«نه غزه-نه لبنان» شعار اشتباهی بود

قرارمان برای گفت‌وگو به بعد از ظهر یک روز سرد پاییزی موکول شده بود. بعد از هماهنگی‌های اولیه وارد مرکز آموزش و پژوهش‌های بین‌المللی وزارت امور خارجه که می‌شویم به انتهای مجموعه هدایت‌مان می‌کنند؛ به ساختمانی که معروف است به ساختمان سبز. ساختمانی در مجاورت باغی که حالا و در واپسین روزهای پاییز به رنگ زرد درآمده. از در که وارد می‌شویم قدم روی فرش قرمزی می‌گذاریم که بیش از هر چیزی تصاویر دیدارهای دیپلماتیک را به ذهن متبادر می‌کند.

حالا همه چیز آماده است برای گفت‌وگویی داغ با دیپلماتی که حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. نشستن پای صحبت «سیدمحمد صدر»، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و مشاور عالی وزیر امور خارجه که بیش از سه دهه است در جایگاه‌های مختلف در حوزه سیاست خارجی دستی بر آتش دارد، زمانی فراخ می‌طلبد. گفت‌وگویی که قاعدتا باید محورهای زیادی را در برگیرد. با وجود این اما به خاطر محدودیت زمانی ناچار شدیم به صورت فشرده تنها بخشی از سوالات‌مان را با او در میان بگذاریم. از تحولات قدس و برجام گرفته تا سیاست خارجی دولت‌های قبل و سرنوشت امام موسی صدر و کنش‌های جریان حامی دولت و... . در ادامه متن کامل این گفت‌وگو را می‌خوانید.

اگر موافق باشید از تحولات قدس شروع کنیم که موضوع روز دنیا و البته در زمره اولویت‌های سیاست خارجی حمهوری اسلامی ایران است. درخصوص اتفاقات اخیر و انتقال پایتخت رژیم صهیونیستی از تل‌آویو به قدس، یک نگاه وجود دارد مبنی‌بر اینکه برآیند این تحولات در نهایت به سود جبهه مقاومت تمام شده و به اینجا منتهی شد که بعد از غائله داعش، مساله فلسطین بار دیگر در کانون توجهات بین‌المللی قرار گرفت و به‌تبع آن مجددا به مساله روز جهان اسلام تبدیل شد. ارزیابی شما درباره این نگاه چیست؟ چقدر این نگاه را به واقعیت نزدیک می‌دانید؟

این که اقدام ترامپ باعث شد قضیه فلسطین و قدس که مدت‌ها به فراموشی سپرده شده بود به کانون توجه‌ها برگردد، صحت دارد. چراکه داعش و تروریسم افراطی جنایات زیادی مرتکب شد و از مهم‌ترین جنایات آنها این بود که قضایای فلسطین و قدس و در کنار آن قضیه بهار عربی و جنبش دموکراسی‌خواهی کشورهای عربی به فراموشی سپرده شود.

این دو امر مهمی بودند که در این چند سال که کشورهای منطقه درگیر کشتار داعش بودند، به فراموشی سپرده شد. این که این اقدام باعث شد قدری فراموشی چند ساله بازگردد، درست است. البته نباید از نظر دور داشت که پایان بخشی قدرت داعش و از دست رفتن سرزمین‌های در اختیار این گروه تروریستی به این معنا نیست که داعش از بین رفته است و توان عملیات ندارد. داعش حتما هنوز توان عملیات تروریستی دارد منتهی سرزمینی در اختیار ندارد. این دو امر با هم متفاوت است. بحث سوم این است که فکر داعش نه‌تنها از بین نرفته است، بلکه سال‌های طولانی وجود خواهد داشت و یک مبارزه فرهنگی- سیاسی طولانی را لازم دارد تا اینکه سرانجام از بین برود.

