حداد گفت چه بدی از من دیدی که رفتی سمت لاریجانی

بخشی از مصاحبه را در زیر می خوانید:

 

در مجلس هفتم گویا نام شما هم برای ریاست مجلس مطرح شد. در موارد دیگر چطور؟ به عنوان یکی از پیشنهادهای ریاست مجلس چند بار روی شما توافق شد و چرا هیچ وقت عملی نشد؟

 در مجلس هفتم ما یک مقدار نگران بودیم که وضعیت رأی در تهران به چه صورت است برای همین من کرمان رفتم و آنجا کاندیدا شدم. آنجا تقریبا معلوم بود که رأی می‌آورم. حدود یک ماه مانده به روز انتخابات از دفترم به من زنگ زدند و گفتند یکی از روزنامه‌های ایتالیایی می‌خواهد با شما مصاحبه کند. گفتم پس بگویید زنگ بزند، گفتند نه می‌خواهند حضوری مصاحبه کنند. خانمی بود که آمد کرمان و اصل پیام او این بود که ما بررسی کردیم و به نظر می‌رسد شما تنها کسی هستید که می‌توانید رئیس مجلس آتی باشید. گفتم حالا هنوز که انتخابات برگزار نشده و مشخص نیست من نماینده شوم یا نه. انتخابات برگزار شد و من هم موفق شدم به مجلس راه پیدا کنم. یک نگرانی جدی در اصولگرایان به وجود آمده بود. می‌گفتیم حالا که مملکت از دست مجلس ششم نجات پیدا کرده است در مجلس هفتم اصولگرایان با هم دعوا نکنند. انگشت اشاره به سمت سه نفر رفت آقای حداد، توکلی و بنده که یکی از این سه نفر رئیس مجلس شوند. تحقیقا تردید نبود که آرای نمایندگان برای من است. یعنی در حد ۲۰۰ رأی را تقریبا همه قبول داشتند. خیلی از بزرگان گفتند الان سفره پهن است و شما بیایید استفاده کنید. من گفتم قبل از اینکه مشخص کنیم چه کسی رئیس مجلس شود باید نگرانی جامعه اصولگرایی را برطرف کنیم. حتی یک جاهایی هم احساس کردم که شخص آقا هم نگران هستند.

‌چرا؟ اگر شما رئیس مجلس می‌شدید اختلاف پیش می‌آمد؟

نه نگران اختلاف بودند. نگرانی این بود که حالا که مملکت از مجلس ششم نجات پیدا کرده است مجلس هفتم سر رؤسای فراکسیون و تقسیم ارث با هم دعوا کنند.

‌شما که گفتید اکثریت مجلس به ریاست شما رأی می‌دادند.

ما انسجام مجلس هفتم را مهم‌تر از این می‌دانستیم که چه کسی رئیس شود. در این بحث‌ها آقای توکلی کنار کشید. من و آقای حداد ماندیم. بحث یک مقدار بالا گرفت که من هم آن پیام را دادم و هم مصاحبه کردم و گفتم جامعه اصولگرایی کشور مطمئن باشد ما در مجلس هفتم سر حق ریاست با هم دعوایی نخواهیم داشت. با آقای حداد هم رفتیم نشستیم و صحبت کردیم. من به این نتیجه رسیدم باید آقای حداد رئیس باشد. آقای حداد قبول نکرد گفت اکثر آرا برای توست.

‌ یعنی درواقع برخلاف دموکراسی و نظر اکثریت می‌خواستید با شیخوخیت کار را حل کنید؟

شاید برخلاف سیاست‌ورزان همه دنیا عمل کردم. تازه از این به بعد سختی کار من شروع شد. بعد از اینکه من نظرم را گفتم، عده زیادی به من پرخاش کردند. از این ۲۰۰نفری که گفتم رأی آنها برای من بود شاید در یک ماه با ۱۵۰ نفر از اینها تک‌تک ملاقات کردم که اینها را قانع کنم من نباید رئیس مجلس شوم. گفتم آقا مصلحت این است که من رئیس نباشم آقای حداد ریاست مجلس شوند. برخی عصبانی می‌شدند برخی التماس می‌کردند و برخی هم دعوا می‌کردند. هر کدام یک برخوردی داشتند.

