برف و زمستان مثل هر پدیده دیگری در سینما جایگاه خاص خودش را دارد. این جایگاه در بین فیلم‌های مستند کاملا تعریف شده و مشخص است،با پیشرفت‌های محسوس در زمینه ساخت دوربین‌های کم حجم و با کیفیت، مستندهای زیادی خصوصا در 30 سال اخیر درخصوص برف و سرما ساخته شده که بیشتر آنها سرما و زمستان در قطب، کوهستان‌ها و یخچال‌های طبیعی را به تصویر می‌کشند که دیدن‌شان به غایت لذت بخش و حیرت انگیز است...

برف و زمستان مثل هر پدیده دیگری در سینما جایگاه خاص خودش را دارد. این جایگاه در بین فیلم‌های مستند کاملا تعریف شده و مشخص است،با پیشرفت‌های محسوس در زمینه ساخت دوربین‌های کم حجم و با کیفیت، مستندهای زیادی خصوصا در 30 سال اخیر درخصوص برف و سرما ساخته شده که بیشتر آنها سرما و زمستان در قطب، کوهستان‌ها و یخچال‌های طبیعی را به تصویر می‌کشند که دیدن‌شان به غایت لذت بخش و حیرت انگیز است. اما در سینمای داستانی کمی‌ اوضاع متفاوت است.

 

مروری بر موفق‌ترین فیلم‌های زمستانی سینما

 

 البته مشخصا هزاران فیلم در طول تاریخ سینما ساخته شده‌اند که داستان‌شان در برف و بوران یا زمستان می‌گذرد‌، اما شمار فیلم‌هایی که برف و سرما یکی از ارکان دراماتیک داستان باشد و نقش عمده‌ای در سرنوشت شخصیت‌های داستان ایفا کند چندان هم زیاد نیست.

جالب است که تقریبا در هر گونه‌ای از فیلمسازی – از کمدی و ملودرام تا جنایی و حادثه‌ای- می‌توانید رد پای آثار خوش ساختی را پیدا کنید که برف و زمستان جزو جدایی ناپذیر از آن به حساب می‌آیند.

 البته این وسط حساب فیلم‌هایی را که مخصوص کریسمس ساخته می‌شوند جدا می‌کنیم. فیلم ساختن مخصوص کریسمس چیزی مثل سریال سازی مناسبتی در تلویزیون خودمان است.

هر سال آغاز زمستان همزمان است با اعیاد سال نو میلادی و در سینمای جهان ده‌ها فیلم با این محوریت ساخته می‌شوند که  البته بسیاری از آنها چندان قابلیت ماندگار شدن ندارند، اما  این بخش مخصوص کریسمس را که جدا کنیم با ده‌ها فیلم مواجه می‌شویم که اگر برف و زمستان را از آنها جدا کنیم یک خلأ  اساسی در داستان فیلم ایجاد می‌شود. در این گزارش به بهانه آغاز زمستان سراغ چند نمونه از بهترین‌های این دست آثار در گونه‌های مختلف فیلمسازی رفته‌ایم.

درخششThe Shining

    کارگردان: استنلی کوبریک

    محصول:1980

نویسنده‌ای به نام جک تورنس(جک نیکلسون) برای تمام کردن کتاب جدیدش نیازمند یک جای خلوت و آرام است. او به این ترتیب می‌پذیرد در طول تعطیلات زمستانی به همراه همسرش وندی(شرلی دووال) و پسر کوچکش دنی(دنی لوید) از هتلی بزرگ به نام «اورلوک» که در میان کوهستان قرار دارد مراقبت کند.

ابتدا همه چیز بر وفق مراد است اما این هتل بزرگ با بارش اولین برف سنگین زمستانی تبدیل به مکانی هراس آور می‌شود؛ آنقدر هراس آور که باعث می‌شود جک مشاعر خود را از دست بدهد و دست به نابود کردن خانواده‌اش بزند.

 

مروری بر موفق‌ترین فیلم‌های زمستانی سینما

 

 رمان دلهره آور استیفن کینگ در دستان استنلی کوبریک تبدیل به یکی از دلهره آورترین فیلم‌های تاریخ سینما شده است. پلان‌های هوایی از مناظر طبیعی و کوهستانی ابتدای فیلم که مسیر رسیدن جک به هتل را نشان می‌دهند در عین زیبایی دلهره آورند. از آن جهت که تمام و کمال خارج از دسترس بودن شخصیت‌های داستان را نشان می‌دهند.

با بارش اولین برف زمستانی فضا دلهره آورتر هم می‌شود. آنقدر برف باریده که هیچ راه فراری وجود ندارد. قدرت سرما و میزان برف هتل را تنها محل فرار از یخ زدگی معرفی می‌کند و ناخودآگاه شخصیت‌های اصلی در یک قفس طبیعی گرفتار می‌شوند.

