برزو نیک‌نژاد سال‌ها فعالیت در سینما و تلویزیون را در کارنامه کاری‌اش ثبت کرده، اما با نویسندگی سریال تلویزیونی «دودکش» شناخته شد و پس از آن با فیلم سینمایی «ناخواسته» به جمع کارگردانان سینما پیوست. این فیلم با وجود جلب نظر منتقدان سینما سه سال پشت خط اکران ماند تا تابستان امسال که قرار است در گروه هنر و تجربه به اکران عمومی برسد.

نیک‌نژاد این روزها با دومین فیلم سینمایی اش «زاپاس» روی پرده سینماها رفته، اما همچنان خودش را فرزند تلویزیون می‌داند و می‌گوید هیچ‌وقت دست از کار در تلویزیون نمی‌کشم.

 

به بهانه اکران «زاپاس» با او گفت‌وگو کردیم که می‌خوانید:

شما با «ناخواسته» که فضای تجربی داشت توانستید نظر خیلی از منتقدان را به‌عنوان یک کارگردان فیلم اولی جلب کنید. چطور شد در فیلم دومتان «زاپاس» فضای فیلمتان را 180 درجه تغییر دادید؟ می‌خواهم بدانم در این تغییر نگاه سرگرم کردن مردم چقدر دخیل بوده؟

«زاپاس» به لحاظ مفهومی در امتداد و در کنار «ناخواسته» است. هر دو فیلم درباره عشق است. «ناخواسته» نشان می‌دهد تمام آدم‌ها روزی ناخواسته عاشق می‌شوند که شاید روزی همین عشق ناخواسته بشود خواستنی‌ترین خواسته دلشان و «زاپاس» می‌گوید برای همه چیز در این دنیا (شغل، خانه، مقام و...) می‌توان زاپاس یا جایگزینی داشت غیر از عشق، اما فضای این دو فیلم متفاوت است. «ناخواسته» هم البته برای مخاطب سرگرم‌کننده است، اما من خودم بصراحت می‌گویم که در «زاپاس» تمام و کمال خواست مردم را نشانه‌گیری کردم. فضای «زاپاس» را تغییر دادم، چون برخورد خوبی با فیلم اولم نشد و الان بعد از سه سالی که از زمان ساخت «ناخواسته» و اکرانش در جشنواره فجر و شرکت در جشنواره‌های متعدد خارجی می‌گذرد، تازه قرار شده در گروه هنر و تجربه به اکران عمومی برسد. من «ناخواسته» را با عشق ساختم، اما آن‌قدر اکرانش نکردند که دیگر هیچ تهیه‌کننده‌ای راضی به همکاری با من برای ساخت فیلم دومم نمی‌شد. بنابراین شرایط باعث شد من تصمیم بگیرم که فیلم دوم را با رویکردی کاملا متفاوت بسازم، اما در این فضای جدید هم به مخاطبم احترام گذاشتم. «زاپاس» را برای مردم ساختم و اصلا هم قصد ندارم خودم را به رخ بکشم. من دوست دارم برای مردم فیلمساری کنم و آنها کارم را ببینند. هیچ منتی هم نیست. خودم دوست دارم این طوری فیلم بسازم. مردم به هوای دیدن فیلم کمدی به تماشای «زاپاس» نمی‌آیند، اما بیشتر از توقع شان می‌خندند و راضی سالن را ترک می‌کنند. همین برای من بس است.

«زاپاس» روی چه موضوعی تاکید دارد؟

کل «زاپاس» می‌گوید که مهم دل است و این که نسل‌های مختلف با دل چطور برخورد می‌کنند.