‌شما چطور به این مصلحت رسیدید که باید کنار بکشید؟ هیچ پیام مستقیمی به شما داده نشد؟

نه، اینجا احساس کردم تنها راه حل‌شدن قضیه کوتاه‌آمدن من است.

‌آقای حدادعادل حاضر نبودند کوتاه بیایند؟

نمی‌دانم، البته همان اول که من اعلام کردم خیلی جا خورد که چرا این کار را کردید رأی تو بیشتر از من است. بعد از آن هم شایعات زیادی بود که می‌گفتند رئیس اصلی باهنر است و آقای حداد هم خیلی نسبت به من محبت داشتند. بدون اینکه مشورت و نظر من را بگیرد خیلی کارها را انجام نمی‌داد. حتی اداره‌کردن جلسات بدون من امکان‌پذیر نبود. آقای سیدمهدی طباطبایی در یکی از جلسات سخنرانی‌ای داشت که مضمون حرفش این بود می‌گفت ما عجب مجلسی داریم سه رئیس داریم که یکی مجلس را شاعرانه اداره می‌کند یکی خواهشانه و یکی هم مستبدانه.  

منظور از شاعرانه آقای حداد، مستبدانه من و متواضعانه را هم منظورشان آقای ابوترابی بود. من برخی مواقع جلسات را خیلی تند و سریع برگزار می‌کردم و نمایندگان از دست من دلخور می‌شدند ولی دل و احساس آنها این نوع مدیریت را می‌پسندید.

‌در مجلس هشتم هم باز بر سر ریاست مجلس؛ رقابت بین آقای لاریجانی با آقای حداد در گرفت. آن زمان چرا شما وارد رقابت نشدید؟

نه، آنجا آقای حداد از من گلایه‌هایی کرد و گفت تو چه بدی‌ای از من دیدی که به سمت آقای لاریجانی رفتی. به نظر من، آقای حداد هیچ عیبی نداشتند. من به دو دلیل به سمت آقای لاریجانی رفتم؛ یکی اینکه احساس کردم ریاست آقای حداد شناکردن برخلاف جهت رودخانه است. مجلس‌هشتمی‌ها به طور طبیعی دنبال تغییر بودند.

‌چرا؟ چون آقای لاریجانی با سابقه ریاست صداوسیما وارد مجلس شده بود؟ آیا به دلیل آن پشتوانه است که اتوماتیک فکر می‌کردید یا می‌کردند که او باید رئیس مجلس شود؟

ما در ساختار ایراداتی داریم که علت اصلی آن هم نداشتن حزب است؛ اگر دو، سه حزب قدرتمند داشته باشیم، این اشکالات پیش نمی‌آید.

‌در ساختار و گفتمان اصلاح‌طلبی میل به تحزب بیشتر وجود دارد. اگر حزب بزرگی شکل نمی‌گیرد بیشتر عوامل بیرونی مؤثر هستند درحالی‌که در اصولگرایی برعکس است. به نظر می‌رسد این عدم تمایل درونی است.

ممکن است این‌طور باشد اما مشکل برای ما این بود که در هر سه مجلس هفتم، هشتم و نهم اکثریت ازآنِ اصولگراها بود اما در همین مجلس‌ها دوسوم افراد آن عوض می‌شدند. کسی که رقیب خود را کنار می‌گذارد و وارد مجلس می‌شود، دنبال تغییر است و خیلی سخت است به کسی رأی دهد که رقیب او در مجلس قبلی به این فرد رأی داده است.

