تفاوت حاکم نیشابور و کشاورز بی نوا!

سرویس مذهبی افکارنیوز- حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود. مردی میانسال در زمین کشاورزی مشغول کار بود. حاکم بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند.

روستایی بی نوا با ترس در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشانده بودند.
حاکم گفت: یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید. حاکم از تخت پایین آمده بود و آرام قدم می زد. گفت می توانی بر سر کارت برگردی، ولی همین که دهقان بی نوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت. همه حیران از آن همه عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند.

حاکم پرسید مرا می شناسی؟ بیچاره گفت شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت آیا بیش از این مرا می شناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: به خاطر داری بیست سال قبل با دوستی به پابوس سلطان کرامت و جود حضرت رضا علیه السّلام رفته بودی؟! دوستت گفت خدایا به حق این آقا مرا حاکم نیشابور کن، و تو محکم بر گردن او زدی که ای ساده دل! من سال هاست از آقا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی.

یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: «این قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده تلافی همان کشیده ای که به من زدی. فقط می خواستم بدانی که برای آقا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرقی ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد.»

منبع: خانه خوبان، ش۳۵، ص۳۵.