پاس گل نمی‌دادیم گستاخ نمی‌شدند

 در علوم سیاسی می‌خوانیم، قالب سیاسی حاکم بر کشورها معمولا یا «ساختارمحور» است یا «کارگزارمحور». در قالب «ساختار»، این قانون است که رهبران آن کشور را «محدود» و «کنترل» می‌کند و رهبران سیاسی نیز تصمیمات خود را بر اساس قوانین مدون و «ساختار» موجود، تنظیم می‌کنند. اما، در قالب سیاسیِ «کارگزارمحور»، قانون نمی‌تواند افراد را آن طور که باید، محدود نماید و تصمیمات غالبا «فردمحور» هستند. از میان این دو قالب سیاسی نیز، بیشتر کشورها بنا به دلایل متعدد ترجیح می‌دهند ساختارمحور باشند چرا که ریسک موجود در این مدل را کمتر و کارایی آن را بیشتر از قالبِ «کارگزاری» می‌دانند. در این مدل، از آنجایی که تصمیمات اصلی بر عهده فرد می‌باشد، این «ساختار» است که تحت تاثیر «کارگزار» قرار دارد و کاملا طبیعی است که در چنین مدلی، ضریب خطا بالاتر رفته و خطر افزایش یابد.

ظاهر امر نشان می‌دهد در دو کشور آمریکا و عربستان افرادی روی کار آمده‌اند که نه تنها ساختارمحور نیستند، بلکه ساختارشکنند. اگر فرض بگیریم ترامپ فردی «کنترل شده» از سوی لابی‌های صهیونیستی نیست و بپذیریم ایشان با شکستن ساختارها، آمریکا را در قالب «کارگزار» اداره می‌کند به طریق اولی، محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان و همه کاره این کشور را نیز می‌توان یک ساختارشکن تمام‌عیار توصیف کرد. در واقع دو فرد خاص با ویژگی‌های نزدیک به هم که از قضا روابط بسیار نزدیک و غیر عادی هم با یکدیگر دارند، در دو کشور مهم روی کار آمده‌اند و در ظاهر هم که شده نشان داده‌اند، در قالب ساختار‌ها نمی‌گنجند. محمد بن سلمان با شکستن «ساختار » 85 ساله حاکم بر خاندان سعودی، ولیعهد را برکنار و خود همه کاره عربستان می‌شود و ترامپ نیز بی‌اعتنا به تلاش‌های گسترده صورت گرفته از سوی کشورهای جهان، در چشم بر هم زدنی، توافقات مهمی چون «توافق آب و هوایی پاریس» را در میان فریادهای اعتراضی رهبران اروپا و حتی آمریکا لغو ، طرح بهداشتی و درمانی «اوباماکر» را ملغی و برجام را پاره می‌کند! این دو ساختارشکن، ویژگی‌های مشترک دیگری هم دارند و آن، ناپخته بودن در حوزه مسائل سیاسی است. در خام بودن این دو همین بس که ترامپ تا یک ماه قبل از رسیدن به قدرت، «سردار سلیمانی» را با «سلیمانیه» عراق اشتباه می‌گرفت و محمد بن سلمان 32 ساله نیز تا سال 2009 با الفبای سیاست هم آشنا نبود! افتادن اداره کشورهای مهمی مثل آمریکا و عربستان به دست چنین موجوداتی، می‌تواند هم برای خود آنها و هم برای کشورهای دیگر خطرآفرین باشد. طی این چند ماه گذشته، تحلیلگران زیادی گفته یا نوشته‌اند، آمریکا را ترامپ و آل‌سعود را محمد بن سلمان و سایر کشورها را هر دوی اینها به فنا خواهند داد!

این دو اما مدتی است، در حال رجزخوانی برای کشورمان ایران هستند. ترامپ بعد از پیروزی در انتخابات، عربستان را بنا به دلایلی از جمله دلارهای سعودی، به عنوان نخستین کشور خارجی برای سفر انتخاب و قراردادی به ارزش 500 میلیارد دلار! با این کشور امضا می‌کند که 110 میلیارد دلار آن نظامی است؛ رقمی که بالاترین قرارداد نظامی تاریخ لقب گرفته است. هدف اول این سفر نیز تشکیل یک «ناتوی عربی»(شبیه سازمان پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو) برای مقابله با ایران و متحدانش اعلام می‌شود!

