بزرگترین جرعه آب سرد را احمد قوام‌السلطنه فرو بلعید، اشراف‌زاده‌ای سیاست پیشه و بغایت متفرعن. نسیم مستعجل آزادی وزیده در کشور، به رغم فقر و فاقه مستولی، خالق میدان ترک تازی آن برآمده قجران شد در عرصه سیاست کشور. غوغای مطبوعات، دستجات، احزاب و گروهها گرچه آب را گل آلود کرد بیش از پیش، امّا تبحر تام و تمام صید ماهی از چنین آبهای گلین را حضرت اشرف از پر قنداق داشت با خود، فشارهای بی‌امانش کار ساز افتاده دولت علی‌اصغر ساقط. دور دور قوام شد با رأی تمایل مجلس. چنان سور و ساتی تدارک دید به دولت سرای که در خاطرها ماند تا به سالیان، خاصه در خاطر محمدرضای پهلوی که چنان سور و ساتها ندیده بود هرگز به یقین در عمارت پدر.

قوام را سودایی نبود، مگر باز گذاشتن دست آمریکا در جمیع شئون کشور. پس روی به جانب سرسپردگان ینگی دنیا آورد و دلربایی بنا گذارد از آن قدرت نو رسیده با انتخاب وزرایی آمریکا آشنا. نور علی نور امضاء دعوتنامه‌ای رسمی برای حضور ارتش آمریکا در کشور که آمدند انبوه و به امیرآباد تهران شدند در اردوگاهی که خود برآوردند در آن جای؛ ساکن شدند و فعال مایشاء کشور.

عن قریب میلسپوی رفته هم باز می‌آمد، مقتدرتر از پیش، در معیت نظامیان علاوه بر مالیه، ژاندارمری و شهربانی، امنیت طرق و ثغور هم شد سپرده حیطه آن اقتدار.

یاد آوردن از ایام کودکی محمدرضا پهلوی و آن کلام «ماشاءالله بزرگ شده‌ای» قوام، کار خود را کرد. پسر نیز چون پدر کینه جناب اشرف را به دل گرفت. محمدرضا هم آن زخم دهان گشوده بی‌کس و کاری را از پدر به میراث برده و در تن داشت و نشتری بدان کفایت می‌کرد هدم هر نشتر زنی را. دربار شد کانون توطئه، حزبی فی‌الواقع بعینه حزب توده، مقابل قوام و کارسازتر از سایر دستجات و گروههای سیاسی. اشاره بولارد و دلالگی اشرف، نازنین خواهر توأمان کار خود را کرد و در که باز شد آمدند خیل منتظران از عباس و محمدعلی و جواد مسعودی، بگیر تا اسدالله و سیف‌الله رشیدیان، حسن اکبر، محمود، ناصر و محمد ذوالفقاری، منوچهر تیمورتاش، جمال و نورالدین امامی خویی و به طرفة ‌العینی لانه زنبور مهیا بود و چشم سپرده به سر انگشت اشارت آن جوان تاجدار و همشیره‌اش.

17 آذر 1321 رسید، روز غائله دربار، روز اعتراض به قحطی و گرانی مایحتاج‌های ضرور روز بلوای نان. همان شد که از پیش بنا بود: یورش و غارت خانه صدراعظم در پرتو حمایات امرای فرمانده نظام تا فردایش، در رسد و توقیف روزنامه‌ها و دستگیری مسعودیها و یافتن چکی به امضاء اشرف محض خرجکرد کودتا، سار از درخت پریده و آش سرد شده بود و دو ماهی بیش نمانده بود از عمر دولت حضرت اشرف.

انتخابات مجلس چهاردهم نزدیک بود، دولتی دیگر می‌طلبید آن معرکه، مطیع‌تر و به فرمان‌تر، گوش به مشتی چون پسر غلامعلی همین هم شد و دیگر بار علی‌اصغر سهیلی صدراعظم ایران.