انتقاد رویا تیموریان از آثار بی کیفیت

تهمینه سریال «رعنا»، خواهر‌یوسفیِ «زندان زنان»، تاج‌الملوکِ «شب دهم»، مادر حبیب پارسا در «مدار صفر درجه»، ملوکِ «کافه ستاره»، مادر منصور در «خانه دختر»، خانم آغای «همه فرزندان خانم آغا» و اِلا در نمایش «شرق، شرق است» بخش کوچکی از آن چیزی است که رویا تیموریان تاکنون در قاب تلویزیون، پرده سینما و صحنه تئاتر برای‌مان ساخته است.

او این بار در نمایش «پنج ثانیه برف» به نویسندگی عباس جمالی و کارگردانی مرتضی میرمنتظمی نقش الناز را بر عهده دارد. تتوکاری که خودش را دکتر و محل کارش را مطب می‌نامد. زنی از طبقه پایین اجتماع که در تلاشی ناموفق می‌کوشد مناسبات ناسالم زندگی در کلان‌شهر تهران را بیاموزد.

«پنج ثانیه برف» که نویسنده‌اش آن را تحت تاثیر جنایات واقعی قاتلی به نام مرد ژله‌ای در شیراز نوشته، تا 11 آبان هر شب ساعت 20:30 با بازی رویا تیموریان، فرشته صدرعرفایی، آزاده صمدی، سپیده صباغ، سارا لاهوت و عباس جمالی روی صحنه می‌رود. این نمایش با بهره‌گیری از ساختار مونولوگ و روایت سرگذشت تنها مرد قصه و هر کدام از زنانش از زبان خودشان در سالن حافظ اجرا می‌شود.

یکی از جملاتی که در تبلیغات نمایش «پنج ثانیه برف» جلب توجه می‌کند بازگشت رویا تیموریان پس از پنج سال به صحنه تئاتر است.

بله، من آخرین بار سال 1390 با نمایش «شرق، شرق است» به کارگردانی مسعود رایگان در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفتم. هر چند آرزوی ما این است که سالی حداقل یک نمایش اجرا کنیم و در طول این پنج سال برای محقق شدن آرزویمان در مکان‌هایی هم چون مجموعه تئاتر شهر و سالن حافظ هم نوبت اجرا گرفتیم، اما تغییر مدیریت‌ها منجر به از دست رفتن سالن‌هایمان شد. با وجود همه این‌ها با توجه به این که خاستگاه و زادگاه من و بازیگرانی شبیه به من، تئاتر است هیچ‌گاه و تحت هیچ شرایطی ترکش نمی‌کنیم.

اگر بخواهیم به سراغ متن اثری برویم که پس از پنج سال با آن به عرصه تئاتر بازگشته‌اید، گمان نمی‌کنید عباس جمالی در مقام نویسنده برای راحت‌تر شدن کار خود از ساختار مونولوگ استفاده کرده و به هر کدام از شش بازیگر اجازه داده است آن‌چه از سر گذرانده‌اند را از طریق پاس‌کاری مونولوگ روی صحنه روایت کنند؟

من تنها می‌توانم به این سوال از دید یک بازیگر پاسخ دهم. معتقدم این شیوه، برای بازیگر شیوه‌ای بسیار دشوار است. در مونولوگ معمولا یک نفر روی صحنه حضور دارد اما در «پنج ثانیه برف» ما شش بازیگریم که باید مونولوگ‌هایمان را بین یکدیگر بگوییم. گمان می‌کنم انتخاب این شیوه نگارش از سوی عباس جمالی با شیوه اجرا پیوندی تنگاتنگ داشته است.

بخش عمده‌ای از تمرکز ما بر این نکته بود که با توجه به میزانسن نسبتا ایستا، حاصل کارمان رادیویی و خسته‌کننده نشود و به این ماجرا بسیار اندیشیدیم که از چه ترفندهایی استفاده کنیم تا در این دام نیفتیم. خوشبختانه بازخوردهایی که تا امروز از مخاطبان گرفته‌ایم نشان از حاصل مثبت تلاش‌مان داشته است.

 

نقش الناز در نمایش «پنج ثانیه برف» تا حدودی شخصیت ملوک در فیلم سینمایی «کافه ستاره» به کارگردانی سامان مقدم را به ذهن می‌آورد. این شباهت به متن بازمی‌گردد یا در بازی هم تعمدی بر آن داشتید؟

این سوال پیش از این توسط خبرنگاران دیگری هم از من پرسیده شده است. می‌خواهم همین جا این نکته را باز کنم که اگر منتقدی هم قصد نوشتن نقدی بر این نمایش و بازی مرا داشت از آن آگاه باشد.

