نامه مخفیانه دولت خاتمی به آمریکا

به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از سايت ايران هستهاي، بخش سوم از گزارش موسسه اسپن درباره برنامه هسته اي ايران حاوي چند دسته موضوع است. رويكرد كلي اين بخش اين است كه آيا جامعه بينالملل درباره برنامه هستهاي ايران رويكرد درستي را تعقيب ميكند.
در بخشی از این قسمت اطلاعات جالبی درباره نامه سال ۲۰۰۳ دولت محمد خاتمی به دولت آمریکا منتشر شد که به عنوان مثالی از سازشکاری و خیانت پشت پرده در تاریخ برنامه هسته ای و به طور کلی سیاست خارجی ایران ماندگار شده است.

شرکت کنندگان در این بخش می‌گویند دولت خاتمی این نامه را دو نوبت و به دو شکل متفاوت به آمریکایی‌ها تحویل داده شده است. در بخش دیگری از این گزارش رویکرد روسیه در قبال برنامه هسته‌ای ایران تحلیل و نتیجه گرفته شده که همکاری روسیه با آمریکا علیه ایران خط قرمزهایی دارد. شرکت کنندگان در این میزگرد نهایتاً تآکید کرده‌اند هیچ راه حل دیپلماتیکی درباره برنامه هسته‌ای ایران وجود ندارد مگر اینکه غرب نوعی از غنی‌سازی داخل خاک ایران را بپذیرد.

***

ب) آیا ما رویکرد دیپلماتیک درست را دنبال می‌کنیم؟

میزگرد دوم به بررسی این سوال می‌پرداخت که آیا جامعه بین‌الملل رویکرد دیپلماتیک درستی را برای حل مسائل مربوط به برنامه هسته‌ای ایران دنبال می‌کند یا خیر؟ برونو پلاد(Bruno Pellaud)، معاون سابق مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی مقاله‌ای با عنوان " آزمون رویکردهای متفاوت " ارائه داد و هنری سوکولوسکی(Henry Sokolski)، مدیر اجرایی " مرکز آموزش منع گسترش جنگ افزار‌های هسته‌ای " در واشنگتن، مقاله‌ای با عنوان " نُه تاسف: تلاش‌های منع تکثیری آمریکا علیه ایران " ارائه داد. جیاندومنیکو پیکو(Giandomenico Picco)، معاون سابق دبیرکل سازمان ملل در امور سیاسی و آلکسی پوشکوف(Alexey K. Pushkov)، رئیس " موسسه دولتی روابط بین‌الملل مسکو "(همان دانشگاه MGIMO) درباره این دو مقاله به اظهارنظر پرداختند.

پس از دورنمای تاریکی که سخنگوی نخست میزگرد از دیپلماسی ترسیم کرد، شماری از شرکت کنندگان گردهم آمدند تا در طول میزگرد دوم امید بیشتری درباره مذاکرات بدهند. آنها برای دفاع از استدلال خود به پیشینه تاریخی مذاکرات با جمهوری اسلامی اشاره کردند و به بحثدرباره این واقعیت پرداختند که اعضای کلیدی جامعه بین‌الملل اکنون دارند نقش سازنده‌تری را در فرایند مذاکرات ایفا می‌کنند. اعضای میزگرد، قدرت پیش بینانه[۱] مربوط به سابقه بد مذاکرات با ایران در دوره‌های پیشین را زیر سوال بردند و گفتند اطلاعاتی که برخی با استناد به آنها از تهدید بودن برنامه هسته‌ای ایران حمایت می‌کردند مربوط به ۲۰۰۴ بوده و تاریخ مصرف آن کاملاً منقضی شده است. شماری از شرکت کنندگان میزگرد باور داشتند که رویکردهای متفاوت‌تر و ثمربخش‌تری نیز برای مذاکره با ایران وجود دارد اما به شرط آن که جامعه بین‌الملل دست از سیاست‌های دوگانه‌ای که تا به حال در قبال ایران در پیش گرفته است بردارد و به جمهوری اسلامی اجازه دهد تا نوعی غنی سازی داشته باشد.

