سعدالله زارعی: اصولگرایی دچار نوعی سوتفاهم است

 روز گذشته دکتر محمدباقر قالیباف در نامه‌ای خطاب به جوانان انقلابی ایران اسلامی به مهمترین مساله پیش روی کشور اشاره کرد. او در بخشی از این نامه نوشت: «امروز دیگر روشن است که اصول‌گرایی باید با حفظ مبانی و ارزش‌های انقلابی جمهوری اسلامی، در نگرش و شیوه سیاست‌ورزی خود متحول شود و با گفتمان و چهره‌هایی نو، حرکت در راستای «نو‌اصول‌گرایی» را هرچه زودتر آغاز کند.»

دکتر قالیباف ۵ پرسش مهم را در این نامه مطرح کرده است. به همین منظور به گفتگو با سعدالله زارعی، کارشناس و تحلیلگر سیاسی نشسته ایم که آن را در ادامه می‌خوانید:

 

از نظر شما مفهوم «نواصولگرایی» چیست؟

هر جریان سیاسی در گذر زمان نیاز به نوسازی دارد تا بتواند بر اساس شرایط جدید و موقعیت‌هایی که پیش می‌آید از اصول خود و چارچوب رفتاری خود تعریف تازه‌ای کند و بر اساس آن ظرفیت‌های خود را برای مدیریت آینده بکار گیرد. بر این اساس جریان‌هایی که می‌خواهند در تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی فعال باشند و تحت تاثیر رخدادهای تازه دچار رکود نباشند. بایستی شرایط جدید را تعریف و روش‌های تازه‌ای را برای رسیدن به اهداف به دست بیاورند و بر اساس آن حرکت کنند.

 

یک جریان سیاسی ممکن است در فروعات دچار تحجر شود

 

گمان می‌کنم که جریان اصولگرایی هم از این قاعده جدا نیست و باید ابتدا نسبت به مشخص کردن اصول و فروع در جریان اصولگرایی تفحص و بررسی صورت بگیرد؛ اصول شامل مواردی است که کمتر تغییر می‌پذیرند و بایستی در چارچوب زمان با حفظ اصول، روش‌های جدید را اتخاذ کرد. در عین حال فروعی هم وجود دارد که در گذر زمان دستخوش تغییر می‌شوند. اگر اصول ثابت و فروع مشخص نشوند، یک جریان سیاسی ممکن است در فروعات دچار تحجر شود و به همین دلیل نتواند در اصول هم استقامت به خرج دهد و دچار تغییر ماهیت شده و به نوعی از صحنه اثرگذاری خارج شود.

اصول‌گرایی تعریفی دارد که عبارت است از حرکت در چارچوب موازین و اهدافی که تعیین کننده منافع انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است و بر همین اساس در این نگرش اشخاص در مرتبه ثانویه قرار می‌گیرند و اصول و چارچوب‌ها هستند که تعیین می‌کنند در شرایط کدام دسته و گروه‌ها باید جلودار باشند و صحنه تحولات اجتماعی را مدیریت کنند. اما در جریانات غیراصول‌گرا شخصیت‌ها محور هستند و حسن و قبح و مسائل و اولویت‌ها را شخصیت‌ها تعیین می‌کنند و براساس آن یک طیف بر اساس نگرش شخصیت‌ها مسائل را در صحنه اجتماعی پیش می‌برند.

 
هویت اصول‌گرایی باید بر اساس شرایط به روز شود

اما در اصولگرایی به جای تکیه بر اشخاص، تاکید بر چارچوب‌هایی است که تعیین کننده سطح مدیریت در صحنه اجتماعی هستند. ما در مسائل اجتماعی اساسا با دو دسته از موضوعات مواجه هستیم. دسته‌ای موضوعاتی است که اصلی و بنیادی می‌باشد و تعیین کننده هویت و ماهیت رفتاری جریان سیاسی هستند و دسته دیگر ماهیت ایستا ندارند و به صورت پویا و متغییر تعریف می‌شوند. این هویت‌های متغییر باید با شرایط زمان پیش بروند و جریان اصولگرا باید بتواند بر اساس آن موضوعات را تعیین و تکلیف کند.

