خودفریبی اصلاح طلبان به سبک ما پیروزیم!

هفته‌نامه صدا می‌نویسد: شکست عارف در رقابت هفته گذشته بر سر ریاست مجلس را هم، می‌توان از منظر اصلاح‌طلبان هم نقطه پایانی نافرجام بر یک راه دانست و هم نقطه آغازی برای ادامه حرکت و البته آموختن از این شکست... عارف و حامیانش از «خواست عمومی» برای ریاست وی بر مجلس دهم سخن گفتند و با اشاره به اینکه یکی از پیام‌های آرای مردم  در هفتم اسفند و دهم اردیبهشت، «تغییر»  بوده؛ این خواست تغییر را به ریاست مجلس هم تعمیم دادند.  عارف و حامیان او، البته هیچ‌گاه به این پرسش پاسخ ندادند که چگونه پیام تغییر در پارلمان را به تغییر رئیس مجلس تفسیر می‌کنند؟

صدا می‌افزاید: عارف تحلیل‌های ساختارگرایانه‌ای همچون نقد عباس عبدی را که ریاست بر مجلس در شرایط کنونی را متناسب با مناسبات آنها با ساخت قدرت نمی‌دیدند، به تندی پاسخ داد و ابراز گلایه رسمی، این دسته از تحلیلگران اصلاح‌طلب را به «عافیت‌طلبی!» متهم کرد. فراتر از این، عارف و حامیان او نه تنها برای این تحلیل‌های کلان پاسخ مناسبی ارائه ندادند؛  بلکه آرای عارف نشان داد که از شناخت حداقلی آرایش نیروهای درونی پارلمان هم ناتوان بوده‌اند و حتی پس از شکست، به جای پذیرش اشتباه خود از «دفن اخلاق» گفتند و آن دسته از نامزدهای لیست امید را که به او رای نداده بودند، شماتت کردند و اهل خیانت خواندند.  چنین بود که چهره دوم عارف رخ نمود. چهره‌ای که اهل پذیرش واقعیت سیاسی، شنیدن نقدهای منطقی و خواندن نامه‌های سرگشاده‌ای از نوع نوشته صادق زیباکلام نبود. این چهره دوم، می‌توانست و می‌تواند نقطه پایان راه عارف در عرصه سیاست باشد؟

به نوشته صدا عارف از حمایت هاشمی و خاتمی در انتخابات ریاست مجلس برخوردار بود.

عباس عبدی نیز ضمن مقاله‌ای در این هفته‌نامه خاطر نشان کرد: مشکل در دو جا بود که عوارض آن برای یک نیروی اصلاح‌طلب بیشتر از عوارض خطاهای مشابه و یا حتی بدتر از آن برای تندروهای اصول‌گراست. اولین مشکل آنجا بود که آنان با اطمینان از اینکه نامزدشان رأی می‌آورد نامزد شدند. خب! در این صورت نیرویی که قادر نیست درک درستی از گرایش و رفتار 150 نفر  داشته باشد، 150 نفری که مدت‌ها با یکدیگر از نزدیک حشر و نشر داشته‌اند، آیا نباید درباره مبانی شناخت خود نسبت به محیط پیرامون تجدیدنظر کند؟

مشکل دوم آنان، عدول از راهبردی بود که براساس آن در انتخابات شرکت کرده بودند. البته تغییر راهبرد در اساس اشکال ندارد، ولی باید مبتنی بر یک تحلیل جامع و همراه با داده‌های کافی باشد، نه آنکه به صورت اقتضایی عمل شود و اجازه داده شود که در جناح اصول‌گرا و پس از انشقاق میان آنها در سال‌های اخیر، دوباره در یک مسأله مهم متحد شوند. دستاورد اصلی انتخابات اسفندماه فقط در راهیابی تعداد زیاد از نامزدهای معرفی شده اصلاح‌طلبان نبود، بلکه براساس شکاف پیش آمده و تشدید آن میان اصولگرایان هم بود.

تضاد میان منافع و اولویت‌های فردی و جمعی عبدی در ادامه می‌نویسد: یکی از علل اصلی رخ دادن چنین اشتباهاتی است. این تضاد در نگرش افراد به اکثر رویدادها وجود دارد. کنشگر واقعیت را چنان می‌بیند که تامین کننده ترجیحات شخصی خودش است ولی طبیعی است که نمی‌تواند آن را در قالب منافع و اولویت‌های شخصی بیان کند، به همین دلیل آن را در پوشش منافع جمعی بیان می‌کند. این اشتباه گاه آگاهانه رخ می‌دهد و گاه ناآگاهانه.

علت دیگر، غلبه احساسات و شکل‌گیری  فضای جمعی مبتنی بر احساسات است. کنشگر سیاسی باید میان دو امر تمایز قابل شود و تبلیغات سیاسی را با تحلیل سیاسی منطبق نداند. اگر در انتخابات شعار می‌دهد که ما پیروز خواهیم شد، این کار اشکالی ندارد و خوب هم هست. ولی وقتی که می‌خواهد تحلیل کند باید واقع‌گرا باشد سیاستمدار و کنشگر ساده‌لوح، اسیر تبلیغات خود می‌شود و مرز میان امر تبلیغی و  واقعی را رعایت نمی‌کند. اگر در فضای عمومی مدعی می‌شود که برای ریاست مجلس رای خواهیم آورد ایرادی ندارد ولی نباید در واقعیت امر هم این گزاره تبلیغی  و نه واقعی را باور کند این نوعی خودفریبی است.

علت دیگر، اتخاذ مفروضات نادرست است؛ مفروضاتی که در واقعیت وجودخارجی ندارند. در همین حال محمدرضا تابش نماینده اردکان به صدا گفت «عارف روی کاغذ پیروز بود» اما محمدعلی وکیلی دیگر نماینده اصلاح‌طلب می‌گوید «اجماعی بر سر عارف در اردوگاه اصلاحات نبود.»