در تاریخ ۳۰ ساله مذاکره با جمهوری اسلامی ایران، همه مذاکرات نیز به فاجعه ختم نشده‌اند. بسیاری از مذاکرات ثمربخش بوده‌اند هرچند برخی از آنها کاملاً مثبت نبوده‌اند اما تا حدودی مثبت به حساب می‌آمدند. قرارداد الجزیره در سال ۱۹۸۰ به بحران گروگانگیری آمریکایی‌ها پایان داد. مذاکرات ایران - کنترا به آزادی گروگان‌های آمریکایی در بیروت انجامید و ۱۰ گروگان در فاصله‌های ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۲ آزاد شدند. مذاکرات به مهاجرت و خروج موفقیت‌آمیز ۱۳یهودی شیرازی از ایران انجامید. پیمان سال ۲۰۰۱ کنفرانس پترزبورگ با ایران درباره افغانستان آغازگر دوره‌ای از همکاری‌های بین‌المللی بیشتر با ایران بود. این سال‌ها همچنین همراه با دوره‌ای از همکاری‌های مخفیانه ایران و آمریکا در عراق و افغانستان بود. سرانجام، مذاکرات سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۷ منجر به آزادی ملوانان انگلیسی شد که ایران آنها را بازداشت کرده بود.

مذاکرات مربوط به برنامه هسته‌ای ایران تا به امروز شکست خورده‌اند اما در اغلب اوقات این واقعیت فراموش می‌شود که این مذاکرات توانستند بیش از یک بار به موفقیت خیلی نزدیک شوند. نامه غیررسمی سال ۲۰۰۳ که " تیم گولدیمن "، سفیر وقت سوئیس در تهران، آن را(به نمایندگی از دولت خاتمی. م.) تنظیم کرد و برونو پلاد نیز در مقاله خود به آن اشاره می‌کند می‌تواند مثال بارزی از این مسئله باشد. این نامه غیررسمی یک بار بطور مستقیم توسط خود گولدیمن به آمریکا تحویل داده شد و یک بار دیگر نیز توسط خود جمهوری اسلامی ایران و با واسطه‌گری سازمان ملل به آمریکا تحویل داده شد تا بدین ترتیب، حسن نیت حقوقی گولدیمن نیز ثابت شود. در سال ۲۰۰۵، جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد داد که شمار سانتریفیوژهای ساخته شده خود برای غنی سازی سوخت هسته‌ای را به ۳۰۰۰ واحد تقلیل دهد، اما در آن زمان، سه قدرت مذاکره کننده اروپایی(EU۳) مسئله غنی سازی را غیرقابل مذاکره می‌دانستند زیرا همچنان آرزوی دستیابی به تعلیق بلندمدت برنامه غنی سازی جمهوری اسلامی ایران را در سرمی پروراندند. در نتیجه، این پیشنهاد ایران پذیرفته نشد. جک استراو، وزیرامورخارجه وقت انگلیس و خاویر سولانا، نماینده عالی اتحادیه اروپا، متعاقباً با علی لاریجانی، مذاکره کننده هسته‌ای ایران بر سر محدود کردن فعالیت‌های غنی‌سازی جمهوری اسلامی به فعالیت‌های صرفاًً ضروری برای پژوهش و توسعه موافقت کردند. لاریجانی این پیشنهاد را پذیرفت و آن را با خود به تهران برد تا تنها شاهد عدم پذیرش آن از سوی محمود احمدی نژاد و رهبر عالی آیت الله علی خامنه‌ای باشد. در پی این اتفاق، لاریجانی استعفا داد.

اعضای کلیدی جامعه بین‌الملل اکنون دارند نقش سازنده‌ای در فرایند مذاکرات ایفا می‌کنند. در طی یکی از همایش‌های پیشین آسپن آلمان درباره برنامه هسته‌ای ایران، دیپلماسی آمریکا به خاطر شکست در مجاب‌ ساختن جمهوری فدرال روسیه و جمهوری خلق چین به ایفای نقشی سازنده‌تر در مذاکرات و اعمال تدابیر بین‌المللی مربوط به برنامه هسته‌ای ایران به شدت مورد انتقاد قرار گرفت، اما اکنون وضعیت روسیه بطور کامل و وضعیت چین به طرز نسبتاً کمتری تغییر کرده است.