الناز در نمایش «پنج ثانیه برف» و ملوک در فیلم «کافه ستاره» از یک قشر هستند. طبیعی است که احتمالا این نقش آن شخصیت را در ذهن مخاطب تداعی کند، اما این دو کاملا با یکدیگر متفاوت‌اند. این درست است که الناز و ملوک هر دو از بخش ضعیف اقتصادی و فرهنگی جامعه‌اند، اما الناز به عنوان یک حاشیه‌نشین بدون دریافت مناسبات شهری وارد مکانی مانند تهران شده است و هم چنان ناخودآگاه براساس مناسبات حاشیه شهر عمل می‌کند در حالی که ملوکِ «کافه ستاره» خود خودش است. او از بخش ضعیف است و هم چنان در همان بخش زندگی می‎کند بی آن که تظاهر به چیزی کند که نیست.

الناز تلاش می‌کند خود را در کلان‌شهر تهران جا بیاندازد و برای همین همه چیزش از کوچک‌ترین حرکت و کلامش تا بزرگترین آن‌ها تقلبی می‌نماید. او خودش نیست و تلاش می‌کند کاری کند که دیگران بپذیرندش. الناز تتوکار است اما خودش را دکتر معرفی می‌کند. از محل کارش با نام مطب یاد می‌کند در صورتی که احتمالا زیر پله‌ای برای تتو دارد. در صورتی که ملوک این گونه نیست و با همان چیزی که دارد کنار آمده بود.   

شما آخرین بار با سریال «نفس گرم» به کارگردانی محمدمهدی عسگرپور که سال 94 از شبکه یک پخش شد در تلویزیون حضور داشتید و در عین حال در کارنامه کاری‌تان سریال‌هایی فراموش‌نشدنی مانند «رعنا»، «شب دهم» و «مدار صفر درجه» دیده می‌شود. با توجه به این که به واسطه «نفس گرم» چندان فاصله‌ای با مناسبات تلویزیون ندارید، افت کیفیت و میزان مخاطب سریال‌ها را در چه چیز می‌دانید؟

شرایطی که بر سناریو‌نویسی، فیلمبرداری و بازیگری آن زمان حاکم بود منجر به شکل‌گیری اتفاقی مانند «رعنا» شد. بعد از آن هم خیلی از آثار تلاش کردند موفقیت «رعنا» را تکرار کنند و اتفاقات خوبی هم رخ داد که از جمله آن‌ها تا جایی که حضور ذهن دارم می‌توان به «شب دهم»، «مدار صفر درجه»، «امام علی»، «پدر سالار» و بسیاری از آثار دیگر اشاره کرد.

ما دوره بسیار خوبی را تجربه کردیم. دوره‌ای که حاصل کار نویسندگانی متبحر در مدیوم تلویزیون و بازیگرانی بود که دوست داشتند در کارهای با‌کیفیت بازی کنند و با جان و دل برای مردم زحمت می‌کشیدند.

به هیچ عنوان نمی‌خواهم برای آن دسته از همکارانم که اکنون مشغول کار در تلویزیون هستند سوتفاهمی ایجاد شود و تاکید می‌کنم اگر کار خوبی باشد قطعا من هم به عنوان بازیگر در آن شرکت خواهم کرد زیرا هیچ‌گونه محدودیتی بین سه مدیوم تئاتر، تلویزیون و سینما برای خود قائل نیستم و هر کجا اتفاقی با‌کیفیت و همراه با لذت کشف و زحمت در حال وقوع باشد حتما در آن حضور خواهم داشت.

این وضعیت را ناشی از چه چیز می‌دانید؟

یکی از دلایل این افت در سال‌های اخیر محدودیت‌های بیش از اندازه‌ای است که مدیران با دلایل خاص و کمابیش غیرقابل‌پذیرش خود اعمال می‌کنند. نباید فراموش کنیم که ما به عنوان هنرمند بعد از حدود 37 سال کار کردن خط قرمز‌هایمان را می‌شناسیم. ما اهالی همین سرزمین هستیم و در تمام این سال‌ها با احترام به خط قرمزها کارمان را انجام داده‌ایم انجام می‌دهیم. یکی از دلایل افت کیفیت آثار تلویزیون همین خط قرمزهایی است که مرتب عوض و بیشتر می‌شوند. چیزهایی که گاه برای بعضی‌ها نیست و برای بعضی‌ها هست.