در بحبوحه واکنش‌ها به این خبر است که ناگهان اعلام می‌شود، بین کاخ سفید و پنتاگون، بر سر حمله به نیروهای مقاومت و نزدیک به ایران در سوریه بحث‌هایی آغاز شده است. طبق این گزارش‌ها، کاخ سفید خواستار درگیری حتی با نیروهای ایرانی است و پنتاگون، به شدت با این تصمیم به خاطر «تبعات غیر قابل پیش‌بینی آن برای آمریکا و منطقه» مخالفت می‌کند. این را هم می‌شنویم که مقامات خام و نوجوان! سعودی در تریبون‌های رسمی می‌گویند می‌خواهد داعش و جنگ را به تهران بکشانند!

فارغ از اینکه این تهدیدات را چقدر باید جدی تلقی کرد و در صورت آغاز جنگ علیه کشورمان، نتیجه آن چه خواهد شد باید پرسید، چه چیزی باعث چنین گستاخی‌هایی از سوی این دو و دنباله‌روهای آنها شده است؟ آیا صرفا شخصیت‌های خاص و خودمحور ترامپ و محمد بن سلمان، باعث شروع چنین رویکردی علیه کشورمان شده است؟ سؤال مهم دیگر اینکه، در چنین شرایطی، چه باید کرد؟

به نظر می‌رسد قالب سیاسی کارگزارمحور حاکم بر این دو کشور در اتخاذ چنین رویکردی بی‌تاثیر نباشد. چه بخواهیم چه نخواهیم، یک جوان خام فاسد و یک پیرمرد تاجر فاسد زمام امور را در این کشورهای مهم به دست گرفته‌اند و دائم مقابله با ایران را نشخوار می‌کنند. حال اینکه چرا مقابله با ایران، تمام هم‌و‌غم این دو کشور و نوچه‌هایشان شده، سؤال مهم دیگری است که می‌بایست، پاسخ آن را پیدا کنیم؛

به نظر می‌رسد بخشی از «دلایل» چنین گستاخی‌هایی را باید در تحولات خارجی به ویژه منطقه و بخش دیگر آن را در تحولات داخلی جست و جو کنیم. دلایلی که در هر دو حوزه داخلی و خارجی نهایتا، به یک نهاد نظامی قدرتمند یعنی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران ختم می‌شود!

 همه قبول دارند که سپاه، یکی از مهمترین دلایل به ثمر ننشستن پروژه پرهزینه و سنگین داعش است. غرب، رژیم صهیونیستی و سعودی، سرمایه‌گذاری بسیار سنگینی روی این پروژه کرده و نقشه‌های بزرگی در سر داشتند که در این باره زیاد گفته و شنیده‌ایم. تضعیف ایران و مقاومت، اسلام هراسی، تجزیه کشورها با تغییر مرزها و تجارت اسلحه برای رونق اقتصاد بیمار غرب، از جمله اهداف تعریف شده از راه‌اندازی قائله داعش و تکفیری‌ها بود که در صورت موفقیت در نهایت، به ایجاد حاشیه امن برای اسرائیل ختم می‌شد. سپاه با کمک مردم و دولت‌های عراق، سوریه و لبنان این پروژه شیطانی بزرگ را عقیم و هزینه سنگینی را روی دست صاحبان داعش گذاشته است. به قول ستون‌نویس روزنامه آمریکایی وال استریت ژورنال، آمریکا میلیاردها دلار در لبنان سرمایه‌گذاری کرد اما ایران با کمک حزب‌الله لبنان، سود این سرمایه‌گذاری هنگفت را به جیب زد و اکنون تهران، در حال تکرار همین سناریو در عراق، این بار به کمک حشدالشعبی است.

آزادسازی حلب، ناکام گذاشتن طرح اشغال استان حماء، مقابله با طرح ویژه کمربند امنیتی آمریکا در مناطق مرزی سوریه (که با هدف تامین امنیت اسرائیل طراحی شده بود) حمله موثر موشکی به دیرالزور سوریه و کمک به الحاق نیروهای حشدالشعبی به ارتش سوریه در منطقه مرزی «البوکمال» و... از جمله دیگر موفقیت‌های بزرگ سپاه طی همین یکی دو ماه گذشته در منطقه هستند و این سوای پیروزی‌های شگرف سپاه طی 5 سال گذشته است. بنا بر این طبیعی است که این کشورها از سپاه و ایران عزیز عصبانی باشند. تحریم هایS722 سنای آمریکا علیه سپاه و همراهی شماری از نمایندگان پارلمان اروپا با این تحریم‌ها نیز در همین چارچوب قابل ارزیابی هستند.

