یادداشت صادق کرمیار برای  "یتیم خانه ایران"

صادق کرمیار بعد از مشاهده فیلم "یتیم خانه ایران" در یادداشتی نوست: بزنگاه‌های تاریخ سرزمینمان را از یاد نبریم.

در این یادداشت آمده است: می‌خواهم کمی از اجدادم تعریف کنم. پدربزرگی داشتم که هرگز ایشان را ندیدم. امّا پدر مرحومم تعریف می‌کرد که در جنگ جهانی اول روستای ولیان در ساوجبلاغ که زادگاه پدری‌مان بود، زیر چکمه‌های سربازان روس بود و برای لقمه‌ای نان یا سیب‌زمینی همه خانه‌ها را زیر و رو می‌کردند. پدربزرگم که از مردان اهل دل بود و در خانه‌اش همیشه باز بود، به سربازان روس گندم و آرد و سیب‌زمینی می‌داد تا به خانه‌های مردم هجوم نبرند. از کجا می‌آورد؟ الله اعلم! نیمه شب‌ها نیز گروهی را با نان و سیب‌زمینی به در خانه‌های مردم می‌فرستاد و به قدر وسع می‌کوشید دوران قحطی با کم‌ترین تلفات سپری شود.

فاجعه قحطی سال‌های 1914 تا حدود 1916 هنوز در حافظة‌ تاریخی ملت ایران وجود دارد و هنوز هم برخی مادربزرگهایی که در آن زمان کودک بودند، کمی آرد و پنیر در گوشه‌ای از خانه برای روز مبادا کنار می‌گذارند که ترس از قحطی در وجودشان نشست کرده است.

می‌گویند وظیفه هنرمند این است که آن دسته از وقایع تاریخی که بر نسل جاری و نسل‌های بعد تأثیر می‌گذارد، در قالب هنری ماندگار و جاودانه کنند. امّا کدام اثر هنری درباره این فاجعه انسانی در طول صد سال گذشته خلق شده است؟ کدام نویسنده و شاعر ما از این دوران سخنی گفته که به یاد ما مانده باشد؟

متأسفانه فضای کنونی جامعه نیز به قدری مسموم و سیاست زده است که اگر از فاجعه زلزله منجیل و رودبار هم اثر هنری خلق کنیم، باز به یک گروه بر می‌خورد و تفسیر و تعبیرهای سیاسی و جناجی بر آن سوار می‌کنند. به قول عزیز هنرمند، ابوالفضل زرویی نصرآباد:

هر کسی حرف را –غنی و فقیر-

می‌کند طبق میل خود تفسیر

گر نویسی زکفش و دمپایی

باز برمی خورد به یک جایی

شب، نویسی زآدمی مرده

صبح، بینی به زنده برخورده

چه رسد به فاجعه‌ای که نه بلای آسمانی که تجاوز آشکار به کشور بود و ملت ایران مظلوم واقع شد و جهان آن‌قدر بی در و پیکر بود که ناله و فریاد ملت قحطی زده به هیچ جا نمی‌رسید. در چنین شرایطی است که می‌فهمیم جز به توانایی‌های ملت خود به هیچ کشوری نباید تکیه کنیم و هر روز بر این توانایی‌ها بیفزاییم. در غیر این صورت مانند همان زمان با ما رفتار خواهند کرد و آرد و سیب‌زمینی را هم بر ما روا نخواهند داشت. حاضرند ملتی را قتل عام کنند تا سربازانشان سرپا بمانند، چون قدرت دارند و می‌توانند آنچه می‌خواهند با ملت مفلوک و شکست خورده انجام دهند.

این فهم تنها وقتی در ذهن ملت جای می‌گیرد و پذیرفته می‌شود که نویسنده و هنرمند بزنگاه‌های تاریخی کشور را در قالب روایت زیبای هنری بیافریند.

شبی که فیلم "یتیم خانه ایران" را در سالن کورش دیدم، چون در رمان «دشتهای سوزان» خود به گوشه‌ای از آن مقطع تاریخی پرداخته‌ام، با بغض از ابوالقاسم طالبی تشکر کردم که به موضوع بکری پرداخته که کم‌تر کسی جرئت می‌کند به آن نزدیک شود. بعد که اخبار و تحلیل‌ها را درباره فیلم دیدم تازه فهمیدم چرا هر جناحی که برسر کار می‌آید، جناح مقابل به قیمت نابودی کشور حاضر است حمله کند تا جناح حاکم در کارش موفق نشود. این روحیه در سینمای کشور هم متأسفانه به شکل دیگری وجود دارد.

به هر روی "یتیم خانه ایران" فیلم تأثیر گذاری است که می‌تواند مخاطب را با گذشته نه چندان دور خود آشنا کند و این هشدار را می‌دهد که اگر بر توانمندی های بومی و ملی خود تکیه نکنیم، تکرار چنین فاجعه‌ای چندان دور از ذهن نخواهد بود.

ساختار داستانی فیلم با وجودی که تمامی نشانه های لازم برای داستانی پرکشش و ساختارمند را دارد، ضعیف است. نقص روایت و داستانگویی به ریتم حرکت ماجراها لطمه زده. این را عرض کردم که بگویم اگر بخواهیم فیلم را به شکل کارشناسی نقد کنیم، می توانیم اشکالات فنی در فیلمنامه و ساخت را برشمریم.

امّا قوت صحنه و گریم و لباس و فیلمبرداری توانسته مخاطب را با صحنه های نیمه مستند تاریخ آشنا سازد. صحنه هایی که به شدت مورد نیاز ملتی است که گاه دچار فراموشی تاریخی می‌شود و این نسیان موجب تکرار خطاهای تاریخی خواهد شد که جبران ناپذیر خواهد بود.

اگر من منتقد سینما بودم و کارگردان فیلم را هم دوست نداشتم، باز تلاش می‌کردم فرزندان سرزمینم این فیلم را ببینند، بلکه زمینه‌ای فراهم شود تا کارگردانی که دوستش دارم فیلم دیگری با این موضوع بسازد تا بزنگاه‌های تاریخی سرزمینم به فراموشی سپرده نشود.