به گزارش افكار به نقل از شبکه ایران، بعد از اینکه رئیسجمهور در روز قدس سخنرانی کردند، ما منتظر تشریف ایشان در صفوف نماز جمعه بودیم، ولی آقای احمدینژاد از جایگاه به مسیر دیگری رفتند؛ چرا که ایشان معمولا ًدر نماز جمعه در بین مردم حضور پیدا میکنند و این بار هم که راهپیمایی بود ترجیح دادند که بین مردم باشند. ما به اتفاق ایشان در مسیری در صفوف پشت دانشگاه تهران مکانی را پیدا کردیم و نشستیم.
به فاصله‌ یکی دو صف پشت سر ایشان، جانبازی که حال خوبی نداشت و وضع جسمانی‌اش هم مساعد نبود و فشار زندگی و مشکلات، شرایطی برای این فرد به وجود آورده بود، حضور داشت، زمانی که رئیس‌جمهور نشست خودش را به آقای احمدی‌نژاد رساند و ایستاده شروع به فریاد کشیدن سر آقای احمدی‌نژاد کرد و بی‌پروا و بی‌محابا فریاد می‌کشید و شاید من و شما به عنوان مسئول وقتی این صحبت‌ها را می‌شنیدیم از کوره در می‌رفتیم. در این بین کسانی که اطراف رئیس‌جمهور بودند، سعی کردند آن فرد را آرام کنند، ولی آقای رئیس‌جمهور تاکید کرد کسی حق ندارد با آن فرد کاری داشته باشد.
آن فرد کلمات سخیفی خطاب به رئیسجمهور به کار برد که جای گفتنش نیست، مردم در این لحظه همه بهتزده بودند و سکوت کرده بودند و آن فرد هرچقدر دلش خواست، حرف زد تا اینکه خسته شد. وقتی نشست آقای احمدینژاد سرش را نزدیک ایشان آورد و به او گفت خیلی ممنون، متشکرم. چنین حالتی باعث شد که آن فرد جانباز به آرامش دست پیدا کند و عصبانیتش فروکش کند و در واقع در این بین صحنهای شکل گرفت که هرکس آنجا بود با دیدن آن صحنه منقلب میشد. در این هنگام این جانباز عزیز چند لحظهای به چشمان رئیسجمهور خیره شد و بعد سیل اشک مهلتش نداد و خودش را به آغوش احمدینژاد انداخت و مشکلاتش را مطرح کرد که البته مشکلاتش مهم هم نبود.