افکار

- او همچنان صدای خاص خود را دارد. محمدرضا عیوضی در ششم دی ماه سال ۱۳۵۰ در یک روز برفی در فصل زمستان به دنیا آمده است. او متاهل و دارای یک دختر ۶ ساله به نام «الیسا» است. در یک خانواده پرجمعیت بزرگ شده، با ۶ خواهر و یک برادر و خودش، فرزند پنجم این خانواده است. زمانی که در مورد مادرش سوال پرسیدم با یک برق شادی در چهره، از ایشان به عنوان یک فرشته فداکار یاد کرد که حامی همیشگی او در تمام زندگی اش بوده و می گوید هر چه دارم از دعاهای سر سجاده مادرم است.

بسیار خوش برخورد و مردم داراست. کم پیش می آید عصبانی شود و همیشه خشم خود را کنترل می کند، تنها از نادانی بعضی از افراد که می خواهند حرف نادرست خود را به دیگران تحمیل کنند ناراحت می شود.
موسیقی پاپ ایران، او را با ترانه «رنگین کمان» در دهه ۷۰ شناخت که به جوانان آن دوران حال و هوایی خاص می بخشید و تنها خواننده ای بود که کلیپ تصویری اش در تیتراژ پایانی آن سریال پخش شد.

محمدرضا عیوضی با خواندن رنگین کمان(۲) یاد زیبای آن روزها را برای خیلی از ما زنده کرد تا جایی که در ترانه آن یاد می کند که: «من همون رنگین کمونم که باهاش عشقو شناخت.»


حتماً چون متولد فصل زمستان هستید، علاقه خاصی هم به این فصل دارید؟

 صددرصد، چون فصل زمستان یکی از پربرکت ترین فصل های خداست. در این فصل به علت بارش برف و باران می توانیم سال خوب و بهاری پربار داشته باشیم.

رشته تحصیلی و شغل شما مدیریت بازرگانی است که هیچ وجه مشترکی با هنر، موسیقی و خوانندگی ندارد.

 …بله، اینها دو مقوله جدا از هم هستند. علاقه ام در زمینه تحصیل و کار مدیریت بازرگانی بود ولی هنر جزو نهاد هر انسانی است و در نهاد هر کسی یک گرایش هنری وجود دارد، من هم در بخش موسیقی به خوانندگی علاقه داشتم.

چطور شد که از بین هنرهای مختلف، خوانندگی را انتخاب کردید؟

 به علت علاقه ای که از دوران کودکی به این موضوع داشتم. از پنجم دبستان تکخوان گروه سرود مدرسه بودم. به همین منوال ادامه دادم تا زمان دانشجویی که با تعدادی از دوستانم که اهل موسیقی بودند، گهگاهی دور هم جمع می شدیم و فعالیت موسیقیایی انجام می دادیم. یکی از کسانی که در دانشگاه اقتصاد با هم همکلاسی بودیم، «خشایار اعتمادی» بود که اکنون از خوانندگان خوب کشورمان است. وقتی درسم تمام شد قبل از رفتن به سربازی در تست سازمان صدا و سیما شرکت کردم و قبول شدم و پس از آن رسماً خوانندگی را شروع کردم.

شما با ترانه «رنگین کمان» که تیتراژ سریال «روزگار جوانی» بود شناخته شدید، فکر می کنید چرا آن کار به دل مردم نشست و هنوز در ذهن ها باقی مانده است؟

 شاید شعر آن شعری مردمی بود. «ابوالفضل عزیزی» ترانه سرای آن که از هم خدمتی های من در دوران سربازی بود، بعد از مطالعه داستان سریال «روزگار جوانی» ترانه ای متناسب با متن داستان سرود.

معمولاً بازخوانی یک ترانه جالب و جذاب نیست اما شما با «رنگین کمان ۲» به شکل تازه ای خاطرات خوش آن دوران را برای مردم یادآوری کردید.