بنابراین اگر به بخش اول سوال شما بازگردیم این کار ترامپ باعث شد دوباره قضایای فلسطین و قدس مطرح شود. استفاده دیگری که داشت این بود که این اقدام ماهیت آمریکا و رئیس‌جمهور آن را به نمایش گذاشت. نشان داد که اولا ماهیت آمریکایی چیست و ثانیا آمریکا در مورد فلسطین و اسرائیل چگونه فکر می‌کند.

ترامپ شفاف‌سازی کرد، یعنی نشان داد خواسته ترامپ همان خواسته بخش افراطی اسرائیل است که نتانیاهو و حزب لیکود سمبل آن است. خواسته آنها این است که می‌گویند دولتی به نام فلسطین نباید وجود داشته باشد. حتی حاضر به اجرای قطعنامه‌های سازمان ملل هم نیستند. اقدام ترامپ باعث شد یکسری کشورهای عربی که خوش‌بین بودند از طریق آمریکا بخشی از حقوق فلسطینی‌ها را تامین کنند به این واقعیت برسند که چنین چیزی امکان‌پذیر نیست و این مهم‌ترین اتفاق است.

در یکی از مصاحبه‌هایتان این‌گونه مطرح کرده بودید که در روابط بین‌الملل برای فعالیت‌ها نباید به کسی التماس کرد، ولی آقای احمدی‌نژاد این کار را کرد. لطفا در این خصوص قدری روشن‌تر توضیح دهید؛ مشخصا چه مصداق‌هایی از عملکرد رئیس‌جمهور سابق در حوزه سیاست خارجی مورد نظر شماست؟

آن جا نظر من این بود که آقای احمدی‌نژاد به‌عنوان رئیس‌جمهور ایران در سفری که برای شرکت در اجلاس سازمان ملل به نیویورک داشت، پای صحبت جرج بوش رئیس‌جمهور آمریکا نشست و این در حالی بود که بوش پای صحبت وی ننشست و بسیار تحقیرآمیز برخورد کرد.

به‌رغم این اتفاق آقای احمدی‌نژاد دوبار در دوران ریاست‌جمهوری خود این کار را کرد. هر دوبار اشتباه بود و مهم‌تر اینکه در آنجا مصاحبه‌هایی که با سی‌ان‌ان و کانال‌های دیگر داشت تلویحا درباره رابطه با آمریکا اظهار داشت که آماده مذاکره هستیم. درحالی که طرف مقابل بی‌اعتنا به این اظهارات بود. من معتقدم در این خصوص نباید التماس کرد.

فرمایش شما درحالی است که برخی منتقدان دولت روحانی همین انتقاد را به عملکرد دستگاه سیاست خارجی این دولت دارند؛ مثلا یکی از مصداق‌های این موضوع را زانو زدن ظریف در کنار امیر کویت برای میانجیگری در ماجرای حادثه منا می‌دانند. نظر شما در این خصوص چیست؟

این عده سیاست خارجی نمی‌دانند. در مجلس ما هم رسم است که اگر یکی می‌خواهد با رئیس صحبت کند یا با دیگری صحبت کند و جلسه رسمی ادامه دارد کنار این فرد زانو می‌زند و با او صحبت می‌کند. آن اتفاق هم به همین شکل بود. این امری طبیعی است. شما باید ببینید صحبت چه و موضع‌گیری چگونه بود.

چنین چیزی نیست و به حمدا... نه‌تنها التماس در این زمینه وجود ندارد، بلکه بعد از برجام جمهوری اسلامی و وزارت خارجه به‌گونه‌ای عمل کرد که آمریکا را منزوی کرد. این خیلی در روابط بین‌الملل مساله مهمی است که آمریکا منزوی شود.

