوت زیادی با اندیشه های مارکس زده مجاهدین و انحرافات فکری آنان داشت، اما به هر روی، در دایره روشنفکری دین، گرایش نوگرا بود که تخریب سنت ها به عنوان یک هدف و ایجاد نگرش نوین برای دنیای جدید به عنوان یک استراتژی مورد توجهش قرار داشت.
کتاب فلسفه تاریخ او از پیش از انقلاب مورد انتقاد بود. تاکید زیاد بر موضع طبقاتی افراد در تحلیل تحولات اجتماعی، به نوعی نشانگر بقایای تاثیر اندیشه های چپ بود.

جریان التقاطی رادیکال
سازمان مجاهدین خلق ایران، در سال ۱۳۴۴ ه. ش با هدف مبارزه مسلحانه با رژیم شاه شکل گرفت. محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان که از طرفداران جبهه ملی و نهضت آزادی(با ارادتی به مهندس بازرگان و آیت الله کاشانی) هوادار برداشت های تاریخی و عارفانه دکتر شریعتی از اسلام بودند، سازمان را پایه گذاری می کنند.

سازمان مجاهدین خلق ایران
این سازمان به دلیل برداشت های خاص رهبران آن از اسلام، ترکیبی از اسلام و اندیشه های رادیکال مدرن عرضه کرد و در خفا مطالب مارکسیستی را به عنوان علم اقتصاد و مبارزه به اعضای خویش آموزش می داد. امام خمینی در شرایطی که هنوز انحرافات ایدئولوژیک سازمان مذکور بر ملا نشده بود، از تایید آن خودداری ورزید و در زمانی که نماینده سازمان برای جلب حمایت امام به نجف رفته بود، امام با یادآوری انحراف های فکری آنان، مجدداً بر موضوع عدم حمایت خویش تاکید کردند. از نظر سازمان، عواملی همچون «پوسیده بودن رژیم»، «بحران های سرمایه داری» و «تضادهای درون جامعه» از عوامل پیدایش انقلاب بوده اند.

سیر تکوین اندیشه ها و رفتارهای سازمان شامل موارد زیر است:
اندیشه های سازمان متاثر از اندیشه های بازرگان و طالقانی بود و مهمتر از همه مطابقت دین با علوم جدید بود.
هر جا مذهب از پاسخ منطقی به مردم عاجز بود، با توسل به ماتریالیسم علمی جواب داده می شد؛ هرگاه مسئله ای احساسی و عاطفی مطرح بود که در قالب ماتریالیسم مجرد نمی گنجید، با توجیه مذهبی و وظیفه شرعی پاسخ می گرفت.
کتاب سر تحولات اجتماعی که ادوار شش گانه تاریخی(کمون اولیه، دوره برده داری، فئودالیسم، کاپیتالیسم، سوسیالیسم و کمونیسم) را براساس دیدگاه ماتریالیسم تاریخی تشریح کرده بود، متن آموزش در درون سازمان بود.

کتاب شناخت که براساس مبانی مارکسیستی اسلامی توسط حسین روحانی به نگارش در آمد مبنای مطالعه بود.
کتاب راه انبیاء راه بشر، اثر محمد حنیف نژاد بر گرفته از تئوری بازرگان در کتاب راه طی شده که لباس مارکسیستی بر تن آن می کند.
کتاب تکامل اثر علی میهن دوست سومین کتاب بود. در این کتاب راه خدا و راه تکامل، یکی دانسته شد. ایران یکی از نظریه های بنیادی سازمان بود که در توصیف کفر هم به کار می آمد.

سازمان مجاهدین خلق و مخالفت با اسلام

اقتصاد به زبان ساده(محمود عسکری زاده) به روشنی نوعی اقتصاد مارکسیستی بود.
پذیرش دیدگاه های ماتریالیسم درباره طبقات اجتماعی و مناسبت های آنان با مسئله تولید و اساساً نظریه ماتریالیسم تاریخی، مهمترین اصل در تحلیل روند حرکت جامعه توسط مجاهدین خلق بود. عدم اعتقاد به رساله های عملیه که آنها را محصول شرایط دوره فئودالیسم می دانستند. آنها اعتقاد داشتند:

از روحانیت، انتظار تدوین ایدئولوژی انقلابی اسلام نباید داشت و خودمان باید به تدوین آن بپردازیم.

سازمان در آن ایام پلی برای جذب جوانان در اسلام به مارکسیسم شده بود. تغییر ایدئولوژی در سازمان از سال ۵۲ آغاز شد. در سال ۵۳ رهبران سازمان در جریان این تغییرات ایدئولوژیک بودند و در شهریور سال ۵۴ که مجید شریف واقفی در برابر این انحراف مقاومت کرد، به دست اعضای سازمان کشته می شود. با مجروح شدن صمدیه لباف و دستگیری و اعدام وی توسط ساواک، مسئله آشکارتر و جدی تر شد. در شهریور سال ۵۴ مسئله در سطح عمومی سازمان علنی و بیانیه توزیع شد. تقی شهرام از سردمداران سازمان پس از تغییر ایدئولوژی گفت:
پیراهن اسلام را از هر کجا وصله علمی زدیم، از جای دیگر پاره شد.