در مقایسه با آمریکا و اتحادیه اروپا، تاریخ خصومت روسیه و ایران در طول ۱۰۰ سال گذشته بسیار ناچیز بوده است. برای مسکو، فروش راکتور هسته‌ای به ایران تجارت خوبی است. تقسیم بندی قریب الوقوع حوضه دریای خزر نیز برای مسکو یک چالش بزرگ دیپلماتیک و فرصت عظیم اقتصادی به شمار می‌آید. ذخایر چشمگیر و دست نخورده نفت خام قرار است که بین کشورهای ساحلی دریای خزر تقسیم شود. تهران به طور غیرمستقیم به مسکو پیام داده که اگر مسکو به حمایت خود از ایران در مذاکرات جامعه بین‌الملل درباره برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی ادامه دهد، تهران نیز از رویکرد مسکو برای تقسیم بندی دریای خزر حمایت خواهد کرد. افزون بر آن، ایران در قبال روسیه رفتاری اخلال گرانه نداشته است. بنیادهای حامی جدایی طلبان چچن در کشورهای عرب واقع شده‌اند نه در ایران. تهران همچنین هیچ اقدام شیطنت آمیزی در قفقار شمالی و جنوبی یا آسیای میانه برای روسیه به بار نیاورده است. با وجود چنین پیش زمینه‌ای، مسکو به هیچ وجه نمی‌خواهد که ایران را به فهرست دشمنان بالقوه آتی خود اضافه کند.

پس چه چیز موجب شد تا مسکو موضع خود را تغییر دهد و در سازمان ملل، از افزایش تحریم‌های اقتصادی بین‌المللی علیه ایران به خاطر برنامه هسته‌ای این کشور پشتیبانی کند؟ دیپلماسی ناشیانه ایران و به ویژه امتناع آن از پذیرش راه حل‌های پیشنهادی و عملی روسیه برای بحران هسته‌ای این کشور دو علت چنین تغییری به شمار می‌آیند. مسکو در مشاهدات خود به این نتیجه رسیده است که ایران در تدوین شاخص‌های سیاست خارجی خود به آرای مسکو توجه شایانی نمی‌کند. افزون بر آن، مسکو می‌خواهد به طور تلویحی این پیام را منتقل کند که از سیاست دولت اوباما برای " بازآرایی " روابط روسیه و غرب حمایت می‌کند؛ و دست آخر، روسیه نیز نمی‌خواهد شاهد ظهور ایرانی مسلح به جنگ افزارهای هسته‌ای باشد. بنابراین، مسکو به حمایت خود از تحریم‌های اقتصادی بین‌المللی علیه ایران ادامه خواهد داد اما این حمایت شامل تحریم‌های فلج کننده نخواهد شد. روسیه بطور رسمی فروش سامانه‌های پدافند هوایی S - ۳۰۰ به ایران را لغو کرده و تصمیم گرفته است که به شرکت خود در تلاش‌های جمعی بین‌المللی برای حل و فصل مسائل مربوط به برنامه هسته‌ای ایران ادامه دهد، اما باید خاطرنشان کرد که مسکو در رابطه با ایران حد و مرزهایی دارد که از آنها فراتر نمی‌رود. این مرزها را می‌توان در قالب سه مورد خلاصه کرد: ۱ - حمایت نکردن از تحریم‌های فلج کننده علیه ایران۲ - حمایت نکردن از لغو پروژه ساخت راکتور هسته‌ای بوشهر ۳ - و حمایت نکردن از اجرای گزینه‌های نظامی علیه ایران.

از دیدگاه مسکو، درباره استفاده از گزینه نظامی علیه برنامه هسته‌ای ایران صحبت‌های زیادی شده است و این صحبت‌ها به هیچ وجه سودمند نیستند زیرا هیچ وقت معلوم نیست که آیا این صحبت‌ها بر فرایند تصمیم‌گیری مقامات ایرانی درباره برنامه هسته‌ای خود تاثیر می‌گذارند یا خیر، مضاف بر آن که صحبت کردن از جنگ، تنها مردم ایران را از نظر روانی برای جنگ آماده می‌کند و ذهنیتی قلعه‌ای را تقویت می‌کند که درست به نفع هیئت حاکمه است. اگر از نیروی نظامی استفاده شود، آیا آمریکا خود را دوباره در یک " جنگ بد " دیگر گرفتار و بدون حمایت سازمان ملل نخواهد یافت؟ و در وهله آخر، کسانی که از حمله نظامی حمایت می‌کنند نباید پیامدهای بشری احتمالی گزینه نظامی را این قدر دست کم بگیرند. مسکو باور ندارد که گزینه‌های نظامی جامعه بین‌الملل بتوانند ایران را از ادامه برنامه هسته‌ای خود منصرف کنند اما باور دارد که با مذاکرات می‌توان ایران را از ساخت یک نیروی ضربت هسته‌ای(nuclear strike force) منصرف کرد.

