شاه قبل از انقلاب خود را بازنده اعلام کرد

فروزنده در این یادداشت می نویسد: «دقیقاً چهل‌وپنج روز پیش از انقلاب اسلامی بهمن سال ۱۳۵۷، میشل پونیاتوفسکی، فرستاده ویژه والری ژیسکاردستن رئیس‌جمهور وقت فرانسه برای دیدار و گفتگوی نهایی با شاه به ایران سفر کرد. پونیاتوفسکی مدت سه روز (پنجم تا هفتم دی‌ماه ۱۳۵۷) را در تهران گذراند. این ملاقات یک هفته پیش از برگزاری کنفرانس سران هفت‌کشور صنعتی در جزیره گوادلوپ فرانسه (چهاردهم تا هفدهم دی‌ماه ۱۳۵۷) انجام شد و ایران مهم‌ترین موضوع مورد گفتگوی سران هفت‌کشور صنعتی بود.

ژیسکاردستن مایل بود بداند شاه در چه شرایطی بسر می‌برد و نسبت به آینده چه نظری دارد. والری ژیسکاردستن هنوز باور نداشت که پایان کار شاه فرارسیده است. او به گزارش‌های رائول دلای، سفیر فرانسه در ایران که معتقد بود راهی جز خروج شاه از کشور وجود ندارد با دیده تردید می‌نگریست. هم‌زمان با سفر میشل پونیاتوفسکی به تهران و ملاقات با شاه، وزارت امور خارجه فرانسه از صادق قطب‌زاده که در آن هنگام از نزدیکان خمینی بشمار می‌رفت و به زبان فرانسه آشنایی داشت دعوت کرد تا در یک گفتگوی غیررسمی از افکار و اهداف خمینی و انقلاب اسلامی وی آگاه شود.

قطب‌زاده گزارش مشروحی به سود خمینی و انقلابیون به فرانسویان ارائه داد. در آن هنگام آیت‌الله خمینی در نوفل‌لوشاتو در غرب پاریس بسر می‌برد و از همان‌جا جریان براندازی شاه را اداره می‌کرد. هدف ژیسکاردستن از گردآوری این اطلاعات این بود تا بتواند در جریان مذاکرات هفت‌کشور درباره اوضاع شاه و ایران گزارش و تحلیل جامعی به همتایان خود ارائه دهد.

دو هفته پیش از سفر میشل پونیاتوفسکی به تهران و ملاقات او با شاه در بیستم آذرماه ۱۳۵۷، ماجرای تیراندازی در نهارخوری افسران و درجه‌داران گارد جاویدان در پادگان گارد شاهنشاهی در لویزان پیش آمد. این حادثه تاًثیر بسیار بدی در روحیه شاه و نظامیان به‌جای گذاشت. من در آن زمان به‌عنوان افسر اطلاعات و ضداطلاعات در گارد شاهنشاهی خدمت می‌کردم و مسئول حفاظت پادگان سلطنت آباد بودم. در این پادگان دو سربازخانه غربی و شرقی وجود داشت و بیمارستان گارد نیز در بخش شرقی سلطنت آباد واقع‌شده بود. کشته‌ها و زخمی‌های واقعه تیراندازی در نهارخوری لویزان را به این بیمارستان انتقال دادند.

یک کانال تلویزیونی مربوط به آمریکایی‌ها در کنار بیمارستان و یک مجموعه از فروشگاه، باشگاه و زمین ورزش مربوط به پرسنل ارتش آمریکا و خانواده‌هایشان با یک دیوار بلند به بخش شمالی پادگان سلطنت آباد چسبیده بود. پنجره دفتری که در آن کار می‌کردم نزدیک به در ورودی و خروجی این مجموعه آمریکایی‌ها به نام خلیج، باز می‌شد.