چند روز پیش عراق بعد از 27 سال از ذیل فصل 7 منشور سازمان ملل خارج شد و قطعنامه‌هایی که علیه آن وجود داشت بی‌اثر شد. ظریف و همکارانش در مذاکراتی که انجام دادند در عرض دو سال این کار را کردند و ایران را از ذیل فصل 7 منشور سازمان ملل خارج کردند، به طوری که سازمان ملل و شورای امنیت دیگر ایران را به‌عنوان خطر امنیتی تلقی نمی‌کند. این امر التماس نیست. چیزی جز افتخار نیست که چنین کاری شده است. مقایسه این دو مساله به نظر من درست نیست.
 
ناظر به این بحث انزوا، در موضع‌گیری اخیر ترامپ در مواجهه با برجام که تایید برجام را به کنگره ارجاع داد، خیلی از کشورهای دنیا از جمله کشورهای اروپایی در مقابل آمریکا موضع‌ گرفتند. ولی به نظر می‌رسد در حوزه‌های دیگر چنین نیست؛ مثلا در حوزه برنامه موشکی و نیز برنامه منطقه‌ای ایران خلاف آن چیزی که می‌گویید اتفاق افتاد و بر عکس آمریکا اصلا منزوی نیست. در واقع کسانی که در برجام مقابل آمریکا موضع‌گیری کردند، به نظر می‌رسد در جاهای دیگر کاملا با آن همراه هستند. با این وصف، انزوای مورد نظر شما چطور قابل تحلیل است؟

در موضوعی که مذاکره کردیم منزوی شد. موضع صریح ما این است که درباره موشک مذاکره نمی‌کنیم. قضیه وقتی بد است که شما مذاکره کنید و توافقی انجام شود و عکس آن عمل شود که چنین چیزی نبوده است.
 
یعنی نظر شما این است که انزوا الزاما باید بعد از مذاکره اتفاق بیفتد؟

توقع شما این است حالا که درباره موضوع هسته‌ای صحبت کردیم، اروپایی‌ها در مورد 10 موضوع دیگر که صحبت نشده است نیز همان موضع را داشته باشند؟

پس نظر شما این است که آمریکا فقط در موضوع هسته‌ای منزوی شده است؟

بله، درست است.

شما عنوان خروج از انزوا را برای کتاب خاطرات خود انتخاب کرده‌اید؛ کتابی که مربوط به سال‌ 77 است. علت انتخاب این عنوان چیست؟ اعتقاد شما این بود که در دولت قبل در انزوا به سر می‌بردیم؟

بله، همین‌طور بود. قبل از دولت اصلاحات، دولت آقای هاشمی دولت موفقی در سیاست خارجی نبود. مخصوصا بعد از قضایای تروری که در آلمان شد و کشورهای اروپایی سفرای خود را از ایران احضار کردند و رفتند.

به‌عنوان عضوی از خاندان صدر فکر می‌کنید چرا هیچ‌وقت نتیجه روشنی از سرنوشت امام موسی صدر حاصل نشد؟ کجای کار ایراد داشت؟ آیا پیگیری‌ها کافی نبود؟ علت چه بود؟

تا قبل از دولت آقای خاتمی قضیه امام موسی صدر خیلی جدی دنبال نمی‌شد. این یک واقعیت است. با آغاز به کار دولت هفتم پیگیری‌ها جدی‌تر شد. آقای خاتمی شخصا این موضوع را دنبال می‌کرد، چون بحث رابطه با لیبی هم مطرح بود این موضوع حساسیت خاصی داشت. به هر ترتیب ناپدید شدن امام موسی صدر همواره به‌عنوان یک موضوع بازدارنده در روابط ایران و لیبی مطرح بود. از نظر ایران ناپدید شدن وی، آن هم در زمانی که به دعوت عالی‌ترین مقام کشور، یعنی معمر قذافی به آنجا سفر کرده بود، هیچ‌دلیل قانع‌کننده‌ای نداشت.