بنابر این، چرایی تلاش‌های غرب و متحدانش برای تضعیف سپاه که مسبوق به سابقه است، قابل درک است اما آنچه قابل درک نیست، برخی اظهار نظرهای داخلی علیه این نهاد است که همه معترفیم، در تامین امنیت ایران و منطقه، کم نگذاشته و الحق والانصاف به گردن همه ما و مردم منطقه حق دارد. شاید برای توجیه ناکامی‌ها، شاید هم برای حاشیه‌سازی‌ها؛ هدف اما هر چه که باشد، زخم زبان زدن و «تکه پرانی» به چنین نهادی روش مناسبی نیست و قطعا نتیجه عکس خواهد داشت.

حکایت عجیبی شده؛ دولت از یک طرف اعتراف می‌کند پروژه‌های اقتصادی سپرده شده به سپاه را، نه به اجبار که به درخواست خود و بنا به نیازی که به این نهاد داشته، امضاء کرده و از این بابت نیز میلیون‌ها دلار بدهکار سپاه است. اما از آن طرف با متلک پرانی، القاء می‌کند که «دولت با تفنگ» عامل ناکار آمدی «دولت بی‌تفنگ» است تا بدین ترتیب سعی در توجیه ناکامی‌ها کند. ظهور دولت بدهکار در قامت یک طلبکار، نه منطقی است و نه چاره کار است. شاید دولت تصمیم گرفته باشد این پروژه‌ها را برون‌سپاری کند، چرا که شنیدیم عده‌ای معتقدند، مدیر را هم باید از خارج وارد کنیم، چون توان ما در حد همان تهیه آبگوشت بزباش است.

نکته مهم دیگر آن است که، این نیش و کنایه‌ها و فشارهای داخلی، همزمان شده با تلاش‌های غرب برای تحت فشار قرار دادن سپاه که ان‌شاءالله کاملا اتفاقی است. البته ممکن است علت این همزمانی، زیاد هم «اتفاقی» نباشد. شاید دولت به فکر کلید زدن برجام 2 و 3 است! غربی‌ها می‌گویند، برجام 1 همان بود که دیدید و اگر به دنبال بهره‌برداری از منافع اقتصادی آن هستید، باید در حوزه مسائل منطقه‌ای هم با ما وارد مذاکره شوید. اظهارات اخیر آقای ظریف در برلین درباره لزوم حل بحران منطقه با مذاکره‌ای شبیه به مذاکرات هسته‌ای! تداعی‌کننده برجام 2 بود آن هم در شرایطی که شرایط در منطقه صد در صد به نفع محور مقاومت، سپاه و ایران و علیه محور تکفیری، سعودی، آمریکایی است. برجام تجربه موفقی نبود و مولفه قدرت هسته‌ای ما را هدف قرار داد، بنا بر این 2و3و4 کردن آن، سایر مولفه‌های قدرت را از ما گرفته و ایران را به لقمه راحتی برای بلعیده شدن تبدیل خواهد کرد؛ یا با قشون‌کشی داعش به تهران یا عملی شدن تهدیدات، صاحبان داعش. با بی‌مهری به سپاه پای داعشی‌ها را به کشور باز نکنیم!

اشاره کردیم، تلاش‌ها برای تحت فشار قرار دادن سپاه از سوی آمریکا و متحدانش، مسبوق به سابقه است. چنین فشارهایی در سی و چند سال گذشته همواره وجود داشته و در برهه‌های مختلف و بسته به شرایط! افزایش یا کاهش یافته است. به نظر هم نمی‌رسد هدف دشمن از تهدید به تحریم سپاه، مصادره اموال آن باشد چرا که سپاه اصولا در خارج از کشور سرمایه‌ای ندارد. دشمن امروز، «شرایط» فشار را مهیا دیده و این نیش و کنایه‌های داخلی است که آن شرایط را فراهم کرده! دشمن دو قطبی‌سازی‌های کاذب را که در داخل به آن دامن زده می‌شود، یک «فرصت» می‌بیند برای ضربه زدن به دولت و سپاه به طور توأمان. بنا بر این به نفع دولت هم هست که با ارسال پالس‌های«غلط‌انداز»، به دشمن پاس گل ندهد. پاس گل دادیم که، محمد بن سلمان و دونالد ترامپ، اینگونه گستاخ گستاخ شدند.

 

جعفر بلوری