سلحشور می‌گفت بازیگر من باید نمازخوان باشد

۸ اسفند ۹۴ بود. در یکی از روزهای زمستان ۹۴؛ ساعت ۶ صبح؛ خبر کوتاه بود و سهمگین: «فرج الله سلحشور دار فانی را وداع گفت». ناگهان خیل دوست دارانش عزادار شدند و سیاه پوش و او در جوار امام زاده باغ فیض به خاک سپرده شد. چند روز بعد، دل ها که آرام گرفت، ‌یک روز بی خبر، در گوشه ای از این تهران شلوغ و بی حوصله رفتیم سراغ یکی از رفقای قدیمی اش. رفتیم سراغ حاج سعید حدادیان تا با او یاد روزهای رفته کنیم. تا بیشتر دل مان لک بزند برای حاج فرج،‌ تا بیشتر در سوگش اشک بریزیم.

 

 شما یکی از دوستان مرحوم سلحشور به شمار می‌رفتید. شنیده بودیم حتی به نقد و بررسی چند اثر ایشان نیز در گذشته پرداخته اید. از نخستین روزهای آشنایی خود با مرحوم سلحشور بگویید. او را از کجا و یا کدام اثرش بود که شناختید؟

سال‌های آغازین دهه 60 به دعوت حاج ابراهیم جباری برای مداحی به مسجد سید شهدای قلعه مرغی می‌رفتم. گاهی مرتضی طاهری هم همراه من می ‌آمد. آنجا بود که با سلحشور از نزدیک آشنا شدم. اما کی بود که عاشقش شدم؟ هنگامی که تئاتر «حصار در حصار» آن را دیدم تئاتری که کمتر کسی به آن توجه دارد. امام (ره) از آن نمایش تعریف کردند. تئاتری که در آغازینه انقلاب خبر از مرگ مارکسیسم می دهد و این دوراندیشی کار مهمی است. هنرمندی نیست که بگوید او هنرمند نیست اگر همه چیز را از سلحشور بگیرند و فقط او باشد و صدایش چه می‌کند؟ او یکی از بنیانگذاران حوزه هنری به شمار می‌رود. کسانی چون فرج الله و کاسبی در حوزه هنری، هنرهای نمایشی را افتتاح کردند و در بستر انقلاب خیلی تاثیرگذار بودند و هستند. این‌ها را  چه کسی باید بگوید؟ چه کسی باید بگوید شعر معلم که در آغازین روزهای انقلاب تبدیل به نوار کاست هم شده بود صدای سلحشور بود؟ این شعر بسیار معروف شد و گاها از تلویزیون هم پخش می‌شد. این صدای فرج الله بود که با شعر معلم در سراسر میدان انقلاب تهران می‌پیچید.

 

 ابعاد شخصیتی او را برای ما کمی باز کنید. خیلی‌ها سلحشور را حتی بعد از رفتنش هم نشناختند.

در همایش در مقام صبر که به پاس بزرگداشت مادران و پدران شهدا برگزار کردیم همه معتقد بودند این برنامه فقط صدای سلحشور را می خواهد. دیدارهای آخر من با ایشان از همان روزها شروع شد به او گفتم می‌خواهیم صدایش به صورت نرشین روی کلیپ همایش در مقام صبر باشد او هم با فراغ بال پذیرفت و هزینه ای هم دریافت نکرد.

 

اگر دو قطب مهم کارگردانی و نویسندگی سلحشور را از وی بگیریم بازیگری او به تنهایی غوغا می کند. نمونه آن بازی فرج الله در پرواز در شب است که صدا و سیمایش در کنار هم ترکیب بی نظیری را ساخته. جالب است بدانید که یکی از زوایای شخصیتی او سخت گیر بودنش بر سر بعضی مسائل بود. سلحشور می‌گفت بازیگر من باید نماز خوان باشد. کاری نداشت که بعد همکاری با او نمازش را ول می‌کند یا نه! سلحشور در دفتر خود نماز جماعت برگزار می‌کرد و به نوعی خودش را در بغل خدا حس می‌کرد.

 

زمانی که من طی سال‌های 63-64 در آموزش و پرورش مسئول فیلم‌هایی بودم که به صورت  ویدئویی در نمازخانه های مدارس به نمایش درمی‌آمد ۱۳ نکته و نقد در مورد فیلم توبه نصوح فرج الله داشتم. خیلی‌ها سعی داشتند از او یک چهره خشن بسازند اما قاعده کلی اش اینگونه نبود بلکه دیدگاه‌های ویژه ای داشت.

