آهنگی که جناب خان را به یاد نامزدش انداخت!

به گزارش افکارخبر، نهضت شادی «خندوانه» بعد از تقریبا دو شبی که مقداری از مسیرش فاصله گرفته بود، شب گذشته با حضور هومن حاجی عبداللهی که خیلی از ما او را به نام پنگول می شناسیم دوباره جان گرفت و خنده های زیادی را به خانه های مردم برد.

در ابتدای برنامه جوان بعد از سلام و احوالپرسی هایش به حاضران پیشنهاد داد که طبق گفته ی دکتر علیرضا زمانی دست هایشان را چند لحظه بالا نگه دارند تا علاوه بر خون رسانی مناسب اعتماد به نفس نیز که یکی دیگر از فواید این حرکت است افزایش یابد، وی سپس شادی برنامه را به همه ی ایرانی هایی که به ایرانی بودن خود افتخار می کنند تقدیم کرد.

رامبد جوان: مگر می خواهم با تو ازدواج کنم؟!
بعد از ۲۵ ثانیه خنده ی دست جمعی و اعلام اینکه ورود به برنامه برای افراد زیر ۱۶سال نیز آزاد شده است؛ با یک رفت و آمد جناب خان در حالی حاضر شد که بین نیازمندی های روزنامه به دنبال کار می گشت چون به گفته ی خودش لبوفروشی و پاری سن ژرمن درامد کافی نداشتند!

او از بین کارها با چند تا از آن ها که شامل بازاریابی بتون و کارشناس مامائی شیفت صبح بودند زنگ زد که البته به دومی گفت فقط تماس گرفتم تا اطلاع بدم روی من حساب نکنید! و بعد از این ها دفتری که آخر کارش معلوم نشد وی را برای مصاحبه دعوت کرد، اما چون جناب خان از مصاحبه شغلی چیزی نمی دانست قرار بر بازیابی صحنه ی فردا شد که البته با همان سوال اول جوان که پرسید نام؟ جناب خان عصبانی شد و گفت: یعنی الان من رو نمیشناسی؟ بیام برات؟؛ و بعد از قانع شدنش به سراغ سوال بعدی مثل نام خانوادگی که به علت خصوصی بودن بیان نشد و سن که آن هم خصوصی بود، محل تولد که کلا جنوب بوده است و … رفتند.

اما چون با این وضع جایی پذیرفته نمی شد قرار شد تا رامبد او را استخدام کند، جناب خان با شنیدن چنین اتفاقی پرسید: یعنی خونه هم برام می خری؟ ماشین چی؟ یا یک تکه زمین پشت قباله ام می اندازی؟!

و جوان گفت: این سوالات یعنی چه؟ مگر می خواهم با تو ازدواج کنم؟!

پیش به سوی کودکی
رامبد ادامه داد: شادترین آدم های روی زمین آن هایی اند که در دنیای کودکی و بزرگسالی در رفت و آمدند؛ بعضی ها می توانند آن قدر بچه باشندکه با دل لطیف و کودکانه ی خود بزرگترین مشکلات را جدی نکنند و هم مثل بزرگا آن قدر بزرگ باشند که با درایت و بزرگیشان از اشتباهات و کوتاهی خودشان و دیگران بگذرند؛ و آدم هایی که می توانند با هنرشان و با روحشان به یک موجود بی جان مثل عروسکی جان دهند به طوری که وقتی میبینیمش باورش می کنیم، خیلی با ارزشند.

بعد از این هومن حاجی عبدالهی وارد شد و بعد از سلام و علیک قرار شد تا همه چشم هایشان را ببندند و او با صدای خود آن ها را به جایی خوب و دلنشین ببرد، که با خواندن تو حوض خونه ی ما با صدای پنگول فضا را به سمت کودکی سوق داد.

