وقتی بلوغ فرهنگی نقشه دشمن را نقش برآب می‌کند

نخستین قسمت از مینی‌سریال سقوط ، درحالی طی ساعات اخیر منتشر شده که شاید کمتر کسی تصور می‌کرد با توجه به وقایع اجتماعی اخیر کشور و حواشی گسترده‌ای که یکی از بازیگران این سریال به راه انداخته، «سقوط» بتواند خود را به پخش برساند. این انتشار البته در خود، پیام‌هایی دارد که شاید تاکنون در کمتر برهه تاریخی‌ای شاهد آن بوده‌ایم. در نخستین‌گام آنچه از انتشار قسمت نخست این سریال به ذهن متبادر می‌شود، سیاست خردورزانه‌ای است که مدیریت فرهنگی کشور در قبال مواضع تند برخی هنرمندان در وقایع اخیر دارد. در همان زمانی که برخی هنرمندان مواضع تندی اتخاذ کردند، جریان رسانه‌ای غرب نهایت تلاش خود را به کار بست تا نشان دهد حاکمیت در قبال آنچه انتقاد نامیده می‌شود، رویکرد خصمانه‌ای داشته و در نخستین قدم، آن بازیگران و پروژه‌های آنان را تحریم می‌کند.

این نقشه‌راهی بود که رسانه‌های غربی به‌دفعات روی آن موج‌سواری کردند تا با تسری اتفاق‌های حوزه فرهنگ به کلیت نظام ثابت کنند که جمهوری اسلامی راه را روی تمامی انتقاد‌ها بسته و حتی وقتی هنرمندانش نسبت به وضعیت موجود پستی منتشر می‌کنند، به نشانه اعتراض آن هنرمند و پروژه‌هایش را از انتشار محروم می‌کنند. بدین‌ترتیب این رسانه‌ها، طاقت و صبر حاکمیت را تا اندازه‌های انتشار یک پست مجازی پایین کشیدند.

در چنین فضایی سقوط یکباره منتشر می‌شود و آب پاکی را روی این تصور و تئوریسین‌های آن می‌ریزد. البته نظام فرهنگی کشور یک‌بار دیگر و در جریان قضایای یک بازیگر خانم نیز از خود سعه‌صدر به خرج داد و فیلم گشت ۳ را سال گذشته، با قدرت روی پرده فرستاد و پشت فیلم هم ایستاد تا جریان‌های تندرو نتوانند از این فرصت سوءاستفاده کنند.

البته انتشار سقوط قطعا برای جریان رسانه‌ای غرب خوشایند نیست. برای تفکر و جریان رسانه‌ای که معتقد است باید به نشانه اعتراض سینما‌ها تعطیل شوند، جریان تولید آثار سینمایی از رونق بیفتد، مردم به سینما‌ها نروند، جشنواره‌های سینمایی تعطیل شوند و... قطعا انتشار سریالی مثل سقوط نمی‌تواند اتفاق و خبر خوشی باشد.

وقتی بلوغ فرهنگی نقشه دشمن را نقش برآب می‌کند

این یک سیاست درست و اندیشمندانه است که اجازه بهره‌برداری بیشتر از یک تصور پیش‌دستانه را نداد و البته نشانه بلوغ و پوست‌اندازی جریان فرهنگی در کشور است که دیگر به‌واسطه برخی حواشی، اجازه سرمایه‌سوزی و اصطلاحا گل به‌خودی را نمی‌دهد و در زمینی بازی می‌کند که نفع حداکثری مردم در آن است.

در همین رابطه است که این جریان، دیگر به حواشی یک هنرمند، واکنش نشان نمی‌دهد و پروژه‌هایی که حاصل زحمات چندده نفر است و اساسا برای مردم ساخته شده را از انتشار محروم نمی‌کند. متاسفانه این هنجار در فضای فرهنگی کشور، به‌نوعی موجب گروگان‌گیری شده و طی آن برخی هنرمندان با به‌راه انداختن عامدانه حواشی زمینه را برای تنگ کردن فضای انتشار آن پروژه یا صاحبان آن فراهم می‌کردند.

