به گزارش رجانیوز، در این یادداشت که با عنوان "جریان نفوذي و حکم حکومتی" عصر روز شنبه در رجانیوز منتشر شد، با استناد به آیات قرآن کریم و سیره امام خمینی در مورد حکم حکومتی ولیفقیه توضیح داده شده و با نوع مواجهه جریان نفوذی در ماجرای وزیر اطلاعات مقایسه تطبیقی شده بود.

در عین حال، روز دوشنبه هنگام مراجعه حجتی به روزنامه ایران، به وی گفته شد که مؤسسه ایران نیازی به همکاری شما ندارد و نامه پایان مأموریت در نمایندگی روزنامه ایران در شهرستان ری و فرمانداری ری به وی تحویل داده شد.

در این نامه، ادعای خلاف واقع حضور نیافتن او در روزنامه پس از اعلام اتمام مأموریتش در فرمانداری ری مطرح شده است. این در حالی است که بر اساس سیستم ثبت حضور روزنامه، وی چند روز پس از بازگشت از مأموریت سفر به عراق همراه با فرماندار ری، در مؤسسه ایران حاضر شده است.

با این حال، به نظر می‌رسد جریان نفوذی که عملاً مدیریت روزنامه ایران را برعهده گرفته و طی هفته‌های اخیر از تریبون این روزنامه به شخصیت‌های برجسته‌ای از جمله آیت‌الله مصباح، رئیس قوه قضائیه و فرمانده سپاه توهین کرده است، شهامت اعلام این مطلب را که به‌خاطر درج یادداشت علیه باند نفوذی با این خبرنگار برخورد کرده نداشته و با طرح یک ادعای اداری وی را تسویه کرده است.

در دوره جدید مدیریت روزنامه ایران تعداد زیادی از خبرنگاران متعهد این روزنامه استعفا داده و یا اخراج شده‌اند و در مقابل افرادی که علی‌رغم کم‌بهره بودن از دانش و تجربه روزنامه‌نگاری، به جریان نفوذی تمایل و وابستگی دارند، جایگزین شده‌اند.

متن کامل یادداشت " جریان نفوذی و حکم حکومتی " در ادامه بازنشر داده می‌شود تا خوانندگان در مورد منطق موجود در این یادداشت و برخورد متقابل مجموعه در اختیار جریان نفوذی با خبرنگار نویسنده این یادداشت قضاوت کنند:

«ادبیات رایج سیاسی کشور پر است از واژگانی که هر کدام به فراخور حال و مقتضی زمان جعل و به کار گرفته شده است.

" حکم حکومتی " یکی از این واژگان است که این روزها از زبان اهل سیاست زیاد شنیده می شود. عمر استعمال این واژه شاید از دو دهه تجاوز نکند. این واژه برای اولین بار به طور رسمی توسط مهدی کروبی و آن زمان که ریاست مجلس ششم را بر عهده داشت و در وقتی که طرح اصلاح قانون مطبوعات در مجلس ششم به کار برده شد.

حکم حکومتی بی تردید از حقوق امام بر امت است و تبعیت از آن لازم؛ بنا بر نظر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران که ولایت فقیه را همان ولایت انبیا و ائمه معصومین(ع) برمی شمارند و به استناد آیه ۶۵ سوره نساء(۱) " ایمان ندارد مسلمانی که نه تنها حکم که داوری رسول(ص) را با دل و جان و از عمق وجود نبذیرد " آن کس که حکم ولی فقیه را نه تنها نپذیرد که از عمق جان به آن باور نداشته باشد، مومن نیست.

روشن است بنای این نوشتار واکاوی و چرایی لزوم تبعیت از احکام حکومتی نیست که این خود امری است واضح و مبرهن؛ اما سوال اینجاست که آیا کافی است نگاه یک شیعه ولایت پذیر و آرمان گرا به موضوع تبعیت از ولی یک نگاه حداقلی باشد؟ بدین معنا که تنها گوش بر احکام حکومتی داشته تا با امتثال آن التزام خود را به ولایت ثابت کند یا برعکس پیروی از اوامر ولایی را که امروزه شاید به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد، کف میزان ولایت پذیری خود قلمداد نمی کند؟

گفتار و رفتار حضرت روح‌الله و خلف صالح ایشان از زمانی که تکیه بر کرسی ولایت امری مسلمین زدند، پر است از نکات نغز و راهگشا که در قالب توصیه و اشاد در واقع مانیفست جمهوری اسلامی ایران را شکل داده است که این سلسله از گفتار و رفتار اگرچه در زمره مطالبات امام امت قلمداد می شود اما هیچ کدام در مرزهای احکام حکومتی و چه بسا ارشادی ولی فقیه جا نمی گیرد. آیا امت اسلامی می تواند با این توجیه که مطالبات ولی جزو احکام حکومتی نیست، از تلاش برای تحقق این مطالبات سر باز زند؟

بی شک امت نظام ولایی که با اختیار حدود و ثغور این نظام را پذیرفته و در تحقق آرمان هایش جان خویش را گرو گذاشته و نیل به مدینه فاضله خود را در اجرای بی کم و کاست منویات امام عادلش می داند، دیگر اسیر مرزبندی میان خواسته های ولی نمی شود و نه تنها مطالبات که تمایلات امامش را چراغ راه آینده موعود خود می داند.