سران سازمان در سال ۵۴ صریحاً اعلام کردند: اسلام از حل تضادهای کنونی جامعه بشری عاجز است و تنها راه، همان راه مارکسیسم است که قدرت کافی برای حل این تضادها دارد.

در اثر چرخش ایدئولوژیک، سازمان به سه گروه تقسیم شد: گروهی مارکسیست، جمعی سازمان را رها کردند و با پی بردن به انحراف آن به آغوش اسلام بازگشتند و بالاخره گروه سوم که در سازمان باقی ماندند و بعد از انقلاب تجدید سازمان شدند و رو در روی انقلاب اسلامی و مردم ایستادند.
باید گفت رگه های التقاط در درون سازمان کاملاً هویدا بود و موارد زیر نمونه هایی از این دست است:
۱. پذیرش اصول دیالکتیک به عنوان پایه اساسی؛
۲. سازمان و اقتصاد مارکسیستی؛
۳. شعار(به نام خدا و به نام خلق قهرمان)؛
۴. سازمان از لحاظ سیاسی، مارکسیسم را یک مکتب رقیب معرفی می کند نه یک مکتب رودررو و هیچگاه با آن وارد مبارزه نشد؛
۵. دامن زدن به تضادهای قومی؛
۶. موضع گیری سازمان در برابر ارتش و شعار انحلال آن «… انحلال و تجدید سازمان ارتش بایستی شروع شود و الا صحبت از انقلاب نکنید، به خصوص از انقلاب اسلامی[صحبت] نکنید.»
۷. آرم سازمان(داس، چکش، آیه و فَضَّلَ اللهُ الْمُجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدینَ اَجْراً عَظیماً، تفنگ، سرنیزه، قرآن و ستاره پنج پر).
لطف الله میثمی و گروهش در سال ۵۶ با رجوی اختلاف نظر پیدا کردند و تشکیلات نهضت مجاهدین خلق را ایجاد کردند.

تفکر سودجویانه سازمان مجاهدین خلق
سازمان مجاهدین خلق که در آستانه پیروزی انقلاب برخی از رهبران عمده آن از زندان آزاد شده بود، سعی در گرفتن ابتکار عمل انقلاب به دست خود داشت.
«میلیشیا» یا شاخه نظامی سازمان در کوتاهترین زمان ممکن سازماندهی شد. به دلیل برداشت های خاص از اسلام، قدرت طلبی، انحراف ایدئولوژیکی که همان تغییر خط مشی اسلام به سمت سوسیالیسم و تفکرهای التقاطی که از زندان به وجود آمده بود و از بین رفتن رهبران اصلی سازمان به دلایل مختلف، موجب شد که سازمان نه تنها در حل مسائل و مشکلات انقلاب، به ویژه جنگ کمکی نکرد، بلکه خود وارد جنگ قدرت شد. این سازمان به دلیل نقش مخربی که در ترور مسئولین و رهبران برجسته انقلاب و مردم عادی داشت، جاسوسی برای بیگانگان و همکاری با دشمن متجاوز مجبور به فرار از کشور شد. اعضای این سازمان از نظر مسئولین و مردم ایران، غیر قانونی و ضد انقلاب و مردم آنان را «منافقین خلق» می نامند.

حادثه عظیم انفجار حزب جمهوری اسلامی و شهادت ۷۲ تن از یاران انقلاب به ویژه آیت الله بهشتی و … انفجار دفتر ریاست جمهوری و ترور سایر مردم عادی در کارنامه منفی آنان ثبت شده است. این گروه، خصمانه ترین مواضع را بر علیه انقلاب در زمان جنگ به صورت همکاری با رژیم عراق و استقرار پایگاه های نظامی در خاک دشمن و انجام عملیات جاسوسی داشته است.
البته جریان التقاط در قبل از انقلاب به مجاهدین خلق محدود نمی گردد.

ایجاد گروه آرمان مستضعفین
گروه آرمان مستضعفین(سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران) یکی از این گروه ها بود که در تابستان ۱۳۵۵ بنیاد آن گذاشته شد. این گروه که به وسیله احسان شریعتی(فرزند دکتر علی شریعتی) و شخص بد سابقه و بی هویتی که به نام برزویی رهبری می شد، نشریه ای به نام آرمان یا پیام مستضعفین منتشر می کردند که گروه نیز به نام نشریه شهرت پیدا کرد. گروه آرمان مستضعفین در دزفول به شدت فعال بود و شاید بیشترین طرفدارانشان را از دزفول و از بعضی مساجد فعال دزفول جذب می کردند.
این گروه متاثر از اندیشه های دکتر علی شریعتی بود. ایشان اسلام را علم مبارزه و علم زندگی و حرکت نمی دانستند، بلکه عامل سکون، جمود و انحطاط فکری توده ها می پنداشتند.