به رغم آن که پیشینه مذاکره با ایران آنچنان هم که در نظر اول به چشم می‌آید بد نیست و به رغم آن که بازیگران بین‌المللی کلیدی همچون روسیه اکنون دارند نقش سازنده‌تری را ایفا می‌کنند، اما سینه چاکان ادامه مذاکرات نیز به این امر معترفند که جامعه بین‌الملل اکنون با گروه مذاکره کننده کاملاً متفاوتی در تهران سر و کار دارد. اگر در گذشته مذاکرات خوب پیش می‌رفت برای این بود که سران دیگری در راس قدرت بودند. اکبر‌ هاشمی رفسنجانی وقتی مذاکره می‌کرد هیچ نیازی به مشورت با هیئت رهبری در تهران نداشت. رقبای سیاسی داخلی زیر پای مذاکره کنندگان را آنقدر خالی نمی‌کردند که حتی توافق‌های موقتی هم که آنها به آن رسیده بودند فسخ و باطل اعلام شوند، چنان که در تاریخ اخیر دو بار این حادثه رخ داد. بنابراین، در مقایسه با گذشته، ساختار کاملاً متفاوتی بر فرایند کنونی مذاکرات حاکم است.

افزون بر حمایت از اتخاذ موضعی مثبت‌تر در مذاکرات، برخی از اعضای میزگرد باور داشتند که در جنبه نظامی برنامه هسته‌ای ایران اغراق شده است. گزارش آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در ماه فوریه سال ۲۰۱۰ درباره توانمندی‌های نظامی ایران در حوزه هسته‌ای بر اساس اطلاعاتی نوشته شده بود که در پیش از سال ۲۰۰۴ به دست آمده بود. با وجود این، کاملاً روشن است که در سال ۲۰۰۳ اتفاقی رخ داد که نگرش حکومت ایران را تغییر داد. بنابر برآورد اطلاعات ملی سال ۲۰۰۷ آمریکا(NIE)، ایران پس از حمله آمریکا به عراق برنامه هسته‌ای نظامی خود را متوقف کرد. این واقعیت که جامعه اطلاعاتی آمریکا اینقدر در ارائه یک برآورد اطلاعات ملی جدید تعلل می‌ورزد و این گزارش را که در ابتدا قرار بود در ماه ژانویه سال ۲۰۱۰ چاپ شود، تمام نمی‌کند، حاکی از آن است که در بین جامعه اطلاعاتی آمریکا نیز درباره وضعیت موجود اختلاف نظر وجود دارد. بنابراین، هیچ یک از این واقعیات نمی‌توانند دال بر تأکید مجدد ایران بر جنبه‌های نظامی برنامه هسته‌ای خود باشند و نمی‌توانند استدلالی قوی در این باره ارائه دهند.

گفته می‌شود که جامعه بین‌الملل نسبت به برنامه غنی سازی ایران سیاست دوگانه‌ای به کار می‌بندد که بیشتر وضعیت تزویر به خود می‌گیرد. یکی از اعضای میزگرد با ذکر این مطلب پرسید: " وقتی پاکستان داشت سلاح‌های هسته‌ای خود را می‌ساخت و آزمایش می‌کرد، آمریکا و جامعه بین‌الملل کجا بودند؟ " حتی یک جریان ارعابی و جنگ روانی نیز علیه پاکستان به راه نیفتاد. با دستیابی پاکستان به ظرفیت گریز تنها به عنوان یک اتفاق آزاردهنده کوچک برخورد شد. بیشتر این حرف‌ها درباره هند نیز که اکنون دارد با آمریکا یک قرارداد همکاری هسته‌ای غیرنظامی می‌بندد، صدق می‌کند. چرا دستیابی هند و پاکستان به تسلیحات هسته‌ای پذیرفته می‌شود اما جنگ تبلیغاتی و جریان سیاسی عظیم علیه ایران به راه می‌افتد؟

