تولد 67 سالگی آقای حکایتی/عکس

او جزو آن معدود برنامه‌سازان کودکی است که نسبت به کودکان و نوجوانان و دغدغه‌هایشان نگاهی کاملا جدی دارد و نه صرفا تفننی. لابد به همین جهت هم هست که همان چند برنامه‌ای که برای این سطح سنی از مخاطبان ساخته، این‌گونه در حافظه جمعی یک نسل ماندگار شده و نام او را تا همیشه با شخصیتی که در این برنامه‌ها بازی می‌کرد، گره زده است. بهرام شاه‌محمدلو را می‌گویم یا همان آقای حکایتی سال‌های خوش 60 و 70 که با سیمای موقر و آرام و جنس صدای تسلی‌بخشش مهمان قاب تلویزیون خانه‌هایمان می‌شد و از دریچه حکایات رنگارنگش زندگی کردن و طور دیگری بودن را درس می‌داد.

شاه‌محمدلو امروز 67 ساله می‌شود و به همین مناسبت از سال‌های مختلف فعالیت و نوع نگاهش نسبت به کودکان و نوجوانان پرسیدیم.

آقای حکایتی کجاست؟

آقای حکایتی هنوز هست و دارد فعالیت می‌کند. منتها در سال‌های اخیر با توجه به گسترش شبکه‌ها و تعدد برنامه‌سازی‌ها، لاجرم از کیفیت آثار هم قدری کاسته شده است و افراد مختلفی که وارد برنامه‌سازی شده‌اند، همه یک سطح از دانش و توانمندی فعالیت در این عرصه را ندارند. در این شرایط طبیعی است که حساسیت‌های آدمی چون من بالاتر می‌رود و به لحاظ انتخاب متن و موضوع و گروه و دیگر عوامل، کار برایم سخت می‌شود. در چنین شرایطی گزینشی کار کردن را ترجیح می‌دهم و به دنبال شرایط مناسب فعالیت هستم.

بازگشتِ «زیر گنبد کبود»

در زمانی که شبکه دو سیما به عنوان شبکه ویژه کودک و نوجوان معرفی شده بود، از من طرحی خواستند و در شبکه تصویب هم شد. کار به مرحله برآورد مالی و تجهیزات و دیگر عوامل هم رسید و با این حال هنگامی که می‌خواستیم وارد شروع تولید شویم، به مشکلاتی برخوردیم و کار متوقف شد. هنوز هم به ساخت دوباره این مجموعه فکر می‌کنم و البته ممکن است برای پخش آن سراغ دیگر امکانات رسانه‌ای بروم. به‌عنوان مثال، طرح یک فیلم سینمایی را در ذهن دارم که قالبش همان قالب زیر گنبد کبود است و با این حال ماهیتی داستانی‌تر دارد.

رضایت از مسیر آمده

هیچ‌گاه امکان بازگشت به گذشته برای آدم به وجود نمی‌آید؛ اما اگر چنین فرضی باشد و به عقب برگردم، دوباره همین مسیر را طی می‌کنم، با همین نگرش پیش می‌روم و فقط می‌کوشم اشتباهاتم را تصحیح کنم. در مجموع از نظر کاری از مسیری که طی کرده‌ام راضی‌ام، اما از نظر شرایط اقتصادی نه. ای کاش هر کسی سر جای خودش باشد، به جایگاه آدم‌ها دقت کنیم و نگذاریم افراد نامناسب در جایگاه‌های ویژه قرار بگیرند. این آرزوی من است.

روحیه کودکی

فعالیت حرفه‌ای من برای مخاطب کودک از سال 53 آغاز شد. سال سوم دانشگاه بودم که همراه با افرادی چون رضا بابک، مرضیه برومند، مرضیه فرخ‌نیا و یکی دو نفر دیگر در آن دوران تنها گروهی بودیم که تئاتر حرفه‌ای برای کودکان و نوجوانان را در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پایه‌گذاری کردیم. به سراسر ایران سفر کردیم و برای اولین بار نمایش سیار یا به‌اصطلاح خیابانی انجام دادیم.