 

این را هنگامی فهمیدم که وقتی من حدادیان ۱۳ نقدم را صراحتا به او می‌گفتم، او در حالتی که دست چپش را به دیوار آبدارخانه مسجد تکیه داده بود تقریبا همه را بی چون و چرا پذیرفت و من وا رفتم!

 

 آیا او به جز سناریوی موسی فیلمنامه روی زمین مانده دیگری دارد؟ خیلی‌ها معتقدند فرج الله سلحشور کار هنری خود را از مسجد آغاز کرده آیا شما تاثیر این محیط را بر لنز دوربین این مرحوم می‌بینید؟

دوربین سلحشور از مناره مسجد به همه جا نگاه می‌کند. جالب است بدانید که ایشان سناریویی به نام یونس دارد که دهه 70 تمام شده. او به قدری یونس را قشنگ نوشته که من دوست دارم خودم را بزنم که چرا این فیلمنامه در سینما کار نشد. آن زمان سلحشور خواندن فیلنامه یونس را برای بررسی و نقد به من داد و به قدری در زندگی من اثر گذاشت که به جد می‌توانم بگویم برای سناریوی یونس باید گریه کنم! باعث تاسف است که کاری به این عظمت هنوز روی زمین مانده است. خط اصلی کارهای سلحشور در طی سال‌های عمرش حول دو محور توحید و توبه است که در اکثر تئاترها، فیلم و سریال‌های او شاهد آن هستیم به همین خاطر من برای او اینگونه سروده‌ام که: 

 

ای علمدار توبه و توحید/ شعر سرشار توبه و توحید

در شبستان ستاره مسجد/ پرتویی از مناره مسجد

طیفی از نور و برگی از توری/ در همه عرصه ها سلحشوری

 

حضرت آقا در زمان رئیس جمهوریشان در مورد تئاتر گفته اند: تئاتر منبر است. این جمله در وجود سلحشور متبلور شده است. او تئاتر را از مسجد کلید می زند چرا که مسجد ۸ فایده دارد. اولین آن همنشین خوب است. وقتی در مسجد فیلم می‌گذارید منتقدین شما اهل توحید و خدا هستند چون آمدند بگویند اهدانا الصراط المستقیم. در کنار دو محور توحید و توبه خوب است به مقوله انتظار نیز در کارهای او اشاره کنم سلحشور انتظار را به اعلا وجه دریافته و فهمیده که باید به انتظار ایستاد نه اینکه نشست. سلحشور خیلی اصرار دارد که شب مرگ را نشان بدهد. حصار در حصار، توبه نصوح، پرواز در شب، مردان لس آنجلس و حتی پروژه یوسف هر کدام به نحوی بیان گر شب مرگ بوده اند. این دیدگاه دیدگاه منبسط از مسجد است.

 

 شاید خیلی‌ها اصلا خبر از وجود فیلمنامه‌ای به اسم یونس از سلحشور نداشته باشند. برایمان بیشتر از این سناریو بگویید.

من با خواندن سناریوی یونس خودم را پیدا کردم و چه بسا علت ماندن و کار کردن من در محیط دانشگاهی رغم سختی‌هایی که برایم به همراه داشت از همین نشات می‌گیرد. کار من در سال‌های 60-62 نقد محتوای رسانه در تلویزیون بود. همان موقع سلحشور فیلمنامه یونس را به من داد تا بخوانم. فرج الله در روایت این داستان اشاره می‌کند که حتی یونس هم می‌رود. زمانی که قوم او می‌خواهد مورد عذاب الهی قرار گیرد یونس با یکی از شاگردانش می‌رود اما دومین شاگرد اجازه می‌خواهد که بین مردم بماند، نمی رود و موجب نجات مردم می‌شود. ما الان کسی مثل شاگرد یونس را کم داریم کسی که در لحظات آخر می‌گوید می‌مانم تا شاید بتوانم کاری کنم! شاگرد یونس می‌ماند و فرمول توبه را به آن قوم یاد می‌دهد تا جایی که می‌بینید در قرآن تنها قومی که عذاب الهی سرشان نازل می‌شود اما باز می‌گردد همین قوم  معرفی می‌شود. ما در جمهوری اسلامی به این سناریو نیاز داریم تا به افراد جامعه این حس را انتقال دهیم که گاهی در محیط کوچک خانواده و یا جامعه خود می‌توانیم همانند شاگرد یونس باشیم. گاهی یونس نیز باید برود در تقدیر تکوینی اینطور رقم خورده چون او هم در دل ماهی به توبه می‌رسد.

