فائزه هاشمی:پدرم تجدیدفراش کند ممکن است عکس‌العمل‌مان خطرناک باشد!
به گزارش افکارخبر به نقل از آرمان، فائزه هاشمی دختر آیت‌ا... هاشمی‌رفسنجانی که از چهره‌های فعال سیاسی به شمار می‌رود، چندی پیش گفت‌وگویی داشت که رویکرد طنزآمیز دارد. اما در خلال این گفت‌وگوی طنز، فائزه هاشمی اشاراتی نیز به روحیات و زندگی شخصی و خانوادگی و باورهای سیاسی خود نیز می‌کند که قابل توجه است. البته قسمت‌های عمدتا پایانی این گفت‌وگو با رادیو صدای امید به مسائل جدی هم گریزی داشته است که در ادامه می‌خوانید:

 

رابطه شما با طنز و شوخی چگونه است؟

خانواده ما کلا تمش طنز است! و خنده در خانواده ما زیاد است. همه اعضای خانواده همیشه حرف‌هایشان همراه با طنز و شوخی است. ما بحث جدی کمتر داریم! و بحث‌های جدی‌مان هم قالب طنز دارد. ما کمتر از چیزی ناراحت می‌شویم و همیشه می‌خندیم.

تا حالا سوتی داده‌اید؟

حتما. یکی از سوتی‌هایی که اخیرا زیاد مرتکب می‌شوم، فراموش کردن اسامی افراد است. فرضا با فردی مواجه می‌شوم و سلام علیک گرمی انجام می‌دهم- خب باید کمی سیاستمدار باشم و نگویم نمی‌شناسمت!- بعد از طرف می‌پرسم شما کی بودید؟ کجا دیده‌ام‌تان؟ خب خیلی بد می‌شود دیگر! چون گاهی اوقات طرف خیلی آشناست و من خیلی خجالت می‌کشم. از این اتفاق‌ها خیلی برایم می‌افتد. احتمالا برای سن و سال و آلزایمر است! متاسفانه اسامی آدم‌ها را فراموش می‌کنم. این یکی از سوتی‌هایی است که خیلی مرتکب می‌شوم.

گفتید فراموشی‌تان به خاطر سن و سال است. مگر خانم‌ها پیر هم می‌شوند؟

خانم‌ها مثل همه سنشان زیاد می‌شود. خانم‌ها دلشان همیشه جوان است! اما سنشان که بالا می‌رود.

روز خواستگاریتان یادتان هست؟

بله. اما به آن معنا خواستگاری‌ای نداشتیم. بابام آقای هاشمی به من و فاطی گفت پسرهای آقای لاهوتی، حمید و سعید از شماها خواستگاری کرده‌اند، جوابتان چیست؟ ما هم گفتیم بله و تمام شد. یعنی همه خواستگاری ما همین بود.

صحبت که داشتید؟

صحبت نداشتیم. قبل از آن، در حالی که نمی‌دانستیم جریان از چه قرار است، سفر خانوادگی‌ای رفتیم که برای آشنایی بود ولی ما خبر نداشتیم. آنجا به شکل طبیعی صحبت کرده بودیم. البته قبل‌تر از آن هم در زمان شاه، در جلوی زندان ارتباط وجود داشت. از زندان که بیرون آمدم - هنوز انقلاب پیروز نشده بود- این اتفاق افتاد و همه‌چیز تمام شد.

یعنی دیگر شرایط برای اینکه سینی چای را روی آقای داماد چپه کنید وجود نداشت؟

نه. خواستگاری و چایی نداشتیم. اصلا من همیشه از چای بردن بدم می‌آمد، یعنی همیشه در ذهنم بود که هیچ‌وقت چنین کاری را انجام ندهم که خوشبختانه اتفاق هم نیفتاد.

حالا من چند نفر را نام می‌برم، شما نخستین برداشت طنزی که به ذهنتان می‌آید را بفرمایید.

حالا اینکه برداشت طنز باشد یا نه را نمی‌دانم، ولی نخستین برداشتم را می‌گویم. طنز گفتن درباره همه موضوعات خاص سخت است.

