ظریفی که حیف شد!

به گزارش افکارخبر، داریوس سجادی فعال سیاسی اصلاح طلب مطلب جدیدی را در صفحه شخصی فیس‌بوکش منتشر کرد.

وی با انتشار مطلبی با عنوان «ظریفی که حیف شد!» نوشت: برجام با فراز و نشیب های بسیار بالاخره از تصویب مجلس ایران گذشت. برجامی که متاسفانه محصول بی تدبیری و محتوم به ناکامی است. برجام را نوعاً می توان جدیدترین ورژن از «عوامفریبی نقابدار» با لعاب و ویترین و بزک «توانمندی و کامیابی» موزعین اش توصیف کرد.

برجام را در مضیق ترین تعریف ممکن می توان توفیق دولت روحانی در ترغیب آمریکا بمنظور بنده نوازی و تفویض حق حداقلی در دانش هسته ای برای ایران به بهائی «گزاف و نقد» و مابه ازائی «قلیل و نسیه» تعبیر کرد!

هر چند دولت تدبیر و امید در داوری نسبت به سلف خود در پرونده اتمی بتناوب با انگ «پوپولیست»(!) انگشت شماتت و سرکوفت فقد لیاقت را متوجه ایشان و عملکرد ایشان می کرد و می کند اما لامحاله خود نیز در ماجرای هسته ای اسیر چنگال همان «پوپولیسمی» شد که پیشتر رجم اش می کرد!

پیشتر «اسلاوی ژیژک» در «تاملی بر پوپولیسم» به ذکاوت گفته بود: چند سال پیش، وزیر امور خارجه پیشین دولت ایالات متحده «لاورنس ایگلبرگر» به شبکه خبری فاکس نیوز گفت که «توسل هوگو چاوز به مردم ونزوئلا تنها تا هنگامی کارگر است که مردم شاهد توانایی‌ برای بهبود استانداردهای زندگی باشند. اگر اقتصاد در نقطه‌ای واقعا بد شود، از وجهه عمومی چاوز در داخل مسلما کاسته خواهد شد و این تنها ابزار ما علیه اوست برای آغازِ بدتر کردنِ اقتصاد به گونه‌ای که توسل او به ملت در داخل کشور افول یابد… در این زمان، هر کاری برای دشوارتر کردن اقتصاد ونزوئلا بتوانیم بکنیم خوب است، ولی بگذارید آن را طوری انجام دهیم که مستقیما با ونزوئلایی‌ها درگیر نشویم … بقول آلن بدیو هدف هر پروپاگاندا لزوماً دشمن و نابود کردن یک نیروی بالفعل موجود نیست بلکه نیست و نابود کردن امکانی است در موقعیت که بدان التفات و توجه نشده است». به دیگر سخن، تلاش آنها کشتن «امید» است.

انگشت اشاره ژیژک متوجه همان نسخه ای است که بالغ بر ۳۰ سال پیش توسط واشنگتن برای انقلابیون نیکارگوئه پیچیده شد.

سال ۱۹۸۹ یک پزشک آمریکائی در مصاحبه با مجله «نیوتایمز» پس از بازگشت از یک سفر چند ساله از نیکاراگوئه در تشریح این انقلاب می گوید: آرمان های نخست انقلاب نیکاراگوئه به فراموشی سپرده شد و اکنون صرفا «بقا» مایه مباهات شده. مبارزه با بیسوادی و طرح های بهداشت همگانی که مایه شکوه و درخشندگی دوره بعد از سوموزآ بود، سرانجام قربانی جنگ کماندوئی ده ساله ای شد که ما آمریکائی ها از آن حمایت می کنیم.(دکتر کوئل کامیل نیوتایمز اوت ۸۹)

پیرو همین بدآیند بود که سال ۱۹۸۴ سیا در جزوه ای که تحت عنوان «براندازی نظام ساندنیست ها» چاپ کرد به صراحت جهت دامن زدن به جو نارضایتی عمومی در نیکارگوئه متذکر این نکته شده بود که: یکی از راه های واژگون کردن حکومت مارکسیستی نیکاراگوئه «احتکار خواربار» است.

اکنون نیز ظاهراً آمریکائیان به ظرافت و ذکاوت توفیق یافتند تا با دامن زدن به بحران معیشت و بالتبع ایجاد بحران انگیزش نزد دولتمردان ایران به اسم «تعامل با دنیا» ایشان را در بستر «استراتژی بقا» تا آن درجه مدیریت کنند تا آغوش گشایانه به صرافت آموزه شاملو بیفتند که: دست از گمان بدآر. با مرگ نحس پنجه میفکن. بودن به از نبود شدن. خاصه در بهار!

تنها در این میان این ظریف بود که حیف شد و بیرون از هیجان زدگی های عوام و سنت مالوف قهرمان سازی ایرانیان، نام ظریف در تاریخ به عنوان متولی این بدآیند محتوم سند خورد!