تنها زمانی که دیوانگی جک به نهایت خود رسیده و با تبر قصد جان خانواده‌اش را کرده وندی تصمیم می‌گیرد پسر کوچک خود را در میان برف و سرما رها کند تا شاید شانس رهایی داشته باشد و جک که با تبر به دنبال دنی است پشت سر او وارد هزارتویی می‌شود که برف آن را سپیدپوش کرده  است.

دنی با بهره گیری از هوش کودکانه خود کاری می‌کند که جک در هزارتوی درختان اسیر شود و خودش از آنجا فرار کرده و همراه مادرش با ماشین برف روبی فرار می‌کند. پلانی که در آن نشان می‌دهد جک  با چهره‌ای درهم و درمانده یخ زده و مرده هنوز هم یکی از تکان دهنده ترین پلان‌های تاریخ سینماست.

 


 Groundhog Dayروز موش خرما

    کارگردان: هارولد رامیس

    محصول: 1993

«سربازها بلند شوید، پوتین یادتان نرود، بیرون سرده، بیرون خیلی سرده، مگر اینجا سواحل میامی‌ نیست؟ نه فکر نمی‌کنم، یک سفر خطرناک در انتظار شماست با یک کولاک شدید، خیلی شدید، گزارشش اینجاست، اداره هواشناسی هم از یک کولاک شدید خبر داده، پس این هم یک دلیل دیگه برای اینکه روز جالبی در انتظار شما باشد.

اما یک سوال بر لب از سرما ترک خورده همه است، اینه که آیا فیل از سوراخش بیرون میاد و سایه خودش رو می‌بینه؟ فیل، اهل پانکستانی، همون موش خرمای تنبل، امروز روز جشن موش خرماست، بیدار شو و یک خبر خوب به من بده» فیل کانرز(بیل مورای) بیچاره هیچ وقت تصورش را هم نمی‌کرد زمانی که با بی میلی تمام برای تهیه گزارشی از جشن روز موش خرما راهی پانکستانی شود تا مدت‌ها این جملات را به دفعات از رادیو محلی بشنود. «روز موش خرما» را بهترین کمدی دهه 90 میلادی می‌دانند.

 

مروری بر موفق‌ترین فیلم‌های زمستانی سینما

 

 فیلمی‌که قهرمان داستانش بر اثر یک کولاک شدید مجبور می‌شود برای یک شب دیگر در پانکستانی بماند و این یک شب می‌شود بلای جانش.

 فیل هر روز که از خواب بیدار می‌شود روز قبل دوباره برای او تکرار می‌شود وهمان اتفاقات رخ می‌دهد: سرمای فراوان، کولاک شدیدی که مدام تکرار می‌شود تا او را از خانه دور نگه دارد و تلاش‌هایی نافرجام برای فرار که به هر شکلی صورت می‌گیرد به در بسته می‌خورد.

 جالب است بدانید واقعا مراسمی‌سنتی به همین نام در آمریکا وجود دارد که روز دوم فوریه هر سال برگزار می‌شود و براساس آن اگر یک موش‌خرمای کوهی در این روز از مخفیگاه خود خارج شود و هوا ابری باشد، نشانه آن است که  بهار به زودی فرا می‌رسد و اگر هوا آفتابی باشد، تصور بر این است که سایه خودش را خواهد دید و به مخفیگاه خودش برمی‌گردد و هوای زمستانی برای شش هفته بیشتر ادامه پیدا خواهد کرد.

 


جویندگان طلاThe Gold Rush

    کارگردان: چارلی چاپلین

    محصول: 1925

یکی از بهترین آثار تاریخ سینما به کارگردانی یکی از بهترین کارگردانان تاریخ سینماست. در سال 1989 کلندایک مورد هجوم مردم زیادی قرار گرفت که شنیده بودند در این منطقه کوهستانی مخوف و ترسناک می‌شود طلا پیدا کرد.

 در داستان چاپلین شخصیت ماندگار «ولگرد» یکی از همان افراد به تصویر کشیده شده است که بدون هیچ وسیله‌ای قدم در راهی سخت و ترسناک می‌گذارد. فیلم چاپلین به راحتی قابلیت تبدیل شدن به یک تراژدی تمام عیار را دارد.

 مردی که برای رهایی از گرسنگی و فقر دست به ریسکی بزرگ می‌زند و به میان برف و بورانی می‌رود که نمونه‌اش را تنها در قطب می‌توان پیدا کرد. اما زاویه نگاه چاپلین در این فیلم همانند بیشتر فیلم‌هایش در آن دوران طنز و کمدی است.