 بله، چون از «طهمورثپورشیر محمد» خواستیم در این ترانه از دوران سریال روزگار جوانی یک یادآوری کند و در شعر هم عنوان می کند: «من همون رنگین کمونم که باهاش عشقو شناختی…» و تمام آن دوران را برای جوانان آن روزها یادآوری کردیم، حدود ۶ ماه برای شعر و یک سال هم برای موسیقی این کار، زمان گذاشته شد. از آنجا که این ترانه در پایان سریال روزگار جوانی کار شده بود و ترانه موفقی بود، پس باید این کار از نظر موسیقی و ترانه بهتر از آن از کار در می آمد تا مورد توجه مخاطب قرار گیرد.

به نظر شما، چرا برخی از ترانه ها تاریخ انقضا دارند و کاری مثل رنگین کمان ماندگار می شود؟

 در کارهای من هم چند موردی دارای تاریخ مصرف بودند، شاید به علت اینکه این نوع کارها عمیق نیستند. عمق یک ترانه زمانی است که از بطن یک جامعه باشد و احساس مردم در آن گنجانده شده باشد. مثلاً اشعار حافظ هیچ گاه قدیمی نمی شود و زمان و مکان ندارد، اشعاری است روحانی که می شود با آن زندگی کرد و زندگی را ساخت.

ترانه هایی هم که ماندگار می شوند، یک الهام الهی در آن است به قلب شاعر، که مردم در زندگی روزمره خود با موضوع ابیات آن سروکار دارند، اتفاقات زندگی برای هر کس به نوعی تکرار می شود و هر فرد در زندگی خود با بخشی از موضوع هر ترانه روبرو می شود، بنابراین همیشه حس می کند، آن ترانه وصف حالش است و انگار برای او گفته شده و این گونه شنونده با ترانه از نظر عاطفی و احساسی درگیر می شود. اما متاسفانه در برخی از ترانه ها به مقوله «عشق»، ساده نگاه می شود و در ذهن شنونده فقط «عشق زمینی» را تداعی می کند ولی در واقع عشق یک ریشه «الهی» دارد. انسان از «عشق واقعی» به «عشق الهی» می رسد. اگر ترانه سرا در ترانه های عاشقانه اش به این موضوع توجه کند که قرار است با بیان عشق در ترانه به یک عشق بالاتر برسد، آن وقت است که ترانه اش ماندگار می شود.

چرا مدتی کم کار شده بودید و حضورتان کمرنگ بود؟

 مدتی ایران نبودم و کار نمی کردم، زمانی که برگشتم سلیقه های مردم تقریباً تغییر کرده بود، پس نمی توانستم همان سبک قدیم را ادامه بدهم از طرفی تغییر سبک ناگهانی ام هم ممکن بود به ذائقه هواداران خوش نیاید. پس نیاز به زمانی بود برای به وجود آوردن یک تطبیق. هر چند جوانان این دوره در زمینه موسیقی بسیار فهیم تر شده اند و نسبت به شعر و ملودی دقت بیشتری نشان می دهند.

به نظر شما در زمینه خوانندگی افکت های کامپیوتری چه جایگاهی دارند؟

 این افکت های کامپیوتری باعثمی شود تا خواننده نتواند صدای واقعی خود را و حتی صحیح خواندن خود را به گوش شنونده برساند و شاید استفاده از افکت های کامپیوتری بر روی صدای خواننده باعثشود تا وی نتواند در آینده در برنامه های اجرای زنده توانایی خود را نشان داده و صحیح بخواند و همین امر باعثخواهد شد تا طرفداران خود را از دست بدهد. متاسفانه این روزها افکت های کامپیوتری خوانندگان جوان ما را تنبل بار آورده است.

شما چند مرتبه در حد نقش های کوتاه به بازیگری پرداختید، چرا شاهد کارهای بیشتری از شما نبودیم؟

 همان چند مرتبه هم به حساب پیشنهادات دوستان بود، چون مسائل کاری و موسیقی زمانی برای حضور در پروژه های طولانی را باقی نمی گذارد، از همه مهمتر اینکه، آنقدر که به موسیقی علاقه دارم به بازیگری علاقه ندارم.