دوستانی که در زبان و عیان ولایتمداری پر طمطراقی را ادعا می کنند، خوب است وجدان خود را به قضاوت گرفته و این پرسش پاسخ دهند که بر فرض مطالبه ای از سوی ولی امت بر همگان آشکار شد و این خواسته نیز در زمره احکام حکومتی نمی گنجید آیا باید آن را به کناری گذاشت؟

ماجرای اخیر وزارت اطلاعات شاهد خوبی است بر ادعای ولایتمداری حضرات؛ اگرچه دوستان با غیر حکومتی خواندن دستور رهبر انقلاب مبنی بر ابقای وزیر اطلاعت انکار واضحات کرده و همچون کسی که با وجود آفتاب در روز تشکیک ایجاد می کند، میزان درک سیاسی خود را نشان دادند - اگر از نقش چرب و شیرین قدرت و ثروت با مسامحه بگذریم - اما باید برای افکار عمومی جامعه ولایی روشن کنند که در این ماجرا سرپیچی از خواسته ولی فقیه اگرچه در زمره حکم حکومتی هم نبوده باشد، جایز است؟

بی‌تردید امت حزب الله به ولایت فقیهی اعتقاد دارد که مبانی آن را حضرت روح‌الله پایه نهاده و توسط بزرگانی چون آیت الله مطهری و آیت الله مصباح تبیین شده است نه ولایت فقیهی که ازسوی هاشمی ترسیم و توسط جریان انحرافی که به اذعان تحلیلگران امروزه نقش پادوهای باندهای ثروت و قدرت را ایفا می کنند، تئوریزه می شود. ولایتی که می شود صدایش را به فراخور حال نشنید و یا در فرامینش تشکیک وارد کرد.

اینجاست که روشن می شود رمز توهین به بزرگانی چون علامه مصباح یزدی که از سوی جریان انحرافی و قلم به دستان رسانه ای آنها کلید خورده نه به سبب زبان انتقادی استاد است که سیره " مطهری زمان " آشکارا تایید می کند که هشدارهای راهگشا و بهنگام این عالم فرزانه نه از سر تمایلات نفسانی است و ونه از هوای اتصال به شبکه ثروت و قدرت. دلیل اصلی که آیت الله مصباح در میان دولبه قیچی جریان انحرافی و باند هاشمی و دوستان فتنه گرش، که دو روی یک سکه را تشکیل می دهند، قرار گرفته مبانی حقیقی ولایت فقیه است که با استدلال محکم و متقن ایشان ترسیم و تبیین می شود. پر واضح است راه ترویج ولایت فقیهی که هاشمی و جریان انحرافی می خواهند، تخریب شخصیت هایی چون آیت الله مصباح است.

مکتب اهل بیت(ع) سرشار است از شاگردانی که با نمایش تصویری کامل و گویا از یک شیعه مطیع خود را به عنوان الگویی جاودانه برای رهروان ائمه هدی(ع) معرفی کرده اند. آنها تبعیت از امام خود را نه تنها در اوامر که در تمام شئون زندگی بر خود فریضه ای واجب تلقی می کردند و برای همین بود که تمام توان خود را برای شبیه شدن به امام خویش به کار بستند.

رفتار بزرگ پرچمدار کربلا شاید بهترین نمونه در منش و روش زندگی یک شیعه واقعی باشد. قمر بنی هاشم(ع) که مدال پر افتخار " عبد صالح " را به سینه آویخته دارد، در معرکه کربلا تشنه کام به نهری از آب رسید اما از آن کامی نگرفت. او در حقیقت با زبانی خشکیده فریاد زد که عباس در احساس هم تابع ولی امر خویش است و تا وقتی حسین(ع) احساس تشنگی می کند، ساقی را با آب کاری نیست اگرچه در کنار دریا باشد و به هزار و یک دلیل عقلی می تواند اثبات کند که نوشیدن جرعه ای از آن آب در آن کارزار از شیر مادر هم حلال تر است.

پی نوشت:

۱ - " فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حتّی یُحَکِّمُوکَ فی ما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیمًا "(به پروردگارت سوگند که آنها مؤ من نخواهند بود، مگر اینکه تو را در اختلافات خود به داورى طلبند؛ و سپس در دل خود از داورى تو احساس ناراحتى نکنند، و کاملا تسلیم باشند.)»