نظر خرازی این بود که باید یک کار اطلاعاتی دقیقی انجام و پس از آن طرحی ارائه شود. من با آقای خاتمی صحبت کردم و مساله را توضیح دادم. وی البته چندان به کار اطلاعاتی اعتقاد نداشت و قائل به پیگیری مستقیم از طریق اعزام فرستاده‌ای ویژه و توضیح خواستن از قذافی بود. رئیس‌جمهور با آیت‌ا... خامنه‌ای صحبت کرد و رهبری هم تاکید کردند که موضوع را پیگیری کنید و هر اقدامی صلاح می‌دانید انجام دهید. قذافی در ابتدا همکاری می‌کرد، اما بعد زیر حرف‌های خود زد و حرف‌های تکراری گفت که اصلا ایشان در لیبی نبوده، برگشته و... . بعد از ساقط شدن قذافی این امید زنده شد که سرنوشت امام موسی صدر بالاخره بعد از سال‌ها مشخص شود. حتی در لبنان هم کمیته‌ای پیگیری کرد، ولی اطلاعات دقیقی نتوانستند به دست آورند.

فردی مدعی شده بود که ایشان را در زندان زنده دیده‌. ماجرا چه بود؟

 این قضیه جزء شنیده‌های من بود، ولی این را که چه کسی و چطور بود، در جریان نیستم.

کسی هم پیگیری نکرد که این مساله چه بوده است؟

من در این زمینه اطلاعی ندارم.

شما آخرین اطلاعی که از ایشان دارید چیست؟

اطلاع دقیقی ندارم. زیرا قذافی در ابتدا اطلاعاتی را ارائه کرد ولی بعدا همه آنها را تکذیب کرد.

دو سال پیش یک خاطره جنجالی از سوی صادق خرازی منتشر شد که وی گفته بود شهید بهشتی و امام موسی صدر کسانی بودند که اگر خانمی از اهل کتاب دست دراز می‌کرد، به قول علما تسامح در ادله سنن می‌کردند و دست می‌دادند. شما به‌عنوان کسی که سال‌ها با ایشان حشر و نشر داشتید این موضوع را تایید می‌کنید؟

هیچ‌وقت چنین چیزی را ندیدم، ولی به هر حال امام موسی صدر مشرب فقهی خاصی داشت. وی در محیط لبنان و در رفتار و ارتباطات خود متفاوت عمل می‌کرد. این را که وی دست می‌داد یا نه،دقیق نمی‌دانم.

شما عضو هیات‌موسس جبهه مشارکت هم بودید.

بله.

با این وجود در کنش‌های حزب مشارکت چندان نامی از شما برده نمی‌شود.

من استعفا دادم. چند ماهی بیشتر نگذشت. من آن زمان معاون وزیر امور خارجه بودم و حزب مشارکت که تشکیل شد، من عضو موسسین بودم. آنجا بحث شد کسانی که کارمند وزارت خارجه هستند، طبق قانون نباید عضو حزب باشند و به‌طور کلی نباید فعالیت حزبی داشته باشند. آنجا این بحث صورت گرفت و خرازی نامه‌ای به آقای خاتمی نوشت که هم من و هم آقای امین‌زاده مشکل قانونی پیدا می‌کنیم.

طبق اساسنامه وزارت خارجه چنین مساله‌ای بود و می‌دانستم این اساسنامه برای زمان شاه است. در اصل بیست‌وششم قانون اساسی اذعان دارد فعالیت حزبی آزاد است و نه می‌توان کسی را مجبور به عضویت حزب کرد و نه می‌توان از عضویت افراد جلوگیری کرد. قانون اساسی هم بعد از آن مصوب شد و طبیعتا مصوبات قبلی را نقض می‌کرد.

آن زمان آقای خاتمی این بحث را به مرحوم جناب آقای صدوقی معاون حقوقی رئیس‌جمهور ارجاع داد. آنجا بررسی کردند و درنهایت گفتند به لحاظ حقوقی بهتر است افراد وزارت خارجه عضو حزب نباشند.

فقط برای افرادی که در وزارت خارجه بودند چنین منعی وجود داشت؟ چون در سایر بخش‌های دولت این مساله به چشم نمی‌خورد.