مدیری می‌آید که چیزی را قبول دارد و مدیر بعد از او آن چیز را قبول ندارد. حاصل تصویب‌ها و عدم تصویب‌ها، خواندن‌ چند باره سناریو‌ها و اصلاحات آن‌ها به قدری طولانی، فرسایشی و خسته‌کننده شده که بسیاری را دلزده کرده و از صرافت کار کردن انداخته است. مجموعه این اتفاقات بر تولیدات تلویزیون اثرات منفی می‌گذارد و برد وسیع و تاثیرات فرهنگی آن را محدود می‌کند.

 

یکی از مواردی که معمولا در پاسخ به این سوال به آن اشاره می‌شود گسترش شبکه‌های ماهواره‌ای است.

هر زمان بحث شبکه‌های ماهواره‌ای می‌شود من به عمد از بردن نام آن‌ها خودداری می‌کنم چون آن قدر سطح پایین هستند که ذکر نام‌شان بی‌دلیل بزرگشان می‌کند. حال آن که همه ما می‌دانیم چه هستند و که هستند.

ما در مقابل فعالیت شبکه‌های ماهواره‌ای باید از حرفه‌ای‌ها، باتجربه‌ها و جوانان با‌استعدادمان کمک بگیریم، برایشان هزینه کنیم و دست‌شان را برای کار باز بگذاریم. فراموش نکنیم هر کار فرهنگی هزینه دارد و نمی‌توان با هزینه پایین کار با‌کیفیت ساخت.

قصور و اشتباهات ما در تلویزیون منجر به جذب شدن مخاطبان به تولیدات سطح پایین شبکه‌های ماهواره‌ای شده است. فراموش نکنیم اگر مخاطب آثار بی‌کیفیت شبکه‌های ماهواره‌ای را می‌بیند اشتباه از ما بوده است.

ظاهرا بحث‌های اقتصادی و کمبود بودجه هم در این میان بی‌تاثیر نیست.

قطعا. گاهی اوقات اقتصاد تلویزیون آن قدر ضعیف است که ما حتی نمی‌توانیم دستمزد پنج سال پیش‌مان را بگیریم. طبیعی است که با وضعیت اقتصادی و تورمی که وجود دارد این اتفاق آزاردهنده است. 

یکی از نکاتی که همواره با شنیدن نام رویا تیموریان به ذهن می‌آید صدای تربیت‌شده اوست. از نظر شما به عنوان بازیگری پیشکسوت، این روزها اهمیت تربیت و پرورش صدا و داشتن بیانی خوب در نظر بازیگران کمرنگ نشده است؟

 (با خنده) درست است که خداوند این موهبت را به من داده است ولی من سالیان سال و از زمانی که دانشجو بودم برای کسب فن بیان، بدن و تربیت احساس دوره‌های متعددی را با اساتیدی هم‌چون رکن‌الدین خسروی، زنده‌یاد حمید سمندریان و کسان دیگر گذراندم و کوشیدم تا از این موهبت خدادادی به درستی استفاده کنم. آن‌چه این روزها می‌بینم این است که اهمیت چنین تلاش‌هایی از دست رفته است. چیزی که بسیار تعجب‌آور است بازیگرانی هستند که مشکلات بیان فیزیکی دارند و اصلاحش کوچکترین اهمیتی برایشان ندارد و ظاهرا به نظرشان فن بیان دیگر مد نیست.

از سوی دیگر من بارها و بارها تاکید کرده‌ام که داشتن صدای خوب یک موهبت است اما قرار نیست بازیگر فقط بر آن تکیه کند. معتقدم تنها در ده دقیقه اول است که می‌توانید تماشاگر را با صدای‌تان جذب کنید اما بعد از آن او از شما بازی می‌خواهد. صادقانه می‌گویم من هیچ وقت به صدایم فکر نکرده‌ام و تلاشم همواره درست ایفا کردن نقش بوده است.

قصد کارگردانی تئاتر دارید؟

اگر بتوانم سالن بگیرم، سال آینده این کار را خواهم کرد. ایده‌هایی را با عباس جمالی به عنوان نویسنده در میان گذاشته‌ام که امیدوارم حاصل خوبی داشته باشد.