این‌که از همان ابتدا مخاطبان کودک را انتخاب کردم، شاید به اتفاق ربط داشته باشد و شاید هم به روحیات خود آدم. نمی‌دانم اگر این اتفاق‌ها در آن دوران رخ نمی‌داد، باز سراغ مخاطبان کودک

می‌رفتم یا نه.

کودکان جدی گرفته نمی‌شوند

دلیل عدم اقبال و موفقیت بسیاری از برنامه‌ها، در جدی نگرفتن مخاطبان کودک است. حتی بسیاری از مسئولانی که متولی فعالیت برای کودکان و نوجوانان هستند، بچه‌ها را جدی نمی‌گیرند و آنها را موجوداتی نیمه می‌دانند. ما برعکس بودیم؛ از همان زمان شروع فعالیت‌هایمان در دهه 50 به کودکان نگاه جدی داشتیم و خود من هنوز هم کودکان را صاحب اصالت می‌دانم. چرا که اگر ذهن یک کودک درست ساخته بشود، چند سال بعد بزرگ می‌شود و بتدریج جامعه را هم درست‌تر می‌سازد. اگر بودجه و همت بیشتری را صرف تربیت کودکان کنیم، چند سال بعد می‌بینیم چه جامعه کم‌نظیری از ترکیب درست این افراد تشکیل می‌شود.

 

رمز موفقیت، شناخت درست مخاطب

اولین مرحله برنامه‌سازی این است که ما مخاطبانمان را بشناسیم و مقتضیاتشان را بدانیم. مخاطب کودک و نوجوان امروز نسبت به سال‌های پیش بسیار متفاوت شده است و اگر می‌خواهیم برنامه‌ای با کیفیت و اثرگذار برایشان بسازیم در وهله اول باید این گروه سنی را بشناسیم. مخاطب امروز شرایط تازه‌ای دارد که باید مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد. چند مورد را اشاره می‌کنم. در یک دهه قبل خبری از رایانه و اینترنت نبود. بچه‌ها دائم در تعامل با محیط خانه، همسایه،کوچه و خیابان بودند. دوستی‌ها و قهر و آشتی‌ها در محیط خارج از خانه شکل می‌گرفت و به این دلیل بچه‌ها تجربه طبیعت‌گرایی بیشتری داشتند. ارتباط‌ها در آن دوران بی‌واسطه بود و ما هم در برنامه‌سازی همپای همان شرایط پیش می‌رفتیم و فقط بعد آموزشی به آن می‌بخشیدیم. هر آموزشی در برنامه‌سازی باید طوری گنجانده شود که در نهایت ظرافت باشد، مخاطب به طور مستقیم متوجهش نشود و با این حال تاثیر درستش را بگذارد. بچه‌های امروز در معرض انواع پیام‌ها قرار دارند و کمبودی به لحاظ محتوا ندارند. این بچه‌ها ذهنشان پر شده است و دیگر نمی‌توان برنامه‌ای ساخت که جاهای خالی ذهنشان را پر کند؛ بلکه باید به دنبال جذبشان باشیم و کاری کنیم که آنها‌ محتوای برنامه‌های ما را به دیگر ابزارها ترجیح بدهند. لذا کار برنامه‌سازهای امروز سخت‌تر شده است.

«خونه مادربزرگه» نمودی از روابط انسانی بود

شخصیت عروسکی مخمل که در مجموعه «خونه مادربزرگه» صدایش را می‌گفتم، شخصیتی بود که خودم هم خیلی دوستش دارم. به عقیده من مخمل شخصیت بدجنسی نبود، بلکه فقط موقعیت خودش را در خطر می‌دید و نگران بود که ورود شخصیت‌های دیگری چون جوجه‌ها و سگ، توجه صاحبش را نسبت به او کم کند. این مجموعه نمودی از روابط انسانی بود و تعامل‌های انسانی را نشان می‌داد. شاید اگر مخمل تیپ بود، این تاثیر را روی مخاطبان نمی‌گذاشت. حتی الان هم که در خصوصشان صحبت می‌کنم، از آن عروسک‌ها به عنوان شخصیت یاد می‌کنم، چرا که تیپ و نماد نبودند و هر کدام برای خودشان هویتی داشتند.