گروه فرقان
گروه دیگری که باید از آن یاد کرد، گروه فرقان است. گروه فرقان که رهبری آن را طلبه جوانی، به نام اکبر گودرزی بر عهده داشت، گروهی بود که اواخر سال ۱۳۵۵ اعلام موجودیت کرد. اکبر گودرزی متولد ۱۳۳۵ و اهل لرستان بود. او در ۲۰ سالگی وارد حوزه شد و چند سالی درس خواند. وی در همان سن و سال کم در تهران جلسات تفسیر قرآن برای جوانان دایر می کرد. در تفسیر قرآن به شدت تحت تاثیر مبانی مارکسیسم و سوسیالیسم بود. گودرزی عمیقاً با روحانیت مخالف بود و معتقد به حذف فیزیکی آنان بود و به صورت افراطی به اسلام انقلابی معتقد بود. او اطلاعیه هایی هم در حمایت از شریعتی منتشر کرد. نشریات فرقان نظیر نشریه پیام قرآن سرشار از استناداتی است که به آثار شریعتی صورت گرفته است.
اکبر گودرزی که همه کاره این گروه محسوب می شد، در پاسخ پرسشی مبنی بر اینکه آیا شما ادامه دهنده راه شریعتی هستید یا نه؟ می گوید:
فرقان کوشش داشت که افکار و اندیشه های شریعتی را هم ترویج کند. اگر این امر، معنایش ادامه دادن راه شریعتی است، آری! ما ادامه دهندگان راه او بوده ایم.
او در پاسخ به پرسشی درباره تشکیل گروه فرقان می نویسد:
فرقان جریانی است که با بهره گیری از برداشت های درست مومنان به خداوند، در طول تاریخ و به ویژه شهید شریعتی شکل گرفته است.

گروه فرقان همانند خوارج
اکبر گودرزی گروه خود را در مسجد قلهک، جوادیه و آذربایجان جمع می کرد. این گروه به دنبال فاصله گرفتن از منابع اصیل دینی در دین شناسی و روی آوردن به تفسیرهای سنبولیک و اجتماعی از معقوله های دینی بود. اینان روحانیت را اساس و بنیان باطل می دانستند. اعضای این گروهک هرگز به امام و نظام و مرجعیت اعتقادی نداشتند و با تفکر حضرت امام(ره) مخالف بودند. این گروه شبیه خوارج در صدر اسلام. مرتضی مطهری ایدئولوگ انقلاب اسلامی را برابر آنچه در اعلامیه این گروهک آمده است، به بهانه قربانی شدن ارزش های راستین تشیع سرخ علوی، ‌ ترور کردند. این گروهک بعد از انقلاب، مواضعش تندتر شد و حتی به سرقت مسلحانه از بانک ها اقدام کردند و چند ترور را نیز انجام دادند.
ایجاد ناامنی در کشور

گروه فرقان از اردیبهشت ماه ۱۳۵۸ اقدام های تروریستی خود را آغاز کرد. فهرست برنامه ترور این گروه که در بیشتر موارد موفق به انجام آن شدند، عبارتند از: تیمسار محمدولی قرنی(۳/۲ / ۵۸)، مرتضی مطهری(۱۱/۲ / ۵۸)، حاجی طرخانی(۱۷/۵ / ۵۸)، حاج مهدی عراقی و حسام فرزند ایشان(۴/۶ / ۵۸)، هانس یواخیم لایب(مهر ۵۸)، محمد مفتح، اصغر همتی، جواد بهمنی، آیت الله قاضی طباطبایی(۲۷/۹ / ۵۸)، آیت الله خامنه ای، هاشمی رفسنجانی، محمدباقر دشتیانه، احمد لاجوردی(ترور آنها ناکام ماند).

با افزایش ترورها و بالا گرفتن موج نارضایتی مردم و احساس ناامنی که از این بابت به وجود آمد، تلاش های زیادی برای دستگیری عوامل قتل ها صورت گرفت. دستگیری اکبر گودرزی در منزلی واقع در خیابان جمالزاده و ۳۵ نفر از اعضای گروه در روز اربعین صورت گرفت. در سوم خرداد ۱۳۵۹ اکبر گودرزی، علی حاتمی، عباس عسگری، حسن اقرلو، سعید مرآت و علیرضا شاه بابا اعدام شدند و پرونده این گروهک مختومه شد.


منبع: کتاب جریان شناسی سیاسی در ایران، نویسنده دکتر علی دارابی، فصل پنجم، چاپ هشتم ۱۳۹۰