بله. این ممنوعیت فقط برای وزارت خارجه است. البته در بخش‌های نظامی هم وجود دارد، ولی در وزارتخانه‌های دیگر چنین منعی مطرح نیست. بعد از اینکه نظریه معاون حقوقی رئیس‌جمهور آمد، آقای خاتمی در نامه‌ای نوشت که این افراد (بنده و آقای محسن امین‌زاده) خودشان تصمیم بگیرند در وزارت خارجه بمانند یا در حزب باشند؛ ولی نظر من این است که اینها در وزارت خارجه بمانند.

بعدها نامه‌ای از سوی تعدادی از نمایندگان مجلس ششم که برخی از آنها عضو حزب مشارکت بودند خطاب به رهبر انقلاب منتشر شد؛ نامه‌ای که در برخی محافل رسانه‌ای از آن به‌عنوان نامه جام زهر یاد شد و بازتاب‌های منفی زیادی را در داخل ایجاد کرد. نگاه شما درخصوص آن نامه چه بود؟ البته این موضوع احتمالا بعد از استعفای شما از این حزب بود.

مضمون آن نامه چه بود؟

نامه 127 نماینده مجلس ششم به رهبر انقلاب که در آن ذکر شده بود مسئولان حاکمیت باید صادقانه از مردم در قبال همه قصور و سوء‌تدبیرها پوزش بخواهند و اگر جام زهری باید نوشید، قبل از آنکه کیان نظام و استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار گیرد نوشیده شود.

این را اولین بار است که از شما می‌شنوم.

این نامه بسیار مشهور است.

نمی‌دانم این نامه چه بوده و در جریان نبودم.

به واسطه انتساب شما به خاندان صدر از سویی و مسئولیتی که در حوزه عربی آفریقایی وزارت خارجه داشتید، به نظر می‌رسد احتمالا همچنان دغدغه مسائل مربوط به منطقه غرب آسیا و به‌ویژه لبنان برای شما موضوعیت داشته باشد. بر این اساس فکر می‌کنید التقاط در کدام حوزه گفتمانی باعث می‌شود که در سال 88 و فضای بعد از انتخابات شعاری مثل شعار نه غزه، نه لبنان در بخش‌هایی از جامعه بروز یابد و توسط عده‌ای مطرح شود؟ شعاری که البته به نظر می‌رسد هنوز هم حامیانی دارد و در قالب گزاره‌هایی چون «عراق به ما چه ربطی دارد» یا «سوریه به ما چه ربطی دارد» و... مطرح می‌شود.

این یکی از شعارهای اشتباه بود که تعداد معدودی در جایی مطرح کردند. علت چه بود؟ علت این بود کسانی که این شعارها را مطرح می‌کردند فرق بین سیاست خارجی و سیاست داخلی را نمی‌دانند؛ یعنی در سیاست داخلی زمان‌هایی بود که قدری اختلافات ایجاد شد و انتقاداتی در سیاست داخلی به برخی مسائل وجود داشت. این عده ناخودآگاه می‌گویند حال که با این دولت و با این حاکمیت اختلاف داریم، هر چه او بیان می‌کند باید رد کنیم.

مثلا دولت و حاکمیت طرفدار لبنان و فلسطین است، پس ما باید مخالف شویم. علت این مساله بی‌تجربگی و بی‌سوادی در سیاست خارجی و عدم درک صحیح مسائل است. همان‌طور که عرض کردم، این شعار بسیار غلطی بود که بیان شد. البته هیچ یک از اصلاح‌طلبان چنین عقیده‌ای ندارند. خود آقای خاتمی که در رأس اصلاح‌طلبان است، درباره فلسطین سخنرانی مفصلی ایراد و مطالب مهمی مطرح کرد.

