به گزارش مرکز خبر حوزه، متن سئوال و پاسخ این مرجع تقلید به شرح ذیل است.

سوال: مفهوم هجرت از دیگاه قرآن و روایات چیست؟

پاسخ: مهاجرت، در قرآن واحادیثاسلامى با اهمیت خاصى تلقى شده است و مقصود از آن همان طور که بیان خواهد شد حرکت از نقطه اى به نقطه دیگر، براى نجات ایمان و حفظ دین و تمکن از انجام وظایف الهى است، نه کسب ثروت و تحصیل مقام.

«هجرت» در لغت به معنى بریدن از یک شى است و اگر انتقال از نقطه اى به نقطه دیگر را «مهاجرت» مى گویند براى این است که شخص مهاجر با انتقال خود، پیوند خویش را از مکان سابق مى برد.

مهاجرت براى تأمین امور زندگى و یا دیگر اهداف مادى، مهاجرت جسمانى است واگر انسان در این راه به مقصودى دست یابد، به کمال مادى دست یافته است، در صورتى که مهاجرت مورد نظر قرآن، انتقال جسم و روح با هم است، بدین معنى که جسم، مکان و جایگاه خود را عوض مى کند، و روح از شرک به توحید، از کفر به ایمان، از گناه به اطاعت، از بى تمکنى در انجام فرایض، به تمکن و قدرت به انجام فرایض، پرواز مى نماید.

در مهاجرت نخست، جسم پیوند مادى خود را از مکان خاصى قطع مى کند، در حالى که در مهاجرت به معنى دوم، نه تنها جسم پیوند خود را از مکان خاصى قطع مى کند، بلکه روح نیز از آشیانه تنگ و تاریک و وحشتزایى که قادر به حفظ ایمان و دین خود نیست، یا متمکن از انجام فرایض نمى باشد، به فضاى فراخى که از نظر معنویت کمبودى ندارد، منتقل مى گردد، و در آنجا لانه مى گزیند.

تا آنجا که پیامبر گرامى فرمود:

«الْمُهَاجِرُ مَنْ هَجَرَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ علیه».([۱])

«مهاجر کسى است که از حرام و گناه هجرت کند و دورى گزیند».

و در باره این نوع هجرت در پایان بحث، گفتگوى فشرده اى خواهیم داشت.

از این جهت مشاهده مى کنیم که قرآن و حدیث، مسأله «مهاجرت» را با عنایت خاصى تلقى مى کنند، تا آنجا که «هجرت» با تمام مشتقات خود بیست و چهار بار در قرآن وارد مى شود.([۲])

غالباً هر موقع سخن از «هجرت» مى آید، اذهان متوجه مهاجرت پیامبر از مکه معظمه به مدینه منوره مى شوند و حرکت تاریخى پیامبر‌(ص) را به نظر مى آورند که بسیار پربار و پر ارزش بوده است و به خاطر نقش بزرگى که داشته، در میان صدها حوادثتاریخ اسلام، مبدأ تاریخ مسلمانان گردیده است.

در اسلام علاوه بر هجرت اصطلاحى، هجرت دیگرى است که مربوط به قلب و دل است و آن، مهاجرت از گناه به طاعت است، یعنى انسان تصمیم بگیرد، که دیگر گرد گناه نگردد واز فرمان خدا سرپیچى نکند، به این نوع از هجرت در قرآن و احادیثاشاره شده است آنجا که مى فرماید:

(…فَالَّذِینَ ‌هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَأُوذُوا فِى سَبیلى وَقاتَلُوا وَقُتِلُوا لأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیئاتِهِمْ…).([۳])

«آنان که مهاجرت کرده اند و از خانه‌هاى خود بیرون رانده شده اند و در راه من اذیت شده اند ما، بدیهاى آنان را مى پوشانیم(مى بخشیم)».

از آنجا که در این آیه، مهاجرت در مقابل خروج از خانه قرار گرفته است امکان دارد که مقصود از آن، مهاجرت به معنى وسیع که شامل ترک گناه و پاکى از آلودگى است، باشد.