کوزت؟

ظلم تاریخی به زنان.

مستربین؟

هیچ‌وقت نتوانستم با او بخندم!

سرکار خانم راکعی؟

آستین‌های بالایش همیشه در ذهنم است!

جواد ظریف؟

خنده‌هایش کمی آدم را عصبی می‌کند!

علی‌اکبر هاشمی‌رفسنجانی؟

مرد همیشه گریان. بزرگ مرد تاریخ!

هیلاری کلینتون؟

نمی دانم چرا نمی‌تواند مدل موهایش را طوری درست کند که آدم فکر نکند آشفته است!

اگر پدرتان بخواهند دوباره تجدید فراش کنند، شما چه عکس‌العملی نشان می‌دهید؟

اولا که ایشان چنین کاری نمی‌کنند و هیچ‌وقت هم خوشبختانه دنبال چنین چیزهایی نبوده‌اند. اما حتما عکس‌العمل‌مان چیز خوبی نخواهد بود! حتی ممکن است خطرناک هم باشد!

راجع به مدرسه رفاه برایمان بگویید. شما آنجا درس می‌خواندید. خاطره‌ای از آن دارید؟

من آنجا یک سال مدرسه می‌رفتم. کلاس اول راهنمایی. قبل از انقلاب. بابا از موسسان آنجا بود. نمره دینی من 4 شد. بابا حرصش گرفت که حالا چرا نمره دینی‌ات 4 شد؟! ریاضی را 4 می‌شدی! تو آبروی من را آنجا بردی! بالاخره همه آنجا مرا می‌شناختند و می‌دانستند دختر آقای هاشمی‌ام. من گفتم به خدا همه‌چیز را درست نوشتم و به من نمره نداده‌اند. بابا گفت چه نوشته‌ای؟ گفتم پرسیده بودند توحید یعنی چه؟ من هم نوشتم یعنی راستی و درستی. بابا هم گفت خیلی هم درست نوشتی. اصلا توحید یعنی یگانگی خدا.

من شما را در موقعیتی قرار می‌دهم. عکس‌العملتان را بگویید. تصور کنید چشمانتان بسته است. باز که می‌کنید می‌بینید روی پلی قرار دارید که روی دره عمیقی واقع شده است و به پاهایتان کشی بسته شده است. نخستین کاری که می‌کنید چیست؟

چشم هایم را دوباره می‌بندم که چیزی نبینم.

دومین کار؟

چشم‌هایم ر ا اصلا باز نمی‌کنم.

آخرین کار؟ اینجا دیگر می‌خواهند هولتان بدهند پایین.

چشم بسته باقی می‌مانم! که شاهد هل دادنم نباشم!

تا حالا دروغ گفته‌اید؟

بله. حتما گفته‌ام. نمی‌توانم حتما بگویم که نگفته‌ام.

دروغ گفته‌اید یا راستش را نگفته‌اید؟

خیلی به استثنا. چون معمولا دروغ نمی‌گویم و همیشه خیلی هم رک هستم. اگر بگویید آخرین بار چه وقت دروغ گفته‌ای و چه گفته‌ای یادم نمی‌آید ولی نمی‌توانم قاطعانه بگویم دروغ نگفته‌ام. حتما گفته‌ام گهگاهی. حالا ضرورتی بوده که احساس کرده‌ام باید دروغ بگویم، یا ترسیده‌ام مثلا. فرضا دوران کودکی بوده و کار خطایی کرده‌ام و دروغ گفته‌ام. بله اینها بوده است.

چقدر از موقعیت‌تان سوءاستفاده کرده‌اید؟

معمولا سوءاستفاده نکرده‌ام. آهان! معمولا این کار را نمی‌کنم. اما چند باری در جاده پلیس جلوی راهم را گرفته است- چون خودم رانندگی می‌کنم- من خودم را هیچ‌وقت معرفی نمی‌کنم. چون می‌دانم آنها موظفند جریمه کنند. اما یکی دو باری گیر داده بودند ماشینم را توقیف کنند. خب وسط جاده یک یا چند خانم و بچه، اگر بخواهند ماشین را توقیف کنند خیلی سخت است، این‌طور مواقع خودم را معرفی کرده‌ام که فقط ماشینم را توقیف نکنند. مثلا گفته‌ام تو رو خدا فقط جریمه‌ام کنید!