اکنون، اما فضا به‌سمتی رفته است که کلیت اثر، به محک گذاشته شده و اظهارنظر‌های سلیقه‌ای یک نفر نخواهد توانست مانع از انتشار یک پروژه گروهی شود.

این بلوغ همان انتظاری است که از فضای فرهنگی کشور در بازه کنونی می‌رود. جریان رسانه‌ای غرب در تمام این مدت، درپی القای این باور به مردم بوده که مدیران فرهنگی کشور، توانایی، سواد و ظرفیت جریان‌های فرهنگی را نداشته و مانند سالیان متمادی، از تحریم به‌عنوان ساده‌ترین ابزار در جهت فشار بیشتر و تهدید بهره می‌برند. بر پایه گسترش این باورپذیری کاذب بود که نخستین نشانه‌ها پس از خروج فرخ‌نژاد از کشور، تحریم آثار باقی‍ مانده از او بود.

درحالی‌که هنوز نخستین نوشته این بازیگر در فضای مجازی به بازدید حداکثری نرسیده بود و اساسا بسیاری از شهروندان هنوز نمی‌دانستند علت برجسته کردن نام فرخ‌نژاد در فضای مجازی چه چیزی است، این گزاره به‌طرز مهیبی در فضای مجازی گسترش پیدا کرد که سریال و فیلم‌های فرخ‌نژاد با این انتقاد وی مشمول تحریم و توقیف می‌شوند.

درواقع جریان رسانه‌ای همسو با فرخ‌نژاد با یک آگاهی، چندان روی این بازیگر سرمایه‌گذاری نکرد، چون می‌دانست این بازیگر خواسته یا ناخواسته درگیر حاشیه‌ای شده که اگر هم بخواهد، دیگر نمی‌تواند از آن بیرون بیاید و درنتیجه فرخ‌نژاد یک مهره سوخته بود. ماهی‌گیری، اما درباره تبعات این اقدام فرخ‌نژاد بود که خیلی زود با نشر حداکثری مواجه شد و دامنه آن بر سختگیری، عادت به تحریم و خفقان موجود در فضای فرهنگی کشور معطوف بود.

این جریان درصدد بود از رسانه‌ای کردن بحث تحریم آثار فرخ‌نژاد به دنیا بفهمانند که جمهوری اسلامی اولا پاسخ به انتقاد‌ها را با تحریم و تخطئه می‌دهد و در فازی مهم‌تر قصد داشتند جریانات اجتماعی روز کشور را با این تحریم گره بزنند که ببینید در ایران چه خبر است و تا چه اندازه با تضریب عقاید، آزادی‌بیان و... مخالفت می‌شود.

این فضاسازی به اندازه‌ای پررنگ بود که در برهه‌ای تا نام فرخ‌نژاد می‌آمد، سریال و فیلم‌های منتشرنشده او مطرح می‌شد و نوعی نگرانی نسبت به آینده این پروژه‌ها وجود داشت. وقتی جریان رسانه‌ای این مولفه را مطرح کرد، دیگر کار چندان پیچیده‌ای پیش‌رو نداشت؛ چراکه باقی مسائل دومینووار شکل می‌گرفت؛ اعلام اعتراض عوامل سریال و فیلم‌ها، دست‌به‌دست شدن اخباری در رابطه با تحریم آثار فرخ‌نژاد توسط مردم، نتیجه‌گیری از فضای به‌اصطلاح خفقانی که در مدیریت کشور نهفته است و... ازجمله اتفاقاتی بود که پس از این جریان شکل گرفت و موجب فراگیر شدن آن را برای هفته‌ها فراهم کرد.

در مقابل این تصور وجود داشت که مشکل بازیگری مثل ریحانه پارسا بیش از آنکه سیاسی باشد، اخلاقی بود و به همین دلیل مشکلی سد راه پخش گشت ۲ نبود، اما درمورد سریال سقوط و دیگر فیلم‌های منتشرنشده فرخ‌نژاد، چون موضوع شدیدا سیاسی است، قطعا اجازه انتشار به این کار‌ها داده نمی‌شود.