هر چند فخر رازى این دو جمله را به گونه دیگر تفسیر کرده و مى گوید: مقصود از(هاجروا) کسانى است که به اختیار، ترک زادگاه کرده و مقصود از(أخرجوا) کسانى است که به اجبار ترک وطن گفته اند.

ولى مؤید مطلب قبل، روایاتى است که پیرامون این نوع از مهاجرت وارد شده آنجا که فردى از پیامبر‌(ص) سؤال مى کند که کدام یک از دو نوع مهاجرت افضل است، پیامبر‌(ص) مى فرماید:

«أن تهجر ما کره ربّک».([۴])

«آنچه را که خدا آن را دوست نمى دارد ترک کنى».

در حدیثى از امیر مؤمنان چنین وارد شده است که فرمود:

«یقول الرجل‌هاجرت ولم یهاجر إنّما المهاجرون الّذین یهجرون السّیئات ولم یأتوا بها».([۵])

«مردى مى گوید: من از زمین شرک به سرزمین اسلام مهاجرت کرده ام، نه! چنین فردى مهاجرت نکرده است(چون هدف از مهاجرت که پاکى از گناه است حاصل نشده است) مهاجران کسانى هستند که گناهان را ترک کنند و انجام ندهند».

و در برخى از روایات از پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل شده است که آن حضرت فرمود:

«لا تنقطع الهجرة حتى تنقطع التوبة».([۶])

«مهاجرت تا لحظه اى که درِ توبه باز است، قطع نمى شود».

مقصود از این نوع مهاجرت، همان تصفیه روح و روان، از آلودگى است که به وسیله توبه و سیر و سلوک شرعى انجام مى گیرد البته باید توجه کرد که پذیرش این نوع مهاجرت نباید به معنى نفى آن مهاجرت معروف باشد که انسان‌هاى با ایمان، خانه و زندگى را براى خدا ترک مى کنند، زیرا چه بسا برخى فکر مى کنند که اگر هدف از مهاجرت جسمانى، خدا است ما این کار را از طریق سیر و سلوک و تدبیر وتفکر انجام مى دهیم، زیرا فرض این است که حفظ ایمان به صورت کامل در صورتى امکان پذیر است که انسان سرزمین کفر را به قصد سرزمین ایمان ترک نماید و در این فرض تنها سیر و سلوک فکرى در تحقق هدف نهایى کافى نخواهد بود.

طریحى در مجمع البحرین ماده «هجر» جمله‌هاى یاد شده در زیر را نقل مى کند و گویا هر سه جمله حدیثمی‌باشد.

«والمهاجر من‌هاجر ما حرم اللّه علیه، والمهاجر من ترک الباطل إلى الحقّ وفى الحدیثمن دخل الإسلام طوعاً فهو مهاجر».

«مهاجر کسى است که حرام‌هاى خدا را ترک کند و از باطل به سوى حق باز گردد و(در حدیثآمده است) هر کس اسلام را از صمیم دل پذیرفت او مهاجر است».

[۱]. جامع الأُصول: ج۱، ص۱۵۴.

[۲]. اجمال آن به قرار زیر است: لفظ(هاجروا) ۹ بار، لفظ(المهاجرین) ۵بار، لفظ(یهاجروا) ۳ بار، لفظ(مهاجراً) ۲ بار، لفظ(یهاجر) یک بار، لفظ(هاجر) یک بار، لفظ(هاجرن) یک بار، لفظ(مهاجرات) یک بار، و لفظ(تهاجروا) نیز یک بار وارد شده اند و با مراجعه به المعجم، جایگاه این الفاظ معلوم مى شود در این بحثقسمتى از این آیات مورد بررسى قرار خواهد گرفت.

[۳]. آل عمران / ۱۹۵.

[۴]. جامع الاصول ابن اثیر: ج۱۲، ص۲۶۲.

[۵]. سفینة البحار: ج۲، ص۶۹۷.

[۶] . جامع الأُصول:ج۱۲،ص۲۶۱.