خاطره آقای مجری از تصویربرداری مراسم ورود امام(ره)
مردی که کارش را خوب بلد است و رسانه را خوب می‌شناسد.همین شناخت باعث شده چند دهه بتواند نبض مخاطب را به دست بگیرد و مردم را با خود همراه کند.فروتن اولین کسی است که در تلویزیون ایران تصویربرداری رنگی را به ثبت رسانده است.45 سال است در رادیو و تلویزیون فعال است و اولین‌های زیادی را به نام خود نوشته است.در کنار همه این‌ها نام مسعود فروتن در تاریخ معاصر ایران به عنوان شاهدی برای اتفاقات انقلاب به ثبت رسیده است.او چند اتفاق مهم را ضبط کرده است، یکی از آنها در 12 بهمن سال 57 و ورود امام خمینی(ره) به ایران بود و دیگری روزی بود که پیکر امام راحل بر شانه‌ غمگین و عزادار مردم تشییع شد.39 سال قبل در چنین روزی کمیته استقبال از امام خمینی (ره)تشکیل شد.با مسعود فروتن که یکی از کارگردانان تلویزیون بود و تصاویر مسیر فرودگاه تا بهشت‌زهرا را به عهده داشت هم‌صحبت شدیم تا از حال و هوای تلویزیون در بهمن 57 بگوید.
 

آدم دنیا دیدهای هستید اما ایران را دوست دارید، امکان رفتن دارید اما ماندهاید و در اینجا کار و زندگی میکنید.

بله! ریشه ما در اینجاست.من بارها به خارج سفر کرده‌ام اما همیشه دلتنگ اینجا بوده‌ام، رفته‌ام که فقط ببینم نه این‌که بمانم.از اینکه نسل چهارم انقلاب هم کار مرا می‌بیند و به آن توجه می‌کند برایم ارزشمند است.هنرمند به مخاطب احتیاج دارد، مخاطبی که کار او را ببیند و با او همذات پنداری کند.مردم باعث دلگرمی من هستند، آنها کارهای مرا می‌بینند، نقاط قوت را تایید و نقاط ضعف را یادآوری می‌کنند و همه این‌ها باعث می‌شود که من زندگی در ایران را انتخاب کنم چون در کنار مردم نفس می‌کشم و زندگی می‌کنم. مطمئن باشید تا آخر هم در ایران می‌مانم. همه شهرهای ایران خاک وطنم هست و به آنها عشق می‌ورزم.

شما قبل از انقلاب هم ایران بودید و در تلویزیون کار میکردید، از حال و هوای روزهای انقلاب و اتفاقاتی که در تنها مرکز رسانهای آن دوره رخ میداد، برایمان بگویید؟

شهریور 57 انجمنی در ساختمان تولید تلویزیون تشکیل شد که اعتصابات را مدیریت می‌کرد.موضوع اعتصاب اول حقوق کم ما بود.به مرور اعتصاب‌ها فراگیرتر شد مثلا یک روز گروه کارگردانان اعتصاب می‌کردند و روز دیگر گروه تصویربردارها و همین باعث می‌شد که هیچ‌کس نتواند کار کند. از شهریور ماه تقریبا کار در تلویزیون تعطیل بود.وقتی کابینه نظامی شد شرط ورود ما به تلویزیون امضای یک تعهدنامه بود که خیلی‌‌ها آن را امضا نمی‌کردند.صبح‌ها مقابل پارک ملت جمع می‌شدیم و به روش‌های مختلف اخبار را به هم منتقل می‌کردیم.

شما یکی از افرادی هستید که ورود امام راحل به ایران را تصویربرداری کردید و کارگردانی بخشی از برنامه را نیز عهده دار بودید...

بله ! طبق برنامه‌ریزی قرار شد که سه گروه ورود امام خمینی (ره) را پوشش بدهند.افراد این گروه‌ها از کسانی انتخاب شدند که بیشتر سهم را در اعتصابات و اعتراض‌ها داشتند.یک گروه در فرودگاه مستقر شد، یک گروه مسئول پوشش مسیر حرکت امام (ره) از فرودگاه تا بهشت زهرا شد و یک گروه هم در بهشت زهرا مستقر شد.کارگردانی گروه مسیر حرکت به عهده من بود.وقتی امام (ره) وارد ایران شدند و به سمت بهشت زهرا حرکت کردند، واحد سیار ما که تجهیزات تصویربرداری داخل آن بود از کار افتاد،ماشین ما که بزرگتر از خودروی حامل امام خمینی بود،جلوی ماشین ایشان حرکت می‌کرد و به نوعی راه باز کن بود ! عکاسان و فیلمبرداران زیادی روی ماشین ما مستقر شدند و عکس و فیلم می‌گرفتند.در این مسیر من هزاران آدم علاقمند به انقلاب و امام (ره) را دیدم که به عشق رهبر و برای بیعت با او به خیابان‌ها آمده بودند.وقتی پخش زنده ورود امام (ره) از تلویزیون قطع شد مردم به خیابان آمدند تا بی‌واسطه حضور رهبرشان را در کشور ببینند.

جالب اینجاست که شما همچنانکه شاهد ورود امام به ایران بودید،کارگردان تلویزیونی مراسم تشییع پیکر ایشان را نیز بودید...

روزی که ایشان فوت کردند من مشغول تدوین سریال بخش چهار جراحی بودم،شب بیدار بودیم و رادیو مرتب اعلام می‌کرد که برای سلامت ایشان دعا کنیم.صبح که کارمان تمام شد خبر ارتحال امام‌خمینی (ره) هم اعلام شد.شب پرس و جو کردم چه کسی قرار است کارگردانی ضبط تلویزیونی را به عهده داشته باشد.نام یک جوان ناشناس را گفتند و یادآوری کردند قرار است فردا برسد اما من با تجربه‌ای که داشتم متوجه شدم باید برنامه‌ریزی منسجم‌تری داشت و گروه ضبط باید شب به بهشت زهرا برود.کارهای هماهنگی را انجام دادم و به بهشت زهرا رفتیم.دو روز به عنوان کارگردان تلویزیونی مراسم و حضور مردم را با کمک همکارانم ضبط کردیم و میلیون‌ها تصویر از مراسم روی آنتن فرستادم.

از لحن و صدایتان میتوان حس رضایت شما از زندگی را فهمید،ریشه این رضایتمندی در کجاست؟

من زندگی را دوست دارم!‌وقتی اتفاقی رخ می‌دهد که بر وفق مرادم نیست، با آن نمی‌جنگم بلکه با آن کنار می‌آیم.دخترم پزشک و خارج از کشور است. دلتنگش هستم اما پذیرفته‌ام که او آن طرف دنیا زندگی و شغل خوبی دارد و از شرایطش راضی است پس من نق نمی‌زنم و نمی‌گذارم دلتنگی بقیه زندگی‌ام را خراب کند.از خوشیختی او خوشحالم.کلا از خوشحالی مردم خوشنود می‌شوم.نسل جوان را دوست دارم و هر کاری که از دستم برایشان بربیاید انجام می‌دهم.مردم به من لبخند می‌زنند و همین برایم کافی است.در کنار مردم احساس خوبی دارم.همیشه برای موفقیت تلاش می‌کنم و اگر شکست بخورم ناراحت نمی‌شوم چون باور دارم که حتما مصلحت خدا چنین بوده است. به لطف خدا هر روزم بهتر از دیروز است و من برای این موهبت خدا را شاکرم.