توصیه تان به علاقمندان ورود به این عرصه چیست؟

 توصیه ام به جوانانی که تصمیم دارند قدم در راه خوانندگان بگذارند این است، که حتماً از کلاس های مناسب استفاده کنند و قبل از شروع به کار صدای خودشان را از نظر سلفژ و ادای کلمات بپرورانند و زیاد تکیه بر تکنیک های کامپیوتری نکنند. وقتی کاری توسط کامپیوتر ویرایش شود مخاطب جذب آن صدا می شود و از او توقع کنسرت و اجرای زنده دارد و وقتی این خواننده روی استیج می رود و نتواند مانند ترانه های آلبومش، اجرایی زیبا داشته باشد، هم خودش تضعیف روحیه می شود و هم طرفدارانش را از دست می دهد. پس تقاضایم از خوانندگان جوان این است که به طرفدارانشان احترام بگذارند.

در زندگی الگویی هم داشته اید؟

 بله، الگوی ویژه ام پدرم بود که به رحمت خدا رفتند، همیشه برایم جالب توجه بود که چه چیزی باعثشده، در بین مردم محل، قابل احترام باشد. یکی از ویژگی هایش این بود که به همه احترام می گذاشت و به کسی از بالا نگاه نمی کرد و معتقد بود که همه ما انسان هستیم و در یک سطح قرار داریم و پست و مقام، شخصیت بالا نمی آورد بلکه رفتار و منش انسان است که برایش ارزش می آفریند.

از دوران کودکی چه خاطره جالبی دارید که برایمان تعریف کنید.

 همیشه سعی می کردم خطایی نکنم که مورد شماتت قرار گیرم و اگر قرار بود شیطنتی داشته باشم به دور از چشم بزرگترها بود. یادم است دوازده ساله بودم که با بچه همسایه مان دعوایم و سنگی به سمتش پرت کردم که سرش شکست، از ترس پدرم که بسیار به رفتار مودبانه معتقد بود، داخل کمد پنهان شدم، اما شب پدرم فهمید و دعوایم کرد که حق نداری از الفاظ و رفتارهای زشت استفاده کنی… اما به هر حال مثل همه پسر بچه ها به اقتضای سنم زیاد شیطنت می کردم. البته همه، تجربه این شیطنت ها را در دوران شیرین کودکی دارند.

در جایی شنیدم که شما را به اسم شهرام صدا زدند در حالیکه همه می دانیم محمدرضا هستید در این باره توضیح می دهید؟

 در جمع هایی بسیار خصوصی شهرام صدایم می زنند. علت آن عمویم است که بسیار به نام های اصیل ایرانی علاقه دارد و نام بچه هایش را آرش، بابک و اشکان انتخاب کرده است و پدرم به نام های مذهبی علاقه داشتند و این علاقه عمویم باعثشد من در جمع خانوادگی از بچه گی شهرام و برادرم ابراهیم «بهرام» نام بگیریم. اما خودم روی اسم محمدرضا تاکید دارم و در آلبوم هایم هم، همین نام را کار کرده ام. البته علنی شدن اسم شهرام در جامعه توسط دوست خوبم محمود شهریاری(مجری) در یکی از برنامه های تلویزیونی اتفاق افتاد.

از لابه لای حرف ها

 در سریال روزگار جوانی پیشنهاد بازی به من شد، اما چون آن زمان در دوران سربازی به سر می بردم و باید ۶ صبح در پادگان حاضر می شدم نتوانستم بپذیرم.

 سریال کژدم ۳۳ اولین تجربه بازیگری ام بود.

 محمدرضا عیوضی از «فریبا وکیلی» به عنوان سلطان بانوی شعر و ترانه ایران زمین یاد می کند. آلبوم «دل خوش سیری چند» دو سال و نیم پیش که خود او در ایران نبود توسط یکی از بهترین دوستانش «حمید امیدوار» روانه بازار شد.

 عیوضی معتقد است برای دور کردن جوانان از اشتباهاتشان نباید آنها را مجبور کرد، بلکه باید برای منع کردنشان از یک بدی، جایگزینی مناسب در نظر گرفت، چون همه ما یک درجه لجبازی کودکانه در وجودمان است، که به محض منع کردن جبهه گیری می کنیم، پس با زور و اجبار راه به جایی نمی بریم، یک مثال جالب برایمان می زند، می گوید: «اگر می گفتید مسواک زدن ضرر دارد، همه دور هم جمع می شدیم و یواشکی مسواک می زدیم.»

منبع: آرماني