به گزارش افکارنیوز، دو پسر بچه بازیگوش از کنار یک مغازه لبنیاتی قدیمی عبور می کردند؛ صاحب مغازه دو ظرف بزرگ شیر را گوشه ای قرار داده بود تا با درشکه به شهر دیگری ارسال شود. پسرها در ظرف ها را باز کردند و در هر ظرف یک قورباغه انداختند. قورباغه ای که در ظرف اول بود با خود گفت: «در این ظرف سنگین است و نمی توانم آن را باز کنم، امکان سوراخ کردن ظرف هم وجود ندارد، تا حالا در شیر هم شنا نکرده ام، پس فایده ای ندارد، در هر حال خواهم مرد…»
قورباغه ای که در ظرف دوم بود با خودش فکر کرد: «در ظرف که سنگین است، هیچ راه خروجی هم که نیست، اگر داخل شیر هم بمانم خفه می شوم، اما نباید بمیرم.» روز بعد وقتی ظرف ها به شهر مقصد رسید، قورباغه اول مرده بود، اما قورباغه دوم آن قدر روی شیرها شنا کرده بود که توده ای از کره ساخته شده و روی آن نشسته بود و به محض آن که در ظرف برداشته شد، بیرون پرید و زنده ماند.