ماشینتان مدل بالاست؟

نه. الان جک دارم. ماشین چینی. قبلش هم ورنا بود.

فرض کنید شما سفری برای برقراری صلح با فضایی‌ها رفته‌اید...

البته ما با هیچ کس از جمله فضایی‌ها جنگی نداریم که حالا بخواهیم صلح کنیم!

قرار است شما بیایید و گزارش این جلسه صلح با فضایی‌ها را به مردم بگویید، به اندازه چند ثانیه برایمان بگویید.

حالا نمی‌شود یک چیزی واقعی بپرسید؟ (می‌خندد) یک چیزی که بشود تصورش کرد؟

شما برجام را برای مردم توضیح بدهید!

برجام را بخواهم توضیح بدهم می‌گویم توافقی است به نفع ملت ایران. اگر این اتفاق نیفتد، دوباره یک فرصت‌سوزی تاریخی خواهد بود.

راجع به مادر هم صحبت می‌کنید؟

مادر به‌طور کل یا مامان خودم؟

مامان خودتون. خانم مرعشی. برای شما مادر بوده‌اند یا فراتر از آن؟ در زندگی فائزه هاشمی، خانم مرعشی چه نقشی داشته‌اند؟

فراتر از مادر بوده‌اند. چون در دوران بچگی ما بابا خیلی از وقت‌ها زندان بود و پیش ما نبود و مامان هم پدر بود و هم مادر. مسئولیت خانه و تربیت ما با ایشان بود و من فکر می‌کنم خیلی از ویژگی‌هایی که من الان دارم، از ایشان است. یعنی ارث و ژن ایشان است که به من رسیده است. فکر می‌کنم بخش عمده‌ای از هر چیزی که ما داریم برای مادر است. به ویژه مامان ما که در بسیاری دوران‌ها جای پدر هم بود.

شما دست بزن هم دارید؟

گاهی آره! خیلی کم البته.

همسرتان را هم زده‌اید؟

نه. (می‌خندد) اصلا نمی‌توانم بگویم دست بزن دارم. استثنائا اگر اتفاق افتاده باشد که مثلا بچه هایم کوچک بوده‌اند و یکی و دوبار در نهایت. اما نمی‌توانم بگویم اصلا نزده‌ام.

طنزترین اتفاق زندگی‌تان را برایمان بگویید.

یکی از اتفاقات طنزی که برای من زیاد رخ می‌دهد، سوسک است! چون من از سوسک می‌ترسم و هر وقت سوسک می‌بینم وقایعی اتفاق می‌افتد که بعدا خودم خنده‌ام می‌گیرد که چطور چنین چیزی اتفاق افتاد. مثلا یک بار که نماینده مجلس پنجم بودم و آن روز استیضاح آقایان مهاجرانی و عبدا... نوری بود، داشتم به سمت مجلس رانندگی می‌کردم و کسی همراهم نبود. یکدفعه در آیینه بود یا بالای سرم، دیدم که یک سوسک چسبیده! من بلافاصله ماشین را نگه داشتم و پیاده شدم و درب را بستم و به منزل بابا اینها زنگ زدم. چون منزلشان نزدیک پل رومی بود و به موقعیت من نزدیک بود. زنگ زدم که یک نفر از آنجا بود. رویم هم نمی‌شد که در خیابان جلوی کسی را بگیرم و بگویم بیا این سوسک را از ماشین من در بیاور یا بکش! دیگر نشستم همانجا. از مجلس هم مرتب نماینده‌ها تماس می‌گرفتند که چرا نمی‌آیی؟ دیر شده! الان استیضاح شروع می‌شود! باید همه در مجلس باشیم! من ولی رویم نمی‌شد به آنها بگویم منتظرم یک نفر بیاید سوسک را بکشد تا بتوانم سوار ماشین بشوم و بیایم.