در فاصله بین ساخت دو فیلم سینمایی‌تان، سریال «دردسرهای عظیم» را ساختید که اتفاقا از نظر نحوه روایت‌پردازی، جنس دیالوگ ها، ترکیب بازیگران و... خیلی به «زاپاس» شبیه است. چقدر با این عبارت که «زاپاس» شبیه یک تله‌فیلم خیلی خوب است، موافقید؟

اصلا موافق نیستم. سینما و تلویزیون فرق ساختاری (اندازه قاب، میزانسن، فرم دکوپاژ و...) با هم دارند و از نظر ساختاری «زاپاس» فیلمی کاملا سینمایی است. من در این شکل سینمایی فیلمی با قصه‌ای ساده ساختم که خطوط قرمز را رد نمی‌کند، همین! وقتی فیلمی از عشق و خانواده صحبت می‌کند اصلا نمی‌تواند لحن دیگری غیر از این لحنی که من برای فیلمم انتخاب کردم، داشته باشد. فیلم من خیلی بی‌ادعا مردم را می‌خنداند و همین که بدون استفاده از کمدی زورکی توانستم مردم را شاد کنم یک دنیا برایم ارزش دارد. من در فیلمم صیانت از خانواده را مدنظر قرار دادم و با این حال نمی‌توانستم خطوط قرمز را رد کنم…

شوخی‌های فیلم را مناسب تماشای خانواده و خاصه کودکان می‌دانید؟

حقیقتا در حال حاضر فیلم‌هایی اکران می‌شود که نمی‌توان با خانواده دید، اما همه شوخی‌هایی که در «زاپاس» شده در لفافه است. شوخی‌هایی که داخل هر خانواده‌ای می‌شود و همه هم با آن آشنا هستند.

در مورد ترکیب بازیگران مشترک فیلم‌تان با سریال «دردسرهای عظیم» نگفتید...

اگر دوباره بخواهم «زاپاس» را بسازم با احترام از همین عوامل دعوت به همکاری می‌کنم. واقعا نمی‌دانم فرق بین بازیگر سینما و تلویزیون و تئاتر چیست! کار بازیگر، بازیگری است. دیگر چه فرقی می‌کند در چه مدیومی باشد! تمام بازیگران «زاپاس» (شبنم مقدمی، امیر جعفری، ریما رامین‌فر، جواد عزتی و...) بارها و بارها کار سینمایی کردند و اصلا بار اولی نبود که جلوی دوربین سینما می‌آمدند. جواد عزتی و الناز حبیبی «زاپاس» هیچ ربطی به «دردسرهای والدین» ندارند، احمد مهرانفر هیچ ربطی به سریال «پایتخت» ندارد و.... همه بازیگرهای این فیلم به ساده‌ترین و سخت‌ترین شیوه مردم را خنداندند و من ممنون‌شان هستم.

بازیگران هنگام بازی تغییراتی در متن فیلمنامه هم دادند؟

هیچ‌کس حتی یک واو از فیلمنامه را تغییر نداده و عین فیلمنامه را ساختیم. فقط خود من یک سکانس را تغییر دادم.

فیلم شما ملودرامی اجتماعی است که نگاه ساده و شیرینی به خانواده دارد و اتفاقا با همین نگاه است که از اواسط فیلم می‌توان پایان خوش داستان را پیش‌بینی کرد...

اما نمی‌توانید پیش‌بینی کنید که این پایان خوش چگونه و به چه شکل است!

بله، اما می‌خواهم بدانم این نگاه شیرین و امیدوارانه از کجا می‌آید؟

من بچه شهرستانم و کارم را از زیر صفر شروع کردم، اما همیشه خدا را در جای جای زندگی‌ام دیدم. من این امید را در طول زندگی‌ام به دست آوردم.

زندگی در «زاپاس» کاملا عینی و ملموس است. چقدر با افرادی از این قشر ارتباط دارید؟

من عاشق زندگی سنتی هستم. از آن نوع زندگی‌هایی که دور سفره حلقه می‌زدیم، زیر کرسی می‌خوابیدیم و.... من رانندگی نمی‌کنم و با مترو، اتوبوس و... در شهر تردد می‌کنم. با هر پولی که در آوردم مسافرت رفتم و سنتی ترین هتل هایش را هم برای ماندن انتخاب کردم که جنس زندگی مردم را از نزدیک لمس کنم و الان به جرات می‌توانم بگویم مردم را می‌شناسم و با خلقیاتشان آشنا هستم.

ابتکارتان در استفاده از زوج واقعی امیر جعفری و ریما رامین فر به عنوان یک زن و شوهر در فیلم هم یکی از نکات مثبت فیلم است که بسیار باورپذیر از کار درآمده...

