خانم بازیگر: بزرگ‌ترین حامی‌ام خداست

نسیم ادبی سال گذشته در نمایش «ترن» به کارگردانی حمیدرضا آذرنگ نیز بازی کرد که یکی از بهترین آثار تئاتری در حوزه دفاع مقدس است.

او بازیگری در تلویزیون را با حضور در سریال «حلقه سبز» به کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا آغاز کرد و بعد از آن در آثاری مانند معمای شاه و عقیق حضور یافت، اما بیشتر مردم او را با مجموعه شهرزاد در نقش خواهر شهرزاد می‌شناسند.

ادبی، بازی مقابل دوربین سینما را نیز تجربه کرده و او را در فیلم‌هایی مانند «خوب، بد، جلف»، «چهارشنبه»، «دوران عاشقی» و... دیده‌ایم.

این بازیگر سال‌هاست آهسته و پیوسته به کارش ادامه می‌دهد و اکنون به بازیگری پرکار و معروف تبدیل شده. با ادبی درباره مسیری که در کار و زندگی طی کرده هم‌صحبت شدیم.

بازیگری جزو رویاها و اهداف شما بود یا سرنوشت و اتفاقاتی که در مسیر زندگی‌تان رخ داد، شما را به این سمت هدایت کرد؟

همیشه به بازیگری علاقه‌مند بودم، رویایی بود که به مرور به هدف تبدیل شد و همه تلاشم را کردم که به این هدف برسم. اصلا برایم مهم نبود چقدر طول خواهد کشید که بازیگر شوم. راستش مسیری که طی می‌کنم، برایم ارزشمندتر از رسیدن به یک جایگاه مشخص است. به‌نظرم بازیگری، مقوله‌ای نیست که بگویی الان دیگر به سوپراستار تبدیل شده‌ام و می‌توانم در همین‌جا متوقف شوم! مسیر بازیگری یعنی اجرای نقش‌های مختلف که از آنها لذت می‌بری و تماشاگرانی کارت را می‌بینند و از آن تاثیر می‌گیرند. بهتر از این چه می‌تواند در زندگی رخ دهد و راضی‌ات کند؟!

در زندگی‌ نیز همین دیدگاه را دارید و از سپری کردن روزها لذت می‌برید؟

زندگی‌‌ام با کارم قاطی شده و الان نمی‌توانم آنها را از هم جدا کنم و بگویم از این ساعت تا این ساعت کار می‌کنم و بعد به زندگی‌ام می‌رسم! کلا زندگی هنرمندان در هر شاخه‌ای که فعالیت کنند، همین‌طور است. حتی زمانی که در خانه هستند، فعالیت‌هایی انجام می‌دهند که در راستای حرفه‌شان است.

روش زندگی به مرور فرسایشی نمی‌شود که همه چیز در کار خلاصه شده و آدم شبیه کارش شود؟

زمان‌هایی این حس به سراغت می‌آید که دوست داری برای خودت باشی و از کارت فاصله بگیری و مثلا به سفر بروی! اما اینها برای من همیشه مقطعی است، سفر کاری را بیشتر از سفر تفریحی دوست دارم. چه بخواهی و چه نخواهی بعد از مدتی شبیه کارت می‌شوی و این زندگی است که در کار جریان پیدا می‌کند نه کار در زندگی! در کنار کار از زندگی شخصی لذت می‌برم. مثلا وقتی سرکار هستم و مشغله‌ام زیاد است، مهمانی می‌دهم، آن مهمانی بیشتر برایم خوشایند است تا زمانی که بیکارم و تصمیم می‌گیرم مهمانی بدهم!‌

نظرتان درباره شانس چیست؟ آیا شانس آن‌طور که عده‌‌ای می‌گویند گاهی در خانه آدم را می‌زند یا موقعیت‌ها به‌وجود می‌آیند و باید هوشیار باشی و از آنها درست استفاده کنی؟

موقعیت می‌تواند یک شانس خوب باشد، باید آن‌قدر آماده و پذیرا باشی تا بتوانی از موقعیتی که به وجود آمده بهترین استفاده را کنی. به نظرم در مسیر زندگی و در همه شغل‌ها، ‌موقعیت‌هایی جلوی پایت گذاشته می‌شود که بزرگ‌ترین شانس‌های زندگی‌ات را رقم می‌زند. مثلا دنبال خرید خانه‌ای هستی، یکباره با موقعیتی روبه‌رو می‌شوی که صاحب ملکی به پول نیاز دارد و خانه‌اش را ارزان به تو می‌فروشد؛ این یک موقعیت و شانس خوب است! معتقدم شانس در خانه همه را می‌زند فقط باید هوشیار بود و از آن استفاده کرد. البته باید از همه زمان‌ها برای توانمندسازی خودت استفاده کنی که اگر روزی شانسی بزرگ به سراغت آمد، ‌آن‌قدر قوی باشی که آن را قبول کنی. با این موافق نیستم که بنشینی و منتظر شانس بمانی. مثلا برخی بازیگران در خانه می‌نشینند و منتظر یک نقش بزرگ در یک کار مطرح هستند، اما هیچ‌کاری برای رشد خود نمی‌کنند! نباید وقت خود را هدر داد، باید در تئاتر حضور داشت، باید نقش‌‌های مختلف را تجربه کرد، کار کلاسی و آموزشی انجام داد. مسلما وقتی مدام کار و تلاش کنی، روزی نقش‌های مهم در کارهای بزرگ به تو پیشنهاد خواهد شد.

بزرگ‌ترین حامی شما در زندگی کیست؛ خانواده، همسر، همکار و...؟

خدا! اگر خانواده، همسر، همکار و دوستان خوبی دارم که از من حمایت می‌کنند، کار خداست. خدا همیشه حواسش به من بوده و هست. هرجا که راه را اشتباه می‌روم به هر طریقی که هست بهم هشدار می‌دهد. فقط خداست که همیشه با من است. خداست که همه آدم‌ها، راه‌ها و کارهای درست را پیش رویم می‌گذارد.