شما هم سعی نکنید به این موضوع دامن زده شود. چهار نفر از روی نفهمی یا از روی غرض چیزی را بیان می‌کنند؛ این را به حساب یک جریان نگذارید. این از صداقت به دور است. مهم‌ترین چیزی که در عالم سیاست مطرح می‌شود، صداقت است. به طرف نگوییم این را شما گفتید. باید از او بپرسیم شما چه می‌گویید؟ بگذارید خود بیان کند نه اینکه چیزی را به او بچسبانیم و بگوییم این را شما بیان کردید. هیچ یک از اصلاح‌طلبان چنین شعاری را قبول نداشتند.

این مساله همواره مطرح بود که چرا هیچ‌گاه اعلام برائت نشد؟

اعلام برائت شد، ولی کسانی که نمی‌خواستند بشنوند نشنیدند. به یاد دارم همان زمان این بحث شد.

لطفا یکی دو مورد را به‌عنوان مثال بفرمایید.

خود آقای خاتمی موضع‌گیری کرد. من موضع‌گیری کردم و گفتم این معنی ندارد. روشن است، منتها طرف مقابل نقطه ضعف از این سو ندارد و سعی دارد برای او نقطه ضعف پیدا کند. از دوستان بپرسید که این شعار درست است یا خیر؟ من می‌گویم این شعار غلط است و غلط بود و کسانی که این شعار را می‌دادند یا بی‌سواد هستند که نمی‌فهمند فرق سیاست خارجی و سیاست داخلی چیست یا مغرض هستند و عده‌ای هم این را می‌سازند تا رقیب را بکوبند.

شما به‌عنوان عضو هیات‌موسس حزب مشارکت، زمانی که این حزب را تاسیس می‌کردید، فکر می‌کردید روزی کار به جایی برسد که بحث تقدم استراتژی بر ایدئولوژی برای جریان متبوع‌تان مطرح شود و این نسخه تجویز شود که به خاطر برخی مقتضیات زمانی، با فروکاستن از برخی آرمان‌ها ایدئولوژی را فدای استراتژی کنید؟ در حقیقت به نظر می‌رسد اینک پراگماتیست‌ها در این جریان دست برتر را دارند.

چنین چیزی را چه کسی بیان کرده؟

اولین بار در هفته‌نامه صدا و هفته‌نامه کارگزاران مطرح شد و از آن پس در فضای سیاسی و رسانه‌ای گسترش یافت.

من مطلبی در این زمینه ندیدم تا درباره آن قضاوت کنم.

فکر نمی‌کنید این موضوع در عمل اتفاق افتاده است؟ ائتلافی که با یاران لاریجانی در مجلس صورت گرفت و لیست امید در واقع اجرای همین استرتژی بود. هرچند که در آن مقطع به زبان نیامده باشد.

خیر. زیرا معنی حرف شما این است که آقای لاریجانی ایدئولوژی ندارد.

لیست امید این‌گونه نبود؟

این ربطی به آن قضیه ندارد. ماجرا از این قرار بود که در لیست امید این بحث مطرح شد که باید کاری کرد تا افراطی‌ها وارد مجلس نشوند و نقش اول نداشته باشند و کار مانند زمان آقای احمدی‌نژاد نشود که مملکت را نابود کرد. این خیلی طبیعی است که اگر فکر می‌کنیم چهار نفر هستند که به اسلام و انقلاب و امام و رهبری اعتقاد دارند و خشن و تند نیستند با هم ارتباط داشته باشیم. او هم بچه‌مسلمان است و بچه‌مسلمانان باید با هم کار کنند.

بالاخره معمولا این‌طور است که کسانی که با هم قرابت فکری دارند و به هم نزدیک هستند، با هم ائتلاف می‌کنند.

وقتی شورای نگهبان همه اصلاح‌طلبان را رد می‌کند، چنین می‌شود. من کاملا به آزادی احزاب، آزادی مطبوعات و آزادی رسانه‌ها اعتقاد دارم و فکر می‌کنم هر چه می‌توانم در این راستا باید انجام دهم. اگر کاری می‌توانم، انجام دهم و کمکی که از دستم برمی‌آید هم این است که با شما مصاحبه کنم. دلیل قبول این مصاحبه هم همین امر بود.