وی در بخشی از حرف هایش گفت که از فروردین۷۸ روی آنتن رفته و تا الان ۷ تا ۳۶۵ روز برنامه آن هم زنده برای بچه ها اجرا کرده است و سپس خوشبختی را به روایت خود اینگونه بیان کرد: من همین الان اینجا نشسته ام و این بالا هستم، پس انتخاب شده ام؛ همچنین یک همسر خوب دارم و خیلی اتفاقات دیگر که به عنوان دلیلی برای شاد و خوشبخت بودن محسوب می شوند.

جوان سپس به طور غافلگیرانه ای صحنه ی گردون خود را چرخاند و او را پشت میز کمدین برد تا استندآپ کمدی را اجرا کند.

وی طی این اتفاق خاطره ای از رنگین کمان که هنگام خواندن شعر سلام برای او افتاده بود را به صورت صوتی و تصویری تعریف کرد که باز هم تعریف آن با دیدن تصاویرش لطف دارد.

از فقیرترین روزهای زندگی تا به آتش کشیدن سالن برای بچه ها
بعد از این طی نقاشی که او داشت از یکی از حاضرا می کشید تا جوان حدس بزند چه کسی است؛ گفتگویی در خصوص اینکه آیا پول شادی می آورد مطرح شد که در پاسخ مثبت هومن به این امر، جوان هند را که با وجود یکی از فقیر ترین کشورها بودن دارای بالاترین سرانه ی شادی است را مثال زد و حاجی عبدالهی گفت که ما بلد نیستیم با هر چیزی شاد شویم حتی وقایع کوچک، به همین خاطر است که سخت تر خوشحال میشویم.

صداپیشه ی پنگول در مورد فقیر ترین دوران زندگی اش گفت: در زمانی یک بلیط اتوبوس می گرفتم و از گیشا به انقلاب و از آنجا به تئاتر شهرمی رفتم و هر کاری که آنجا در صحنه بود را انجام می دادم، تمام که می شد فقط به اندازه ی یک نون بربری پول داشتم که آن ره خالی می خوردم و بعد پیاده به دانشگاه تئاتر، خیابان برزنده می رفتم و تئاتر تمرین می کردم، و تازه آن موقع بود که از آب سردکن انجا آب میخوردم!

بعد از آن پیاده تا هفت تیر می رفتم و با تنها بلیطی که داشتم به خانه برمی گشتم؛ و ان نمایش بعد از ۶ ماه تمرین اینچنینی به روی صحنه نرفت! ولی من کم نیاوردم و هر طوری که بود پیش رفتم تا اینکه الان اینجا هستم.

حاجی عبداللهی قرار شد برای شاد کردن مردم در استودیو هر چند هزار نفری که می خواهند از کودکان یتیتم، معلول، کم توان ذهنی و جسمی و بی سرپرست را جمع کنند و او به همراه تیم رنگین کمان به صورت رایگان برایشان اجرایی می کنند که به قول هومن سالن را به آتیش بکشند.

باب اسفنجی وارد میشود

بعد از پخش آیتمی از جشنواره ی اسباب بازی هاجناب خان به جمع اضافه شد و در قسمتی از حرف هایش علاوه بر خواندن شعری از رنگین کمان به هومن گفت: من دیوانه ی صدای توأم، اصلا دوست دارم ساعت ۳ صبح زنگ بزنم و تو برام نریشن بخونی!

با همین مقدمه وی را تشویق به خواندن کردند و او قطعه ای سنتی را خواند که جناب خان را بد جوری به یاد احلام انداخت!

گفتگو در ادامه به دوبله و آثاری که او(حاجی عبدالهی) صدا گذاری کرده بود رسید، از جمله باب اسفنجی محبوب، شرک و … در همین بین وی صدای دو شخصیت ذکر شده را اجرا کرد و بعد به سراغ یادآوری رحمت پایتخت رسید.

در انتهای برنامه آهنگ بکوپ پا، دست که از کوچک تا بزرگ همه در خواندنش شرکت می کنند توسط هومن اجرا شد و بعد از تقدیم تندیس؛ وی برای همه لبی خندان، دلی شاد، و ختم به خیر شدن عاقبت را آرزو کرد و با جمله ی " شاد باشید " معروف این برنامه هم به پایان رسید.