مگر اینکه جریان، جریان دوطیفی باشد. امکان دارد سؤال شود آقای لاریجانی که مجلس نهم رئیس شد، مجلس دهم هم رئیس شد، برای اینکه آقای لاریجانی رقیب اصولگرا نداشت. بنابراین تغییر آقای حداد با آقای لاریجانی طبیعی بود.

‌چه اتفاقی افتاد که آقای لاریجانی نامزد ریاست شدند؟

آقای لاریجانی در حد مدیریت کلان سابقه داشت. سوابق او خیلی بیشتر از من و آقای حداد بود. کاملا یک چهره حاکمیتی با ویژگی حکمرانی خوب را داشت. مشخصه‌ها و شناسه‌های کاری آقای لاریجانی بالا و قوی بود.

‌البته شما پیش‌از‌آن در انتخابات ریاست‌جمهوری هم رئیس ستاد آقای لاریجانی بودید؛ پس نزدیک‌شدن شما به ایشان و دور‌شدنتان از آقای حداد که در گزینه ریاست مجلس رقیب بودید، طبیعی بود؟

در انتخابات ریاست‌ جمهوری بله، من رئیس ستاد ایشان بودم. اینها مناسباتی است که خیلی شاید بیرون متوجه نباشند؛ ولی پارامترهایی است که قطعا تأثیر می‌گذارد.

‌خود شما از نحوه مدیریت آقای حدادعادل ناراضی بودید یا فکر می‌کنید که نمایندگان راضی نبودند یا اصلا لازم بود یک تغییر ایجاد شود؟

من احساس کردم که اگر دنبال آقای حداد برویم، شناکردن برخلاف مسیر رودخانه است.

‌می‌توان گفت که شما در مجلس هفتم و هشتم یک نوع بدشانسی آوردید؛ یعنی ورود دو شخصیت مثل آقای حداد و لاریجانی باعث شد که پُستی که به صورت اتوماتیک زمانش رسیده بود دیگر به آقای باهنر برسد، به ایشان نرسد.

نه، این بدشانسی نیست. من اگر می‌خواستم در مجلس هفتم رئیس شوم، خیلی زحمت کمتری نسبت به ریاست آقای حداد داشتم و هیچ مانعی در بیرون وجود نداشت؛ اما ما می‌خواستیم مجلس با اختلاف شروع نشود. برخی من را متهم می‌کنند، می‌گویند باهنر می‌خواهد آدم دوم باشد؛ اما من تعهدم به کار تشکیلاتی بیش از این رفت‌وآمدهاست. من در مجلس هفتم و هشتم نایب‌رئیس بودم. در سال سوم مجلس هشتم یک هفته قبل از نایب‌رئیس‌شدن، یک جلسه فراکسیون تشکیل شد که من آن روز سه رأی از آقای صدر در جلسه فراکسیون کمتر کسب کردم و به محض اینکه انتخابات تمام شد، تعداد زیادی از دوستان ما شروع کردند به تماس‌گرفتن و گفتند که ما به حدی به رأی‌آوردن تو مطمئن بودیم که اصلا در جلسه فراکسیون شرکت نکردیم و فکر نمی‌کردیم که این‌گونه شود. تقریبا همه طیف‌های سیاسی به من نصیحت کردند و گفتند حالا در فراکسیون اشتباهی شده است، شما در جلسه علنی شرکت کنید، حتما رأی می‌آورید. من هم تردید نداشتم. آقای صدر هم که به‌اصطلاح رقیب من بود، تردید نداشتند. گفتند که اگر می‌خواهید کاندیدا شوید، من کنار می‌کشم. من گفتم کاندیدا نمی‌شوم. برخی فکر کردند که من قهر کرده‌ام. گفتم من به رأی فراکسیون سیاسی متعهد هستم؛ حتی اگر اشتباه کرده باشند و استدلالم این بود که من قرار است هشت سال نایب‌رئیس باشم، حالا هفت سال نایب‌رئیس می‌شوم. گفتم من متعهدماندن به تصمیمات تشکیلات برایم ارزشمندتر است تا اینکه قرار باشد یک سال دیگر نایب‌رئیس باشم. جالب است که طیف‌های مختلف مجلس هشتم به من توصیه می‌کردند که تو کاندیدا شو، رأی خواهی آورد؛ از‌جمله آقای لاریجانی و آقای حداد. این اتفاق شاید در کشور نمونه نداشته باشد که متعهدماندن به تصمیمات تشکیلاتی را کسی در عمل نشان داده باشد.