به هر حال شما عضوی از خاندان صدر هستید و باز فکر می‌کنید.

لطف شما است. اعتقاد من این است که آزادی احزاب، آزادی مطبوعات و آزادی رسانه‌ها و آزادی عقیده مخالف به نفع نظام است. اینها نظام را نگه می‌دارد و بیمه می‌کند. نه اینکه هر کسی که مخالف ما است روزنامه‌اش را ببندیم یا حزب او را تعطیل کنیم.

بعد از برجام یک‌سری از انتظارات موجود محقق نشد. به‌عنوان نمونه طبق گفته ظریف ما حتی نمی‌توانیم یک حساب در بانک‌های انگلیس باز کنیم. این گزاره را نشریه گاردین هم طی گزارشی که اخیرا منتشر کرده بود مطرح کرد؛ همان چیزی که سیف هم بعد از برجام به آن اذعان داشت و تحت عنوان دستاورد تقریبا هیچ از آن یاد کرد. ارزیابی شما درخصوص رهاورد برجام و انتظاراتی که قبل از برجام ایجاد شده بود چیست؟ برخی معتقدند فضایی که ایجاد شده محصول شتابزدگی در انعقاد توافق و نیز اعتماد به طرف مقابل است. چقدر این مساله را به واقعیت نزدیک می‌دانید؟

هر دو مورد غلط است. برجام باعث شد ایران از تهدید بزرگی که بالای سر آن بود و به‌عنوان یک عامل برهم زننده امنیت بین‌المللی معرفی می‌شد، خارج شود و باعث شد از قطعنامه‌هایی که در زمان آقای احمدی‌نژاد صادر شده بود و ایران را به سمت نابود شدن برد، جلوگیری شود. اگر برجام نبود، یک سال بعد از برجام صادرات نفت ما به صفر می‌رسید.
بودجه ما که بر مبنای قیمت نفت بسته می‌شود، وضعیت اقتصادی را به جای بدی می‌رساند. از سوی دیگر تهدیدات بین‌المللی هم بود. علاوه‌بر آن وضع خراب اقتصادی باعث می‌شد به معنای واقعی مشکلات جدی برای کشور ایجاد شود که خطری تهدیدکننده برای مملکت بود. برجام جلوی این را گرفت. اینکه تعدادی از کارها انجام نمی‌شود، مربوط به طرف مقابل است.

ببینید واقعیت چیست. واقعیت این است که ایران با برجام از خطر بسیار بزرگی که هم خارجی و هم داخلی بود، هم سیاسی و هم اقتصادی بود، نجات یافت. 27 سال طول کشید تا عراقی که حکومتش دوست آمریکاست، از ذیل فصل 7 منشور سازمان ملل خارج شد. اینجا دو سال بحث شد و این کار انجام شد. این بزرگ‌ترین خدمتی بود که به ایران صورت گرفت، اما برخی آن را نمی‌بینند. در عین حال گشایش زیادی در روابط اقتصادی با جهان حاصل شد که گزارش آن توسط وزارت امور خارجه برای مجلس به طور مرتب ارسال می‌شود.

به هر ترتیب قبل از برجام انتظارات قابل‌توجهی ایجاد شد و وعده‌های بسیاری درخصوص اینکه برجام چه دستاوردهایی را به ارمغان خواهد آورد، داده شد. از بهبود وضعیت اقتصادی گرفته تا آب خوردن و... . انتظاراتی که بخش عمده‌ای از آنها عملیاتی نشد.

اگر انتظارات را بالا بردند، نباید چنین می‌کردند. این جدای از اصل قضیه است. چرا روی انتظارات تکیه می‌کنید، ولی بر منافع برجام تکیه ندارید؟ این عینک زدن است.