مدتی بود که گزارش‌های اطلاعاتی درباره نابسامانی‌هایی در یکان‌های ارتش و پایین آمدن روحیه نیروهای مسلح به رکن دوم یکان‌ها و ضداطلاعات می‌رسید. به همین دلیل نسبت به مراقبت از مراکز آمریکایی‌ها دقت بیشتری انجام می‌گرفت.

شاه در گفتگو با میشل پونیاتوفسکی از نگرانی‌های بیشمار خود پرده برمی‌دارد. شاه اقرار می‌کند که نه طرحی دارد و نه برنامه مشخصی و می‌افزاید در چنین شرایطی که هرروز به‌سرعت اوضاع تغییر می‌کند او نمی‌تواند رویدادها را کنترل نماید.

شاه به شدّت از خمینی واهمه داشت و در مورد اخراج خمینی از فرانسه می‌گوید « من این مسئله را به درایت دولت فرانسه واگذار می‌کنم. فکر می‌کنم که درنهایت بهتر است هیچ کاری انجام نشود، اخراج او از فرانسه بار سنگینی برای من دارد و جرقه نهایی خواهد بود.» شاه حتی فرانسویان را از نتایج اخراج خمینی می‌ترساند.

شاه می‌پرسد آیا در حال رها شدن از سوی دوستان غربی هستم و می‌گوید آیا یک توطئه غربی علیه او در جریان است و اگر چنین است چرا از وی پنهان می‌کنند، او می‌خواست بداند تا پیش‌بینی‌های لازم را پیش از پایان حکومت اش انجام دهد. شاه از ضدونقیض گویی های مقامات آمریکایی خرسند نبود.

شاه به‌خوبی می‌دانست که محافل سیاسی ایران در برابر خمینی قدرتی نداشتند. دراین‌باره شاه به پونیاتوفسکی می‌گوید: درواقع محافل سیاسی ایرانی نه واقعیت دارند و نه اعتبار، این‌ها [واقعیت و اعتبار] جز از راه انتخابات حاصل نمی‌شوند. در حال حاضر این‌ها افرادی هستند که خود خویشتن را ساخته‌اند. [بر سر زبان‌ها انداخته‌اند]. اشاره شاه به سران جبهه ملی و نهضت آزادی بود.

شاه درباره کشف یک فساد مهم که به‌تازگی به آن پی برده است اشاره می‌کند ولی آن را تنها دلیل این شورش‌ها نمی‌داند و از مخالفت دیرینه و مبارزه روحانیون با سلسله پهلوی با پونیاتوفسکی سخن می‌گوید.

پیش‌تر در هنگام اقامت خمینی در فرانسه، کنت الکساندر دو مارانش، رئیس وقت ضد جاسوسی فرانسه که از آشنایان ویژه شاه بود از سوی ژیسکاردستن رئیس‌جمهور فرانسه برای دیدار و گفتگو با شاه به تهران می‌رود. کنت الکساندر دو مارانش در کتاب خاطرات خود « در اسرار شاهزادگان« که در سال ۱۹۸۶ میلادی منتشر شد، شرح کاملی از ملاقات خود با شاه می‌دهد. وی می‌گوید «غم‌انگیزترین لحظۀ این دیدار هنگامی بود که شاه به من گفت: دوست گرامی من، این را بدان، که هرگز مردم خودم را به گلوله نخواهم بست!«. کنت الکساندر دو مارانش می‌گوید؛ من هم که در فاصلۀ فرودگاه تا کاخ، آن گروه‌های انقلابی را دیده بودم که ترس و وحشت را درشهرحاکم کرده بودند، در پاسخ گفتم؛ اعلیحضرت، در این صورت، شما بازنده هستید.

کنت دو مارانش هنگام بازگشت در ملاقات با والری ژیسکار دستن، رئیس‌جمهور فرانسه می‌گوید؛ رئیس‌جمهور با دیدن من از جای برخاست و گفت؛ خوب چه خبر؟ و من در پاسخ وی گفتم؛ «این همان لوئی شانزدهم است» و ژیسکار دستن در پاسخ من گفت: یعنی، کار تمام است.»