 

 علت روی زمین ماندن یونس چه بود؟ تحلیل شما از کارهای دینی و قرآنی فرج الله چیست؟

علت روی زمین ماندن پروژه یونس تا کنون بحث پول و کمبود بودجه مالی بوده است. فرج الله طی کارهای خود به پیامبرانی چون یوسف، یعقوب، اسماعیل، اسحاق همچنین موسی و یونس و حتی مردان آنجلس که نشان دهنده اصل ناب توحید مسیحیت هستند و از جلوات آخرالزمان به شمار می روند می‌پردازد. پس از فوت این کارگردان صحنه‌هایی از صحبت‌های وی را در حضور رهبر نشان دادند که به حضرت آقا می‌گوید دعا کنید دوازده قسمت باقی مانده است. من فکر می کنم دعای رهبری به استجابت رسیده و پروژه موسی هم اکنون آمادگی ساخته شدن را دارد.

 

شاید بتوان گفت پروژه حضرت موسی نه تنها وصیت نامه سلحشور که تمام متن زندگی وی است. من می‌گویم اگر اسرائیل می‌آمد مثل شهدای هسته‌ای مرحوم سلحشور را به گلوله می بست و ترور می‌کرد حق داشت. به همه مسئولین فرهنگی می‌گویم اگر در فرهنگ ما چیزی کار اورانیوم را بکند همین موسی سلحشور است. شروع و پایان کار به قدری شگفت آور است که فقط باید آن را دید تا فهمید. به همین خاطر از توضیح آن معذورم.

 

 به نظرتان از بین کارگردانان انقلابی که ذهنیت شان نزدیک به سلحشور است، چه کسی می‌تواند دایه دار این باشد که بتواند موسی را به تصویر بکشد؟

قبلا سه شین کاگردانی ایران سلحشور، شمقدری و شورجه بودند. خاطرم هست که در تمامی مراحل نگارش فیلمنامه موسی آقای شورجه در کنار سلحشور بود. حتی خاطرم هست برای جا به جایی بعضی صحنه‌ها در یکی دوتا سکانس شورجه می‌گفت از نظر چیدمان دوربین و نور ما برای این صحنه مشکل داریم باید شما در نوشته تان تغییری در فضا بدهید او کسی است که جز به جز سناریوی موسی را می‌داند.

 

 یک خاطره ویژه از ایشان تعریف کنید.

صحنه‌ای در موسی است که وقتی خود فرج الله می‌خواست برای من تعریفش کند سه مرتبه دستش بالا آمد و هر سه بار زیر گریه زد. حال ویژه‌ای داشت چون آدمی بود که در مورد مرگ کارهای بسیاری ساخته بود اصلا از مرگ نمی‌ترسید  روحش آزاد بود و از رفتن در دل خطر برای خدا اجتناب نمی کرد.

 

 و نکته پایانی دوست قدیمی سلحشور؟

ایشان وقتی که داشت آخرین نفس‌ها را می‌کشید و ما خدمتشان بودیم سلحشور دیگری بود. او از اول خوب بود ولی این سلحشور اتفاقاتی برایش افتاده بود. وقتی که ما در جمعیت مشغول مداحی هستیم می‌بینیم آن کسی که دلش از همه رقیق تر است زودتر به گریه می‌افتد. یعنی آدم راست را از الکی خوب تشخیص می‌دهد.

 

سلحشور واقعا در این بیماری به یک مراتبی رسید و سیر و سلوکی را طی کرده بود. حرف پایانی‌ام این است که هنرمندان کشور اگر مذهبی هم نگاه نکردند ملی نگاه کنند. واقعا سلحشور برای ملت ما یک قهرمان هنری است. آدمی که 5 تا خصوصیت فیزیک، میمیک، صدا، نویسندگی و کارگردانی را یکجا دارد.

 

از حالا به بعد سلحشور سرمایه ملی است. من که می‌گویم سرمایه مذهبی و ملی. می‌خواهم بگویم همه دست به دست دهم دهند، کمک کنند تا کار موسی و یونس سلحشور روی زمین نماند.