اگر غرب می‌خواهد در مسیر مذاکره با ایران حرکت رو به جلو داشته باشد باید در خصوص مسئله غنی سازی این کشور انعطاف بیشتری از خود نشان دهد. همان طور که جک استراو، وزیر امورخارجه انگلیس نیز در سال ۲۰۰۶ اظهار داشت، هیچ راهی برای مذاکره با جمهوری اسلامی ایران درباره برنامه هسته‌ای این کشور وجود ندارد مگر آن که شما بپذیرید که نوعی غنی سازی در خاک آن صورت پذیرد. غنی سازی مواد هسته‌ای ایران در خارج از این کشور نیز که اخیراً پیشنهاد شد صرفاًً نمایانگر نوعی سازش بود. بنابراین، اولویت نباید توقف غنی سازی، بلکه تثبیت مجدد قدرت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بر فرایند غنی سازی در ایران باشد و این کار باید از طریق به دست آوردن حق دسترسی به تاسیسات هسته‌ای ایران برای اجرای بازرسی‌های بین‌المللی صورت پذیرد.

در پایان جلسه، اعضای میزگرد به بررسی تجربه جامعه بین‌الملل از برنامه هسته‌ای ایران و پیامدهای آن برای معاهده ان پی تی پرداختند. در نتیجه فعالیت‌های اخیر ایران و کره شمالی، شاید جامعه بین‌الملل به همین زودی‌ها با " ایران‌های " به مراتب بیشتری مواجه شود. پیمان ان پی تی بدین منظور تدوین شد تا برای امضاکنندگان خود حق دسترسی به منافع اقتصادی حاصل از استفاده صلح آمیز و تجاری از انرژی هسته‌ای را فراهم کند. در متن پیمان ان پی تی، هیچ حق از قبل تعیین شده دیگری برای کشور امضا کننده وجود ندارد که بخواهد بر اساس آن اورانیوم و پلوتونیوم غنی‌سازی کند. بنابراین، اگر استفاده خاصی از انرژی هسته‌ای از نظر تجاری عملی و ممکن نباشد، کشور امضا کننده هیچ حقی برای پیگیری آن استفاده خاص ندارد و آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای نیز هیچ تعهدی برای تضمین چنین استفاده‌ای ندارد. برنامه هسته‌ای ایران تنها وقتی معنای تجاری می‌یابد که ایران حداقل ۲۰ نیروگاه تولید برق هسته‌ای برای مصرف سوختی که تولید می‌کند، داشته باشد. اما کاملاً روشن است که ایران این تعداد نیروگاه تولید برق ندارد.

انتظار كشيدن براي مدركي كه بتواند ماهيت نظامي برنامه هستهاي يك كشور را اثبات كند فقط كار احمقها است. زود دست به كار شدن چيزي است كه رژيم منع تكثير بر آن استوار است. جامعه بينالملل در خصوص كنترل صادرات مواد با كاربرد دوگانه به ايران بسيار مسامحه كار و سهل انگار بوده است. افزون بر آن، كشورهايي مثل آمريكا بسيار خودخواهانه عمل كرده و اطلاعات جاسوسي خود در زمينه فعاليتهاي چين را در خصوص "تكثير تسليحات هستهاي " با ديگران در ميان نگذاشتهاند زيرا ميخواستند از منافع تجارت هستهاي خود در چين و همچنين از متحدان مهم منطقهاي خود همچون پاكستان كه نقش واسطه را در فعاليتهاي تكثيري ايفا كردند، محافظت كنند، البته همكاريهاي مخفيانه بينالمللي براي مقابله با تكثير تسليحات هستهاي اخيراً به موفقيتهاي چشمگيري انجاميده است. علني كردن هرچه بيشتر چنين تلاشهايي ميتواند نقش بسزايي در تقويت اعتبار رژيم بينالمللي منع تكثير تسليحات هستهاي داشته باشد.