 

مروری بر موفق‌ترین فیلم‌های زمستانی سینما

 

 سکانس هایی که در کلبه کوهستانی ولگرد و جیم گنده بدون غذا گرفتار می‌شوند و کم کم جیم به فکر خوردن ولگرد به عنوان تنها ماده غذایی اطرافش می‌افتد درخشان است.

بخش‌های عمده‌ای از فیلم در کلبه کوهستانی رخ می‌دهد و تقریبا بیشتر فیلم در فضای استودیویی می‌گذرد، اما چاپلین به خوبی با تمهیدات مختلف موفق می‌شود سرمای زمستانی و فضای دلهره آور آن را با نهایت باورپذیری به تصویر بکشد.

از آن جهت که «جویندگان طلا» مثل بسیاری از آثار چاپلین سال‌ها قبل از ورود رنگ به سینما ساخته شده زمستان و سفید بودن مطلق برف کنتراستی جالب به این فیلم سیاه وسفید می‌دهد و تاثیر صحنه‌هایی که شخصیت اصلی گرفتار برف و بوران می‌شود با توجه به سیاه و سفید بودن فیلم تاثیرگذار از آب در آمده‌اند.

 


استالینگراد Stalingrad

    کارگردان: جوزف ویلسمایر

    محصول: 1993

نبرد استالینگراد را یکی از مهم ترین و تاثیرگذارترین نبردهای جنگ جهانی دوم می‌دانند؛  جایی که برای اولین بار آلمان نازی در اوج اقتدار و قدرت نمایی با شکست سنگینی در جبهه‌های جنگ خود مواجه شد تا دیگران به این نتیجه برسند که امکان شکست دادن هیتلر و آلمان‌ها وجود دارد.

دفاع جانانه مبارزان روسیه از مخروبه‌های استالینگراد در حالی نتیجه داد که تا پیش از آمدن زمستان مخوف روسیه در سال 1943 چیزی نمانده بود که این شهر هم به دست هیتلر و یارانش فتح شود. اگر این اتفاق رخ می‌داد شاید سرنوشت جنگ جهانی دوم به گونه دیگری رقم می‌خورد، اما زمستان روسیه یک دنیا را نجات داد.

 روس‌ها به این سرما عادت داشتند، اما نیروهای تا آن زمان شکست نخورده آلمان نه. سرمای شدید، نازی‌ها را گرفتار و زمین‌گیر و  به شدت تضعیف کرد تا در نهایت مقاومت جانانه مردم استالینگراد- که تعداد قربانیانش بیش از یک میلیون نفر بود-  با کمک سرما و برف تمام نشدنی روسیه شکستی تحقیر آمیز به ارتش هیتلر تحمیل کند.

 

مروری بر موفق‌ترین فیلم‌های زمستانی سینما

 

از این دفاع جانانه مردم استالینگراد که گاه به نبردهای خانه به خانه هم می‌رسید چندین فیلم در سال‌های گذشته روی پرده رفته که فیلم ساخته شده توسط جوزف ویلسمایر هولناک ترین تصویری است که به شکل داستانی از این ماجرا ارائه شده است.

 استفاده درست و دقیق ویلسمایر از خشونت و قدرت سرما و برف و ترکیب آن با هیولای جنگ بهترین تصویر سینمایی را پس از انبوه مستندهای جنگی از این نبرد تلخ و تعیین کننده به مخاطب عرضه کرده‌است.

 البته اگر خواهان دیدن فیلم‌های دیگری با این موضوع هستید، تماشای آثاری چون «Stalingrad» محصول 2013 روسیه، «Enemy at the Gates» محصول 2001، «they fought for their country» محصول 1975 و «stalingrad dogs do you want to live forever» محصول 1959 را هم از دست ندهید.

 


برف شکنSnowpiercer

    کارگردان: بونگ جون هو

    محصول 2013

در غالب فیلم‌های حادثه‌ای که زمین قرار است به نابودی کشیده شود یا وضعیت زمین پس از تغییر و تحولات آب و هوایی را نشان می‌دهند، زمستان و برف و یخبندان مهم ترین تصویر ارائه شده است.

فیلم‌هایی چون «روزی پس از فردا/the day after tomorrow» به کارگردانی رولند امریچ یا «جاده/ The Road» اثر جان هیلکات برای نشان دادن این نکته که دورانی که سینما به عنوان آخرالزمان بشری ترسیم کرده پر از سرما و یخ زدگی است، نمونه‌های خوبی هستند.

 اما در بین این فیلم‌ها یک کارگردان کره‌ای اثری ساخته که از هر جهت فیلم برتری نسبت به همنوعان خود محسوب می‌شود.

داستان فیلم در قطاری برف شکن می‌گذرد؛ قطاری که آخرین بازمانده‌های نسل بشر را پس از یخبندانی مهلک درون خود جا داده است.

