وبلاگ ' جنگ امروز ' نوشت :
اول:
زمان اصلاحات و در برابر هجمه های هرروزه علیه اسلام و انقلاب و در حالیکه خیلیها به خاطر شأنی که برای خود قائل بودند حاضر نبودند خود را سپر اسلام قرار دهند، علامه مصباح تنها و مردانه در عرصه حاضر بود. با هر کسی که به اسلام حمله می کرد همکلام می شد. کار به جایی زسید که برای دومین بار پس از مشروطه کاریکاتور یک روحانی را مشیدند و او همان دومین نفر بود. برچسب بارانش کردند: تئوریسین خشونت، متحجر، دگم، افراطی و…
دوم:
در دوران انتخابات ریاست جمهوری نهم در سال ۸۴ باز هم علامه احساس تکلیف کرد. اینبار هم مردانه آمد پای کار. بازهم خیلی ها ترجیح دادند سکوت کنند به خاطر جایگاهشان. ترجیح دادند از خودشان هزینه نکنند. اما علامه می دانست که آبرویی که ذره ذره جمع کرده باید خرج اسلام و نظام شود… دولت دهم روی کار آمد اما این احمدی نژاد احمدی نژاد ۸۴ نبود. انحرافی در دولت و گفتمان آن بوجود آمده بود. علامه بازهم احساس تکلیف کرد تا روشنگری کند. علیه جریان انحرافی! و علیه همان فردی که بیشترین حمایت را از آن انجام داده بود.
سوم:
فضای انتخابات مجلس نهم نزدیک شد. بازهم همه اصولگرا شدند. فصل موضع گیری های گفتمانی برخی فرارسید. بازهم برخی طبق روال خود هر چهار سال یکبار اصولگرایی و ولایتمداریشان گل کرد. ساکتین فتنه و خواص دوپهلو وسایر حضرات جمع شدند تا اصولگرایی را بازهم به نفع خود مصادره کنند. اما… بازهم علامه احساس تکلیف کرد و اینبار آشکارتر ازگذشته وارد عرصه سیاست شد و شد محور و مرکز ثقل جریانی به نام جبهه پایداری!

علامه مصباح نشان داده است که شان و جایگاه حقیقی و حقوقی افراد در هر جایی که می خواهند باشند(رییس هر مجلس و مجمع و قوه) بهانه ای برای موضع انقلابی نگرفتن نمی شود.
علامه اینبار هم حجت را تمام کرد.
منبع: جام نیوز