از روزی که فیلمنامه را می‌نوشتم به فکر استفاده از این زوج در این نقش‌ها بودم. برای درآوردن یک فضای واقعی و شوخ و شنگ باید همین کار را می‌کردم.

در سکانسی از فیلم می‌بینیم که امیر جعفری یک سکه جایزه گرفته که ریما رامین‌فر با ذوق آن را از دستش می‌گیرد و کلی خوشحالی می‌کند. در این سکانس هیچ برخوردی بین این دو نفر به وجود نمی‌آید، اما به واسطه وصل دلی واقعی که بین شان هست حس خوبی از این لحظه به مردم منتقل می‌شود.

ضرباهنگ کلی فیلم در بخش‌های مختلف یکسان است و به قول معروف هیچ جای داستان فیلم از ریتم نمی‌افتد. برای جلوگیری از یکنواختی در فیلمتان چه کردید؟

بخش اساسی این ماجرا به بازیگرانمان برمی گردد. من از بازیگرانی استفاده کردم که ریتم دیالوگ‌گویی را حتی در نگاه هم می‌شناسند. دیگر این که در این داستان اتفاقات زیادی اعم از خوب و بد در هم گره می‌خورد که خود به خود ریتم را نمی‌اندازد.

البته برای جلوگیری از یکنواختی فیلم روایت‌های فرعی جالبی هم وارد داستان کردید؛ مثل ابراز علاقه اکبر (احمد مهرانفر) و خورشید (شبنم مقدمی...)

رابطه اکبر و خورشید به هیچ وجه قصه فرعی نیست. قصه فرعی تاثیری در داستان ندارد، اما ماجرای اکبر و خورشید با دیگر روابط داستان کاملا گره خورده. روابط آدم‌ها در «زاپاس» آن‌قدر پیچیده است که اگر هرکدام از آدم‌هایش را حذف کنیم داستان پیش نمی‌رود.

لوکیشن‌های اصلی فیلم شما در رامیان یکی از شهرهای استان گلستان است. چرا رامیان را انتخاب کردید و چه خوب که به جای نمایش فقر و نبود امکانات این منطقه، به نمایش زیبایی‌های طبیعی‌اش تکیه کردید...

کلا هیچ منطقه‌ای در ایران فقیر نیست و اگر به بعضی مناطق رسیدگی نمی‌شود بحث جداگانه‌ای است! رامیان که به هیچ‌وجه فقیر نیست. من خودم متولد گرگان هستم که تا رامیان 50 دقیقه فاصه دارد و از آنجا که رامیان زادگاه پدری من است تا 15 سالگی سالی یک بار آنجا می‌رفتم و می‌دانم که مردم آنجا دلی زندگی می‌کنند. اتفاقا این قصه در «زاپاس» که می‌گوید اگر می‌خواهی مرد شوی باید در چشمه شنا کنی هم در آن منطقه رواج دارد که خود من 14-15 سالم بود که در آن چشمه شنا کردم.

در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟

در حال نگارش یک سریال به اسم «پنچری» هستم که هنوز به تلویزیون ارائه نکردم و دلم می‌خواهد بعد از مدت‌ها سریالی را کارگردانی کنم که خودم می‌نویسم. احساس هم می‌کنم که کار خوبی شود. صحبت سریال دیگری را هم با آقای مهام کردیم که کارگردانی‌اش کنم و دو فیلم سینمایی هم دارم.

پدرم کارهایم را دوست دارد

خانواده‌ام هنوز در گرگان زندگی می‌کنند و «زاپاس» در آنجا اکران عمومی نشده، اما پدرم دو روز سر صحنه فیلمبرداری به رامیان آمد و خوشحال شد از این که فیلمم را در شهرش می‌سازم.

حداقل فکر می‌کنم دیگر راضی شد که من فیلمساز شدم.

او دوست داشت مهندس شوم که شدم. من مهندسی آبیاری خواندم و از آنجا که از دوم دبستان تئاتر کار می‌کردم و خیلی هنر را دوست داشتم بعد از مهندسی، سینما و تئاتر خواندم. پدرم هم الان دیگر کارم را دوست دارد و سریال‌هایم را دنبال می‌کند.