فائزه هاشمی حزب پنهان زیر قبای پدرش را آشکار کرده

به گزارش افکارخبر، محمد قوچانی امروز قائم مقام کمیته سیاسی  حزب کارگزاران سازندگی است و گفته می‌شود یکی از علت‌های اصلی استعفای محمد هاشمی(از موسسین حزب کارگزاران) از این حزب، پیوستن افرادی مثل محمد قوچانی بوده است. محمد هاشمی چندین بار در مصاحبه‌های خود از حضور برخی افراد نامتجانس در این حزب انتقاد و نسبت به گرفتار آمدن کارگزاران به سرنوشت حزب منحله مشارکت هشدار داده است. انتقادهایی که محمد عطریانفر دیگر عضو شاخص شورای مرکزی کارگزاران آنها را تلویحاً رد می‌کند.

قوچانی امروز علاوه بر پوشیدن ردای عضویت در کارگزاران، به طور جد از آیت‌الله هاشمی رفسنجانی نیز حمایت می‌کند. با این حال نگاهی به سوابق فکری وی گواه آن است که نه تنها هیچگاه نگاه مثبتی به شخص و خانواده آیت‌الله هاشمی، بلکه به دو حزب چپ و راست آیت‌الله نیز نداشته است.

قوچانی در مقاله‌ای که در شماره روز 13 دی ماه سال 1378 روزنامه عصر آزادگان منتشر کرده، ذیل جمع‌بندی پایانی خود از خانواده هاشمی و احزاب کارگزاران و اعتدال و توسعه، می‌نویسد: خانواده هاشمی رفسنجانی نمادی از روابط قدرت در جامعه ای است که هنوز دیپلماسی پنهان روش دیرین سیاستمداران آن است و مشروعیت حکومت به جای رقم خوردن در صندوق های انتخابات در اتاق های پشتی خانواده های مقتدر شکل می گیرد در پناه این اقتدار فرمانفرمایی است که هنوز سلول تشکیلاتی حکومت نه احزاب سیاسی که خانواده های قدرت است و طبیعتا در این میان نقش احزابی چون کارگزاران سازندگی و اعتدال و توسعه تا زمانی که مانند فرزندان وفادار خانواده گوش به فرمان پدر هستند جز رنگ و لعابی بر چهره چروکیده مناسبات کهنه قدرت نیست.

وی در بخش دیگری از این مقاله به کاوشی در شخصیت فردی و پس از آن سلوک سیاسی فائزه هاشمی رفسنجانی دختر آیت‌الله هاشمی می‌پردازد و می‌گوید: شاید هیچ جمله ای در باره فائزه هاشمی به اندازه این توصیف رندانه عباس عبدی – آن مرد خونسرد – واقعیت را نشان ندهد آن گاه که وی پس از افشای سخنان دختر اکبر هاشمی رفسنجانی با لبخندی پنهان در زیر لب گفت : برای شنیدن حرف های ایشان نیازی به شنودگذاری در جلسات محرمانه نیست کافی است چند انتقاد تند و تیز از پدرشان بشود و فائزه هاشمی بشنود تا خشمگین و عصبانی – البته صریح و آشکار – همه چیز را بگوید و این درست همان کاری است که عباس عبدی چندماهی سرگرم آن است ...

این عضو فعلی شورای مرکزی حزب کارگزاران درباره فائزه هاشمی و همچنین حزب فعلی خودش نیز می‌افزاید که باید گفت فائزه هاشمی برای همیشه حزبی را که زیر قبای پدرش پنهان شده است و گاه در ردای کارگزاران سازندگی از گوشه چپ عبا بیرون می آید و گاه در جامعه اعتدال و توسعه پرده را از چهره راست او کنار می زند آشکار ساخته است!

محمد قوچانی با نگاهی به دختر دیگر آیت‌الله هاشمی تاکید می‌کند: حضور فاطمه هاشمی در جمع موسسان حزب اعتدال و توسعه در دوره ای که هاشمی پرچم اعتدال را به نشانه فاصله گرفتن اردوی خود از اصلاح طلبان برافراشته است یاد آور روزهایی است که فائزه هاشمی شاخص کاندیداهای حزب کارگزاران سازندگی در عصری بود که پدر با علم کردن بیرق سازندگی می کوشید خود را متمایز از محافظه کاران نشان دهد.

وی در ادامه کار را به "فامیل‌های دور"تر آیت‌الله هاشمی نیز کشانده و درباره حسین مرعشی که امروز در مقام سخنگویی حزب  متبوع محمد قوچانی نیز نشسته است، می‌گوید: سید حسین مرعشی پسرعموی همسر اکبر هاشمی رفسنجانی دست کم در سال های اخیر سه موقعیت کاملا نزدیک به وی را به دست آورده است او که استانداری کرمان را وانهاد تا با ریاست دفتر رئیس جمهور هاشمی مقدمات پرش به سکوی نمایندگی مجلس را فراهم سازد اینک جانشین دبیر کل کارگزاران سازندگی و عضو برجسته حلقه کرمانی ها در این حزب است و مانند سیم رابطی میان خانواده و حزب عمل می کند تا هاشمی رفسنجانی یک حزب را از چند مجرا کنترل کند.