در صحنه اصولگرایی در انتخابات‌های گذشته شاهد بودیم که تکاپوی تازه‌ای برای مدیریت صحنه تحولات اتخاذ شد و این مساله موفقیت‌هایی داشت، در عین حال که ضعف‌هایی هم داشت که باید بررسی شوند و در مسیر حرکت آینده مورد توجه قرار گیرند.

 چگونه و با چه روشی می‌توان از اصول‌گرایی به سمت نواصول‌گرایی حرکت کرد؟

اصولگرایی یک جریان موفق در عرصه حفظ ارزش‌ها و اصول و چارچوب‌های انقلاب اسلامی بوده است. اساسا این‌ها باید پاس داشته شوند و در جهت حفظ آن‌ها تلاش شود؛ بنابراین در نگاه کلی اصول گرایی یک جریان ناکام در عرصه ارزش‌ها به حساب نمی‌آید. اما در عین حال از آنجایی که ما در سطح نظام و جامعه اسلامی بایستی بتوانیم اصولگرایی را به مرحله ظهور و بروز برسانیم بنابریان صرف حفظ کلیات کفایت نمی‌کند بلکه بایستی ما به نوعی حرکت کنیم که عملا اصولگرایی در سطح جامعه به حاشیه نرود و در هیچ موضوعی فراموش نشود. به همین دلیل هم نواصولگرایی هم می‌تواند پاسخی باشد به نیازهای تازه برای حرکت در مسیری که تامین کننده نظام و جامعه باشد.

 
نمی‌توان نسبت به جامعه و پرسش‌هایش بی‌تفاوت بود
 

 «اصول‌گرایی» چه ضعف‌های ساختاری، عملکردی و رویکردی دارد که باید آن‌ها را اصلاح کرد؟

اصولگرایی در تعیین اولویت‌ها و شعارهای اساسی باید به بررسی بپردازد. نمی‌شود یک جریان اثرگذار از آنچه که در متن جامعه گذشته بی‌تفاوت باشد و برای سوالات جدید، پاسخ جدید نداشته باشد.

انتخابات گذشته نشان داد در تعیین اولویت‌ها و نقاطی که در کانون توجه جامعه است اصولگرایی دچار نوعی سوتفاهم است. بایستی اصولگرایی درک کند که مردم و بیشتر جامعه چه نیازهایی دارد و اولویت‌های او چیست و برای رسیدن به آن اولویت‌ها باید چه ادبیاتی اتخاذ شود. به عنوان مثال در جریان انتخابات به گمان اینکه مساله فسادهای مالی و کژتابی‌هایی که در عرصه اقتصاد وجود دارد، جریان اصول‌گرایی تمرکز خود را بر روی آن گذاشت، در حالی که نگرانی‌های جامعه در حوزه مدیریت تحولات اساسی در حوزه سیاست و فرهنگ رقم می‌خورد. بر همین اساس شعارهای انتخاباتی بایستی بر روی این مسائل رقم می‌خورد و جریان اصولگرایی باید نشان می‌داد که برای تحولات تازه، پاسخ‌های تازه‌ای دارد. در حالی که شعار‌ها و گفتمان اصولگرایی مبتنی بر گذشته بود و مردم احساس کردند که جریان اصولگرایی حرفی برای گفتن ندارد وگرنه آنچه که طرف مقابل درگیر آن بود مساله کارآمدی بود و مردم یکپارچه قبول داشتند که دولت و کاندیدایی که دولت سابق را نمایندگی می‌کند، کارایی لازم را ندارد، اما در عین حال اصولگرا‌ها نتوانستند نشان دهند که برای آنچه که مردم آن را ناکارآمد می‌دانند، اصولگرا‌ها پاسخ روشنی داشتند و می‌توانند یک دولت کارآمد و مبتنی بر نیاز‌ها و دغدغه‌های جدید جامعه فراهم کنند.