اما تمام این گمانه‌ها با انتشار سقوط رنگ باخت تا موافقان و مخالفان مدیریت فرهنگی کشور، شاهد یک بلوغ هوشمندانه باشند. نخست آنکه مدیریت فرهنگی، در همان بازه‌ای که آقای بازیگر بر اسب انتقاد و نفرت‌پراکنی می‌تاخت، واکنش ناگهانی از خود نشان نداد و در وهله بعد برخلاف تمامی حدس و گمان‌ها، نسبت به انتشار بی‌کم‌وکاست سقوط همت گمارد و حتی نام بازیگر را بر طبق همان جزئیات قرارداد (که ذکرشده بود نام فرخ‌نژاد باید ابتدای نام بازیگران باشد یا به‌شکل خاصی در تیتراژ بیاید) آورده شد.

جریان فرهنگی کشور درحالی این تک رسانه‌های غربی را به پاتک خود تبدیل کرد که فرخ‌نژاد در همان روز‌های نخست، از جریان رسانه‌ای علیه کشورمان انتقاد کرد و اعلام کرد که هریک از آن‌ها ساز خود را می‌زنند و آن‌ها در داخل، دشمنی‌ها و افتراقاتی با یکدیگر دارند. حال، اما قسمت دوم پازل این پاتک با انتشار سقوط کامل شد و پیش‌بینی آن رسانه‌ها اشتباه از آب درآمد تا یال و کوپال وسیع آن رسانه‌ها، خیلی‌زود از هیبت افتاده و آن جنگ نرم که استراتژی راهبردی برای ضربه زدن به نظام فرهنگی هر کشوری است، حداقل در غائله مربوط به فرخ‌نژاد، ناکام شده و از رونق بیفتد.

ضمن اینکه جریان رسانه‌ای غرب درصدد بود تا مسیر اپوزیسیون شدن فرخ‌نژاد را فراهم کرده و وی را شاید تا اندازه بازیگرانی که در گذشته چنین ژست‌هایی گرفته و به چهره‌هایی اپوزیسیون علیه کشور تبدیل شده‌اند، مطرح کند، اما اکنون هیچ برگ برنده‌ای برای فرخ‌نژاد باقی نمانده و او خیلی راحت، پل‌های پشت‌سر خود را خراب کرد و نتوانست از این طریق، اندوخته‌ای اعتباری برای خود دست‌وپا کند. حداقلش این بود که بگویند فرخ‌نژاد بازیگری است که آثارش به دلیل مخالفت با نظام حاکم توقیف هستند، اما رویکرد کنونی، حتی این فضا را هم برای این بازیگر مهیا نکرد تا فرخ‌نژاد، خیلی زود به مهره‌ای سوخته برای جریان رسانه‌ای غرب تبدیل شود.

این تاکتیک بسیار درست، هوشمندانه و به‌موقع است. تاکتیکی که اجازه هیچ عرض‌اندامی را در جنگ نرم به حریف خود نداده و به دور از حواشی موجود، بهترین مسیر را انتخاب می‌کند؛ مسیری که کمترین هزینه را برای خود و بیشترین ضربه را به نقشه‌ها و برنامه‌های آتی طرف مقابل وارد آورده و این‌گونه باورسازی می‌کند که اظهارات هیجانی و سلیقه‌ای معدود چهره‌هایی که مسیر همیشگی خود را انتخاب کرده‌اند، برای آن‌ها ارزشی ندارد که حالا بخواهند پروژه‌هایی که با مشارکت چندده نفر از متخصصان، برای مردم ساخته شده را به توقیف بکشانند.

این بلوغ فرهنگی را باید به فال نیک گرفت و در آینده امیدوار بود که این شیوه برای سایر بخش‌های مورد مناقشه و آن مواردی که همچنان با نظم قدیم درحال اجراست نیز اعمال‌شده تا جریان فرهنگی کشور، از بابت چنین مواردی، هزینه نداده و سوژه رسانه‌هایی نشود که مترصد یک اشتباه یا باگ کوچک هستند.