به گزارش برنا، در زمستان سال ۱۳۲۹ قمری صدای نوزادی در خانه ساده آیت الله سید ابوالحسن طالقانی کودکی به دنیا آمد که نام اورا محمود گذاشتند.

سید محمود دوران کودکی را تا ده سالگی در روستای «گلیرد» طالقان سپری نمود و همانجا خواندن، نوشتن و مقدمات علوم اسلامی را فراگرفت و در مکتب پدر - که عالمی سیاستمدار بود - مبارزه با استبداد در ذهن او نقش بست.

او سپس همراه خانواده به تهران رفت که همزمان با دوران دیکتاتوری رضاخان و مبارزه روحانیون علیه وی بود. این نقشی بسزا در شکل‌گیری فکر سیاسی‌اش داشت و از همان هنگام او را وارد میدان مبارزه با ستم کرد.


ورود به حوزه علمیه قم
آیت اللّه طالقانی در نوزده سالگی برای فراگیری بیشتر و دقیق تر علوم اسلامی عازم حوزه علمیه قم گردید و از درس استادان بزرگی چون آیت اللّه حجت و آیت اللّه خوانساری بهره فراوان برد. آیت اللّه طالقانی، مدتی نیز برای بهره گیری از درس استادان مشهور نجف اشرف، راهی آن مرکز بزرگ علمی شد، اما دوباره به قم و مدرسه فیضیه برگشت. پرداختن به دانش هیچ گاه او را از توجّه به مسایل سیاسی اجتماعی دور نکرد.





درس تفسیر
آیت اللّه طالقانی پس از سال ها تحصیل در حوزه علمیه قم، از آیت اللّه حائری یزدی، بنیان گذار حوزه علمیه قم، اجازه اجتهاد گرفت و با عزمی راسخ و گامی استوار، راهیِ تهران شد و در مدرسه عالی شهید مطهری به آموزش علوم اسلامی پرداخت. او که از مدت ها پیش دردِ جامعه و مردم را حس کرده بود و تنها راهِ نجات را در بازگشت به اسلام و قرآن می‌دانست، با برقراری جلسات تفسیر قرآن، در این مسیر قدم نهاد و رسالت عظیم خویش را به انجام رسانید.





آیت اللّه طالقانی در زندان
در سال ۱۳۴۱ شمسی، به دنبال واکنش امام خمینی رحمه الله علیه انقلاب سفید شاه، آیت اللّه طالقانی رحمه الله نیز برای برداشتن نقاب از چهره نوکران استعمار به افشاگری دست زد. نظام سرسپرده که مصمّم به اجرای برنامه دیکته شده از سوی آمریکا بود، آیت اللّه طالقانی را دستگیر و روانه زندان کرد. او با وجود شکنجه های بی رحمانه در زندان، به برقراری جلسات تفسیر قرآن، نهج البلاغه و تاریخ اسلام برای زندانیان مسلمان همّت گماشت و برای ایجاد وحدت بین مبارزان مسلمان نخستین نماز جماعت را در زندان برپا نمود و استقامت وصف ناپذیرش در برابر شکنجه های خون آشامان ساواک، مایه قوت قلب دیگر زندانیان بود.





این مرد ارباب توست
یک روز نصیری(رئیس ساواک شاه) برای بازدید به زندان آمد. آیت ‏اللّه‏ سیّد محمود طالقانی قرآن می‏‌خواند و عینکش نیز تا نوک بینی پایین آمده بود. رئیس زندان که پشت‏ سر نصیری می‏‌آمد، با دستپاچگی به طرف طالقانی اشاره کرد و گفت: «از جا بلند شو! مگر نمی‏‌بینی رئیس کل ساواک می‌‏آیند؟». آیت ‏اللّه‏ طالقانی خیلی خونْ‏سرد و بدون این که قرآن را کنار بگذارد یا عینک را روی چشمش مرتب کند، دستش را بلند کرد و به صورت تحقیرآمیزی به طرف رئیس زندان اشاره کرد و گفت: «این مرد، ارباب توست. چرا به من می‏‌گویی بلند شو؟!».

آیت اللّه طالقانی و اطاعت از امام
پس از ورود امام خمینی رحمه الله به ایران و به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی، آیت اللّه طالقانی پشت سر ایشان قرار گرفت و بازویی توانا برای آن رهبر الهی گردید و اطاعت از حضرتش را بر همه واجب می دانست. او امام را نعمتی عظیم از جانب خداوند برای ملت ایران می شمرد و قدردانی نکردن از آن را سبب دچار شدن به عذاب الهی می‌دانست. و در مقابل بدخواهان و گروه های تفرقه افکن که وانمود می‌کردند او نظر مثبتی درباره رهبری امام ندارد قاطعانه ایستاد و می فرمود: «رهبریِ قاطع ایشان را برای خودم پذیرفته ام و همیشه سعی کردم که از مشی این شخصیت بزرگ اسلام و افتخار قرن، مشی من خارج نباشد».





اولین نماز جمعه
با برپایی حکومت جمهوری اسلامی، آیت اللّه طالقانی از طریق یکی از شخصیت های بزرگ کشور، برگزاری نماز جمعه در سرتاسر ایران را به امام پیشنهاد کرد که با موافقت وی، این مراسم وحدت بخش در سرتاسر میهن اسلامی برگزار گردید. بر این اساس به دستور مستقیم حضرت امام نخستین نماز جمعه تهران به امامت آیت اللّه طالقانی در پنجم مرداد ۱۳۵۸ در دانشگاه تهران برپا شد و بیش از یک میلیون نفر در آن شرکت کردند. او هفت نماز جمعه را اقامه کرد که آخرین آن در بهشت زهرا، در شانزدهم شهریور ۱۳۵۸ بود.

آثار ماندگار
اگرچه زندگانی آیت اللّه طالقانی سراسر مبارزه بود و بارها زندانی و تبعید گردید، اما با این حال، آثار ارزشمندی از خود به جا گذاشت. گنجینه های ارزشمندی همچون پرتوی از قرآن، مقدمه و تعلیق بر کتاب تنبیه الامة و تنزیه الملة، اسلام و مالکیت، به سوی خدا می رویم، پرتوی از نهج البلاغه، آینده بشریت از نظر مکتب ما، آزادی و استبداد، آیه حجاب، مرجعیت و فتوا، درسی از قرآن و درس وحدت از یادگارهای جاودان آن عالم فرزانه به شمار می روند.


عروج آیت اللّه طالقانی
آیت اللّه طالقانی در شامگاه ۱۸ شهریور ۱۳۵۸ با سفیر شوروی در ایران ملاقات داشت. این ملاقات که در خانه ایشان بود، تا ساعت ۲۴ طول کشید.پس از آن، شام را صرف کرد و به بستر رفت. اندکی بعد از جا برخاست و از ناحیه قفسه سینه اظهار درد کرد که با داروی خانگی آرام گرفت. سپس به سراغ پزشک رفتند. پزشک هنگامی بر بستر بیمار حاضر شد که روحش به دیدار معشوق پر کشیده بود. پیکر پاک ایشان، فردای آن روز، ۲۰ شهریور ۱۳۵۸ بنابر وصیتش، میان شهدای بهشت زهرا علیهاالسلام به خاک سپرده شد. در پی آن، دولت یک روز را تعطیل و سه روز عزای عمومی اعلام کرد.