‌آیا آقای باهنر واقعا نفر دوم است یا اینکه سعی می‌کند به‌عمد این تصور را ایجاد کند؟ ما عملا نمی‌بینیم که جریان پیروان خط امام و رهبری که شما ریاست آن را بر عهده دارید، نقش و اثرگذاری خاصی در جریان اصولگرایی داشته باشد. نمونه آن هم گلایه‌های آقای سجادی، سخنگو، درباره سهم این جبهه از فهرست تهران است. بالاخره اگر این جبهه مدعی است که ١٧ یا ١٨ تشکل اصولگرا عضو آن هستند، نمود و بروز آن را کجا باید دید؟ آیا آقای باهنر و جریان او همیشه در جایگاه دوم قرار دارد یا اینکه شما پشت صحنه حضور دارید و این نمود هم نتیجه بازی‌گردانی شماست؟

شما طیف اصولگرایی را یک ستون آدم در نظر بگیرید، به طول صد متر. من می‌خواهم این ستون را مدیریت کنم. چهار نفر اول خیلی تند و رادیکال هستند و اگر به آنها بگویید کلاه بیاورند، سر می‌آورند. چهار نفر ته صف هم به حدی محافظه‌کار هستند که حاضر هستند در یک شب تاریک در گوش ما بگویند ما اصولگرا هستیم؛ ولی جایی نگویید. آن کسی که مدیر است، اگر مقداری تند‌مزاج باشد، سر ‌و‌ ته صف را قطع می‌کند و فقط وسط را نگه می‌دارد. ما می‌گوییم اگر این‌گونه رفتار کنیم، در اقلیت قرار می‌گیریم. ما نه‌تنها باید تمام ستون را حفظ کنیم که حتی باید به صف رقیب خود هم طمع داشته باشیم. مدیریت جریان مفصلی مانند اصولگرایی به این نرمی‌ها نیاز دارد.

‌جریان پیروان خط امام توانسته است این تأثیر را داشته باشد؟

بله، ممکن است یک نفر مثل آقای سجادی صدایش در‌بیاید؛ اما ترکیبی که ما برای مجلس دهم پیشنهاد کردیم، به نسبت ترکیب مجلس نهم خیلی به نفع جبهه اصولگرایی بود. اگر کسی تصور کند همه باید برای طیف اصولگرایی باشند، می‌شود شش گروه، یعنی همان چیزی که اصلاح‌طلبان می‌خواهند. مدیریت این جریان نیاز به یک‌سری سعه ‌صدر و نرم‌خویی دارد.

‌از همین‌جا برسیم به انتخابات ١٤٠٠. شما و خیلی از چهره‌های اصولگرا که احتمال می‌رفت سال آینده نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری شوند، اعلام کرده‌اند که چنین قصدی ندارند. تحلیلی وجود دارد مبنی بر اینکه اصولگرایان چهره‌های اصلی خود را که شانس پیروزی دارند، برای انتخابات ١٤٠٠ نگه داشته‌اند و نمی‌خواهند که آنها را در سال ٩٦ بسوزانند. آیا آقای باهنر می‌خواهد بالاخره به نفر اول جریان اصولگرایی و یکی از گزینه‌های انتخاباتی آنها در سال ١٤٠٠ بدل شود؟

تا ببینیم چه چیزی پیش می‌آید. چند تا گزینه هم که نداریم.

‌این یعنی می‌خواهید بیایید؟

ما را با رقبایمان درنیندازید.