به گزارش افکارنیوز: رییس سازمان میراثفرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در یادداشتی با عنوان «آن نیست که باید باشد» هفتهی دولت را فرصتی برای ارائهی گزارشهای رسمی از فعالیتها و برنامههای دولتمردان دانسته و گفته است: بهواسطهی نوپا بودن دولت جدید، شاید بهتر باشد بهصورتی غیر رسمی به مسائل کنونی و چشمانداز پیشرو پرداخت.
معاون رییسجمهور در ادامه اظهار کرده است: حال که مسوولیت سازمان میراثفرهنگی، صنایع دستی و گردشگری برعهدهی من گذاشته شده است، شایسته میدانم از این منظر به مسائل آن بپردازم. سازمانی که در کنار مسائل پیچیده و عدیدهی اقتصادی و ساختاری و اجرایی روزمره، از دو مسألهی مهم اساسی هم رنج میبرد؛ مسألهی ناموزونی، عدم توازن و ناهمپیوستگی سازمانی بین سه بخش تشکیلدهندهی آن یعنی گردشگری، میراثفرهنگی و صنایع دستی و مسألهی تنزل منزلت یا حداقل ابهام در تعریف و تبیین جایگاه واقعی آن در فرآیند توسعهی همهجانبه، موزون و پایدار کشور.
طبیعی است وقتی به این دو مسأله در آغاز کار میاندیشم و سعی میکنم در ورای انبوه بیشمار تنگناها و مشکلات جاری سازمان که متأسفانه آن را در این مقطع ضعیف و ناتوان و ناکارآمد کرده است، به مسائلی اساسی و راهبردی بپردازم، به اجبار به دانش اندک و تجربههای گذشتهام رجوع میکنم. به تجربهی مسوولیت در وزارت فرهنگ و آموزش عالی قدیم که سازمان میراثفرهنگی بخشی از آن بود، به تجربهی مسوولیت در صدا و سیما که نقش نخست در رسانهای شدن فرهنگ داشت، به تجربهی مسوولیت در وزارت آموزش و پرورش که «فرهنگ» مسألهی بنیادین آن است، دستگاهی که نام دیوانی آن حتی در
ایران معاصر وزارت «معارف و صنایع مستظرفه» و وزارت فرهنگ بود و به تجربهی مسوولیت در سازمان برنامه و بودجه قدیم که متولی تدوین برنامههای توسعه بود و من هم افتخار داشتم در تنظیم و تصویب برنامهی سوم توسعهی کشور که در آن «فرهنگ» موضوعیت و محوریت یافت، سهمی داشته باشم.
فصل مشترک همهی این تجربهها نگاه از منظر فرهنگ به محیط کار و جامعه است، نگاهی که شاید امروز هم به من کمک کند تا با استفادهی بهینه از دانش و تجربه یکایک اعضای این دستگاه مهم فرهنگی، در خدمت کشور قرار گیرد.
وقتی برای چند سالی از مسوولیتهای سنگین اجرایی فراغت پیدا کردم، به همت دوست عزیزم جناب آقای دکتر جهانگیری «شورای فرهنگ و صنعت» را در وزارت سابق صنایع و معادن تأسیس کردم و توانستم به کمک مجموعهای از اندیشمندان و محققان و مدیران به تعبیر امروز «اتاق فکری» برای حوزهی مشترک فرهنگ - صنعت راهاندازی کنم. در آنجا بهدنبال پرسشهایی رفتم که فکر میکنم پرسشهای محوری امروز سازمان ما هم هست؛ پرسش بر سر رابطهی میان «فرهنگ و صنعت» یعنی پرسشهایی که هر سه حوزهی گردشگری، میراثفرهنگی و صنایع دستی اساسا درگیر آنها هستند و ناگزیر باید به آنها
بپردازند.
نجفی با بیان اینکه آنجا هشت سوال اساسی را دنبال میکردم، آن پرسشها را به این ترتیب تشریح کرده است:
۱. آیا نسبت و رابطهای بین فرهنگ و صنعت وجود دارد، اگر هست سازوکارها و مجاری این ارتباط چیست و چطور میتوان بر آنها تأثیر گذاشت؟
۲. آیا میتوان رابطهای متقابل و تعاملی بین دو مقولهی فرهنگ و صنعت برقرار کرد، بهنحوی که در توسعهی کشور اثر مثبتی داشته باشد؟
۳. روند تحولات تاریخی ارتباط بین فرهنگ و صنعت چگونه بوده است، یعنی پیوستگیهای سنتی و گسستهای مدرن به چه دلیل شکل گرفته است؟
۴. آیا میتوان از ظرفیتهای فرهنگی کشور در جهت توسعهی صنعت آن استفاده کرد؟
۵. آیا میتوان از قابلیتهای صنعتی کشور در جهت توسعهی فرهنگی بهره برد؟
۶. ارزشهای اخلاقی اعم از دینی و معنوی و ملی و اجتماعی چقدر در توسعهی صنعتی دخیل است و چقدر باید دخیل باشد؟
۷. مطالعات تاریخی و تطبیقی چه نمونههای موفق و ناموفقی از ارتباط میان فرهنگ و صنعت را نشان میدهند؟
۸. خاستگاه نظری و فلسفی صنعت جدید در دنیا چیست و چه نسبتی با فرهنگ و تمدن ما دارد؟
او در ادامهی یادداشت خود آورده است: به نظرم با تکیه بر تجربیاتی که من و امثال من در بیرون و شما و امثال شما در درون این سازمان بهدست آوردهایم، باید جایگاه نظری و اعتبار کارشناسی سازمان را بهعنوان یک نهاد واسط میان فرهنگ و صنعت ارتقا داد.