علیرغم چنین انتقادات تند و تیز محمد قوچانی که از سویی فرزندان انسانی(فائزه، فاطمه و در بخشهای دیگری از این مقاله: یاسر و مهدی و...) آیت‌الله هاشمی را هدف گرفته و از سوی دیگر دوقلوهای سیاسی آیت‌الله(احزاب کارگزاران و اعتدال و توسعه) را نشانه گرفته، وی امروز به یکی از اعضای اصلی شورای مرکزی همین حزب کارگزاران تبدیل شده است.

با این حال این چنین دگردیسی در جریان اصلاح‌طلب چندان پدیده غریبی به شمار نمی‌رود؛ کلیت اصلاح‌طلبان(چپ‌های سابق) که روزگاری آیت‌الله هاشمی(از شخصیت‌ های برجسته راست سابق) را در زمره یکی از دیکتاتورترین شخصیت‌های تاریخ توصیف می‌کردند، امروز ظاهراً به یک پیمان سیاسی با وی دست یافته‌اند. 

صاحب‌نظران، عمل‌گرایی محض و غیرمبناگرایانه را از عوامل اصلی چنین دگردیسی‌های مبتذل در عالم سیاست عنوان می‌کنند. عمل‌گرایی و نتیجه‌گرایی‌های محضی که دست‌یابی به "کرسی‌های قدرت" را مبنای اصلی تعیین مناسبات سیاسی یک فرد یا گروه در عالم سیاست قرار می‌دهد.

نگاه مجدد به تاریخ مقاله فوق‌الذکر محمد قوچانی در روزنامه آزادگان علیه چپ و راست و بالا و پایین خانواده آیت‌الله هاشمی، نکات مهمی در اختیار ما قرار می‌دهد. قوچانی این  مقاله را در ایامی(سال 78) می‌نویسد که اصلاح‌طلبان خود را در اوج قدرت دانسته و از چنان اعتماد به نفسی برخوردارند که شعارهایی با محتوای خروج از حاکمیت و عبور از نظام را در ذهن پرورانده و بعضاً بر زبان هم می‌رانند. در این دوره اصلاح‌طلبان نه تنها احساس استغنای کاملی نسبت به آیت‌الله هاشمی دارند، بلکه وی را واجد چنان "ظرفیت منفی" قابل توجهی تشخیص می‌دهند که هر فرد سیاسی در کشور برای بالا رفتن از پلکان قدرت باید ابتدا خود را در وضعیت مقابله با هاشمی رفسنجانی قرار دهد.

حال به تاریخ عضویت رسمی محمد قوچانی در شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی توجه کنیم. اوایل سال 93! این بار کارگزاران به عنوان حزب اصلی حامی حجت‌الاسلام حسن روحانی، در اوج است. نامزد مورد حمایت‌اش در انتخابات پیروز شده و شخصیت‌های مطرح متحد با کارگزاران در کابینه وی ظهور و بروز جدی دارند. اسحاق جهانگیری عضو شاخص شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی، اینک در قامت معاون اول رئیس‌جمهور ظاهر شده و محمد باقر نوبخت رئیس حزب اعتدال و توسعه نیز به عنوان معاون برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی رئیس‌جمهور(سازمان برنامه و بودجه فعلی) و همچنین سخنگوی دولت، شخصیتی کلیدی در کابینه حسن روحانی است.

همین دلایل کافی است تا محمد قوچانی این بار خود را در ذیل گوشه چپ عبای آیت‌الله هاشمی رفسنجانی جای دهد و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی شود.

همین اتفاق،‌ اتفاقاً درباره کلیت اصلاح‌طلبان نیز در مقیاسی درشت‌تر و معیاری کلان‌تر قابل ردیابی است. به برهه شکل‌گیری چپ‌ها در ایران(اصلاح‌طلبان امروز) نگاه کنیم. چپ‌های دیروز و اصلاح‌طلبان امروز درست زمانی شکل گرفته و به شدت از اقتصاد متمرکز دولتی و نوعی سوسیالیزم اقتصادی به طور تمام قد دفاع می‌کردند که گمان می‌شد شوروی کمونیستی در اوج قدرت است. این گروه با سوار بر موج ضدآمریکایی انقلاب اسلامی، بهره‌گیری از شعارهای چپ‌گرایانه و ابراز ضدیت با لیبرالیسم(قطب مقابل کمونیسم در جهان آن روز) را سیاستی مساعدتر برای مهیا کردن یک پایگاه اجتماعی گسترده مثبت برای خود می‌دیدند. 

فروپاشی شوروی در سال 1991(1370) چپ‌های ایران را نیز تحت تاثیر قرار داد و آنها را بلافاصله! از شعارهای چپ‌گرایانه دیروز به "آزادی‌خواهان!"(شعار لیبرالها) سوق داد تا اصلاح‌طلبان امروز، آنروز از قافله تغییر رنگ‌ها عقب نمانند! همین امر موجب شد که در یک روند تقریباً پرسرعت، در ظرف زمانی حداکثر 7-8 ساله، امام و شریعتی را به موزه تاریخ سپرده و مرجعیت فکری خود را به سروش و پوپر! تغییر دهند. سروشی که سیر تطور خود نیز حکایت جداگانه‌ای است.