نظرتان راجع به تولید برنامه‌های طنز چیست؟

خیلی با آن موافقم. البته هر طنزی نه. طنزی که انتقادی باشد. طنز از نظر من باید همراه با انتقاد باشد و به نظرم بسیار موثر است و کار قشنگی است.

از چه کسی دلگیر هستید؟

معمولا دلگیر نمی‌شوم، مگر به استثنا. در انتخابات مجلس ششم که رای نیاوردم دلگیر شدم. البته گاهی پیش می‌آید. اما خیلی دیر به دیر. باید اتفاق اساسی‌ای باشد که دلگیرم کند.

اگر رئیس‌جمهور بشوید چه کارهای اساسی‌ای انجام می‌دهید؟ دو موردش را بگویید. اگر رئیس‌جمهور شوید، نخستین رئیس‌جمهور زن خواهید بود.

من الان نماینده مجلس هم نمی‌توان بشوم، چه برسد به رئیس‌جمهور! (می‌خندد) یکی اینکه باید ارتباطمان را با همه کشورهای جهان بهبود ببخشیم و به صورت عادی برگردانیم. دوم تاکید بسیاری دارم که شایستگان بر سر کار بیایند، یعنی کسانی که واقعا توانایی دارند. فارغ از اینکه با من باشند یا نباشند. اینکه گروهی را از حقشان محروم کنم و بگویم این نمی‌تواند رئیس‌جمهور شود و آن نمی‌تواند نماینده مجلس و وزیر شود، به نظرم بی‌معناست. باید برعکس این باشد و اتفاقا من که انتخاب شده‌ام باید احساس کنم رقیبی دارم تا خوب کار کنم. وقتی من همه رقیب هایم را حذف می‌کنم که نتوانند وارد میدان شوند، دیگر انگیزه‌ای برای خوب کار کردن نخواهم داشت. من نوعی یا همفکر من و مجموعه ما. من این رفتار را نمی‌توانم تحمل کنم. چون به نظرم با دموکراسی واقعی و سازندگی و رشد و توسعه مغایرت دارد. ما به چیزهای زیربنایی احتیاج داریم که اگر حل شود، مسائل دیگر هم حل می‌شوند.

کلا در‌ها را باز می‌گذارید دیگر؟

من کلا سیاستم درهای باز است! اگر ببینید شیشه‌های ماشینم همیشه یک مقدار پایین است. اکثرا ماشینم قفل نیست. پنجره خانه‌مان همیشه باز است. در خانه‌مان قفل نیست. در دفترم در دانشگاه قفل نیست. همه جا من سیاست در‌های باز دارم! اعتقادی به بستن ندارم. من فکر می‌کنم محدودیت‌هایی که ایجاد می‌کنیم، هیچ‌وقت مثبت نیست و همیشه بار منفی دارد.

من همینجا به شما رای می‌دهم! می‌توانید روی یک رای من حساب کنید! (مجری می‌خندد)

پس توانستم رای شما را جذب کنم! (می‌خندد) تبلیغاتم مثبت بود پس!

حرف پایانی‌تان را می‌شنویم.

حرف پایانی مجلس است. باید مجلسی تشکیل شود که یار و همراه دولت باشد تا دولت بتواند برنامه‌هایش را پیش ببرد. آن‌قدر برای وزرا مانع ایجاد نکنند که وزرا محافظه‌کار شوند. مردم نقش اساسی دارند که رای بدهند و کاندیدا شوند. ثبت‌نام حداکثری به عنوان کاندیدا و رای دادن حداکثری. معمولا اگر مردم آمده‌اند پای صندوق‌های رای، اصلاح‌طلبان پیروز بوده‌اند. اما وقتی مردم نیامده‌اند یا کم آمده‌اند، رای ثابت و همیشگی اصولگرایان باعث پیروزی‌شان شده است. باید مجلس متفاوتی بسازیم تا بتواند آرمان‌های اصلاح‌طلبان و اهداف دولت را محقق کند و کشور را به سمت توسعه ببرد. اگر چنین اتفاقی بیفتد تازه اول راه است. آن‌قدر موانع زیاد است و باید تغییرات اساسی صورت گیرد که امیدوارم بعد از انتخابات 92، مجلس دومین قدم باشد و این راه هموار شود.