شاید قدم اول همین باشد که با توجه به اسناد بالادستی مثل قانون اساسی، سند چشمانداز ۲۰ ساله، سیاستهای کلی نظام، برنامهی پنجم و شرح وظایف سازمان پاسخهایی راهبردی و کاربردی برای این سوالات هشتگانه یا پرسشهایی از این قبیل پیدا کنیم.
بهعنوان مقدمه و پیشفرض بگویم که باید صورت مسائل جدید سازمان را سامان بدهیم. ما دیگر نمیتوانیم به مقولههای فرهنگ و صنعت مثل گذشته جدا و متمایز از یکدیگر نگاه کنیم.
امروز در جهانی به سر میبریم سخت در هم پیچیده و در هم تنیده. این جهان را نه میتوان و نه باید با نگاههای بسته و محدود گذشته دید. در این جهان جدید «فرهنگ» قدرت بیشتر یافته و در حوزههای سیاست، اجتماع و حتی صنعت و اقتصاد تأثیرگذارتر از گذشته شده است. «جهانی شدن» که بهصورت مهمترین و برجستهترین موضوع جامعهی جهانی درآمده، در درجهی اول مفهومی فرهنگی است. امروز حکومتها غالبا مسائل و مشکلات اقتصادی خود را به فشارهای ناشی از جهانی شدن نسبت میدهند. دستاندرکاران موسسات و بنگاههای اقتصادی کوچکتر کردن سازمانهای خود را برای ادامهی حیات
در چارچوب اقتصاد جهانی ضروری میدانند، طرفداران محیط زیست بر تأثیر مخرب فرآیند مهارنشدهی جهانی شدن تأکید دارند، دغدغهداران عرصهی اجتماع و فرهنگ و هنر از ادغام و نابودی هویتهای بومی، ارزشهای دینی و ملی و هنجارهای اجتماعی و خردهفرهنگها در برابر موج فراگیر فرهنگ جهانی نگراناند. اینها همه یعنی اینکه «فرهنگی شدن جهان» و «جهانی شدن فرهنگ» که در اثر تحولات ارتباطی و فنآورانه پدیدار شدهاند، دو رویه واقعیت در زمانهی ما شده است.
بنابراین اولا باید به جهانی شدن که جهانی شدن فرهنگی یکی از اجزای آن است بهدرستی توجه کرد و ثانیا باید وجه متناقض آن، یعنی احیای تمایلات سنتی و آداب و رسوم بومی و ملی را مدنظر قرار داد.
در عین حال، ما باید با نگاه به مفهوم «تنوع فرهنگی» به تدوین و تبیین رسالتهای جدید سازمان بهعنوان نهاد واسط «فرهنگ - صنعت» بپردازیم. تنوع فرهنگی یک مفهوم انتزاعی و زینتی نیست. در واقع، برای تبادل، نوآوری و خلاقیت در جهان بشری تنوع فرهنگی همانقدر اهمیت دارد که تنوع زیستی برای طبیعت. پس ما هم باید «تنوع فرهنگی ایران» را بهعنوان میراثمشترک همهی ایرانیان پاس بداریم.
این امر برای سرزمین ما که به واقع سرزمین تنوعها است، تنوع در طبیعت، تنوع در فرهنگ، تنوع قومی و زبانی، تنوع هنری و صنعتی سرمایهی عظیمی برای پیشرفت است. تنوع فرهنگی یعنی منظومهای از تنوع تمدنی، تنوع سرزمینی، تنوع آب و هوایی و حتی تنوع مهارتی. سازمان باید بتواند خود را با رنگین کمان این تنوع در همهی زمینهها سازگار کند، بویژه به اعتبار جامعهی دستخوش تغییری که میان سطوح و ساحتهای مختلف فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی آن دائما اشتراکها و تمایزهای مختلف در حال شکلگیری است، باید سازمانی را که از کمبودها و ناتوانیها و چندپارگیهای
مختلف رنج میبرد، به سازمانی در شأن ایران و اسلام امروز ارتقا دهیم.
سخن اصلی من این است که هر سه پارهی گردشگری، میراثفرهنگی و صنایع دستی را باید بهعنوان اجزای به هم پیوسته یک پیکرهی سازمانی «جور دیگر» ببینیم. این سه پاره به تعبیر سعدی باید سه عضوی باشند که اگر هریک به درد میآیند، دیگری بیقرار شود.
چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار
البته نمیگویم این کار آسانی است، مسائل نظری، مسائل ساختاری و حتی مسائل رفتاری آنقدر بوده است که این هر سه بخش خود را دور از تبعیضها و نگاههای بخشی نبینند؛ اما اگر اصل مسأله را بپذیریم، پیدا کردن اصلاحات سازمانی و حتی حقوقی و قانونی ناممکن نیست.
آنچه من به کمک کارشناسان و محققان و برنامهریزان و مدیران ارجمند دنبال خواهم کرد، اولا نگاه جدید به این سازمان و بخشهای آن در سطح ملی است و ثانیا خارج کردن مقولههای گردشگری، میراثفرهنگی و صنایع دستی از موضع سکون و حفظ وضع موجود به موضع پویایی و تحرک در آینده. هریک از این سه حوزه باید در حوزهی «خیر» برای کشور دیده شوند، نه در حوزهی «خطر».
من متأسفانه در این سالها، فراوان دیده و شنیدهام که گردشگری برای این کشور یا تهدیدی برای سلامت اخلاقی و حتی امنیت کشور قلمداد شده است یا صرفا سازوکاری برای افزایش درآمد. به گفتهی دوستی عزیز، براساس یک تفکر، گویا در شرایط عسر و حرج هستیم، پس باید تسلیم توریسم شویم و براساس تفکر دیگر، در شرایط عسر و حرج نیستیم، پس برای حفظ سلامت جامعه باید از توریسم حتیالامکان بپرهیزیم. در حالی که ماهیت گردشگری نه در تفکر دینی ما، نه در سنت و فرهنگ ما و نه در بافت و ساخت جهانی آن بهجز خیر و برکت و نعمت نیست. «گردشگری» حوزهی اصلی و طبیعی گفتوگوها، ارتباطات میان
فرهنگی، حیات مدنی، توسعهی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است. باید جوانب و ابعاد واقعی گردشگری را چه در صورتهای مذهبی و فرهنگی آن و چه در صورتهای اقتصادی و اجتماعی آن چنانکه در آیین و فرهنگ ما و در رهیافتهای جدید جهانی هست، بشناسیم و بشناسانیم.
پویایی در حوزهی میراثفرهنگی نیز مسوولیت بزرگ سازمان است. میراثفرهنگی به مثابهی قلب سازمان است. تمدن ایرانی و اسلامی در جهان امروز بدون نام محققان و کارشناسان و دستاندرکاران حوزهی میراثفرهنگی بیزبان و خاموش خواهد بود.
میراثفرهنگی در مواجهه با تحولات اقتصادی و اجتماعی و صنعتی جدید ایران نباید به حاشیه برود. از جمله مزیتهای نسبی ایران نهتنها در حوزهی فرهنگ، بلکه در حوزهی سیاست و اقتصاد «میراثفرهنگی» این سرزمین است. میراثفرهنگی رفتن به صندوقخانه و گنجینه نیست، میراثفرهنگی، «حافظه تاریخی» و «ژن فرهنگی» ما است، باید سازمان بتواند این واقعیت را بهدرستی تبیین و کاربردی کند.
صنایع دستی هم کوچکترین یا روبه زوالترین بخش صنعت ما نیست، زندهترین بخش صنعتی فرهنگ ما است. باید این مهارتها را در دور و نزدیک کشور سازمان جدیدی داد و به زبان آورد و وارد بازار اقتصاد فرهنگ و اقتصاد صنعت در سطح ملی و جهانی کرد.
رییس سازمان میراثفرهنگی و گردشگری در بخش پایانی یادداشت خود افزوده است: سازمان گردشگری، میراثفرهنگی و صنایع دستی، آن نیست که باید باشد، اما باید پلی میان فرهنگ و صنعت، دیروز و امروز، امروز و فردا، همه جای ایران و همه عرصههای زندگی و بهطور خلاصه ایران و جهان شود.
باید سازمان را در جایگاه جدیدی نشاند:
- نهادی واسط میان فرهنگ و صنعت
- نهادی موثر در توسعهی فرهنگی و ترمیم شکافهای تاریخی و اجتماعی
- نهادی موثر در ترویج فرهنگ همزیستی و وفاق ملی
- نهادی زبانآور در عرصهی صلح و ارتقای منزلت جهانی ایران
- نهادی نقشآفرین در ارتباطات میان فرهنگی و دیپلماسی فرهنگی
و بالاخره نهادی برای بالا بردن سرمایهی فرهنگی، اجتماعی و نمادین ایران
شناسه خبر:
۲۵۸۴۲۹
محمدعلی نجفی میخواهد «جور دیگر» نگاه کند
محمدعلی نجفی با اعتقاد به اینکه به سه پارهی گردشگری، میراثفرهنگی و صنایع دستی باید بهعنوان اجزای به هم پیوسته یک پیکرهی سازمانی «جور دیگر» نگاه کرد، دیدگاه خودرا برای رسیدن به این امر تبیین کرد.
۰