 

مروری بر موفق‌ترین فیلم‌های زمستانی سینما

 

 این قطار مدام در حال چرخیدن دور زمینی است که از شدت سرما هیچ موجود زنده‌ای در آن یافت نمی‌شود. اعضای این قطار هم برای زنده ماندن باید مدام انرژی لازم برای حرکت قطار را تامین کنند.

تصاویر فیلم از یخ زدگی بیرون قطار در ترکیب با مفاهیم اجتماعی و فلسفی موجود در فیلم رنگ و بویی فرامتنی به زمستان و برف موجود در فیلم بخشیده و دقیقا همین ویژگی است که «برف شکن» را از آثار مشابه خود در این زمینه جدا کرده و یک سر و گردن بالاتر قرار می‌دهد.

 


روزی پس از فرداThe Day After Tomorrow

    کارگردان: رولند امریچ

    سال: 2014

تلاش پدری در سرمای غیر قابل باور برای نجات پسرش آن هم در یک نیویورکی تمام یخ زده شما را برای دو ساعت تمام میخکوب می‌کند.

 رولند امریچ که متخصص ساخت فیلم‌هایی از این جنس است، در فیلم تمام برفی‌اش داستان هواشناسی را روایت می‌کند که متوجه می‌شود یک عصر یخبندان بسیار زود تر از آن چیزی که تصور می‌شود به سراغ زمین خواهد آمد.

اما همان‌طور که از فیلمنامه انتظار می رود کسی حرف او را قبول نمی‌کند. در همین زمان جک‌گلن‌هان در نقش پسر نابغه آقای هواشناس برای مسابقه اطلاعات عمومی به نیویورک سفر می‌کند که مصادف است با تغییرات آب و هوایی زمین.

 

مروری بر موفق‌ترین فیلم‌های زمستانی سینما

 

باران بی‌پایان سه هفته، مهاجرت غیرعادی پرندگان همه از فاجعه ای بزرگ خبر می دهند که کسی آن را باور نکرده بود. باران بی‌‌نظیری نیویورک را در بر می گیرد. در غرب آمریکا هم گردباد  همه جا را دربر می‌گیرد و کالیفرنیا با خاک یکسان می شود.

در همین حال شخصیت اول امریچ برای نجات پسرش به نیویورک یخ زده وارد می‌شود. امریچ در این فیلم با بازی درخشان دنیس کواید، اضطراب، عشق و تلاش برای زندگی را به بهترین شکل به نمایش گذاشته و برف سفید دوست‌داشتنی‌ را به بزرگ‌ترین و ترسناک ترین چالش بشر تبدیل کرده است.

 


دکتر ژیواگو  Doctor Zhivago

 

    کارگردان: دیوید لین

    محصول: 1965

دیوید لین سه سال پیش از «دکتر ژیواگو» اثری خلق می‌کند به نام «لورنس عربستان» که از نظر حال و هوا 180 درجه با این فیلم متفاوت است. «لورنس عربستان» در دل کویر و گرمای کشنده عربستان می‌گذرد و «دکتر ژیواگو» در دل سرمای کشنده سیبری.

دکتر ژیواگو جدا از موضوع قابل تاملش که آن  را تبدیل به یکی از بهترین عاشقانه‌های تاریخ سینما کرده‌است، از منظر به کارگیری عنصر سرما و زمستان برای القای مفهوم اصلی داستان یک تجربه بی نظیر است.

 

مروری بر موفق‌ترین فیلم‌های زمستانی سینما

 

 دیوید لین با کمک هوش و استعداد  بالای فیلمبردارش، فردی یانگ چنان قاب‌های بی‌نظیری از زمستان‌های سخت و طولانی در سیبری به مخاطب ارائه می‌دهد که به تنهایی می‌توانند عمق درد و محنتی را که دکتر ژیواگو(عمر شریف) و هموطنانش در کشور خود می‌کشند نشان دهند. بماند که برای غنی شدن محتوای داستان هم روایت ظلم و ستم دولت کمونیستی استالین به‌اندازه لازم موجود است.

 سرمای شدید در کنار فقر و تنگدستی مردم طبقه متوسط روسیه در نیمه اول قرن بیستم که با دو جنگ جهانی مهلک همراه بود، تصویری هولناک از وضعیت زندگی مردمان سیبری در آن دوره ارائه می‌دهد.

سرما و زمستان و برف در «دکتر ژیواگو» در خشن‌ترین شکل خودش به تصویر کشیده شده و این خشونت کمک زیادی می‌کند تا در تضاد شدید با روحیه گرم و لطیف و شاعرانه دکتر ژیواگو تفاوت‌های جنگ و عشق به خوبی دیده شوند.