شخص ایده ال اسلام چه کسی است؟

سرویس مذهبیافکارنیوز- از ابان بن ابى عیاش و او از سلیم نقل کند که گفت: مردى از اصحاب امیر مؤمنان علیه السّلام که به وى همام گفته مى‏ شد و عابدى سخت کوش بود برخاست و گفت: اى امیر مؤمنان! مؤمنان را برایم به گونه ‏اى توصیف کن که گوئى آنان را مى‏ نگرم.

حضرت از پاسخ به او خوددارى نمود و فرمود: اى همام! پرهیزکار و نیکوکار باش که خداوند با پرهیزکاران و نیکوکاران است. همام به حضرتش گفت: تو را به آن‏ که گرامیت داشت و به بندگى و دوستى خویش مخصوص گردانید و به آنچه تو را ارزانى داشت برترى داد سوگند که برایم توصیفشان کن! امیر مؤمنان علیه السّلام برخاست و ایستاد و سپاس و ستایش خداى به جاى آورد و بر پیامبر صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم و خاندانش درود فرستاد، سپس فرمود:

«اما بعد! همانا که خداوند آن که خلق را آفرید از طاعت‏شان بى ‏نیاز و از معصیت‏شان در امان بود چرا که عصیان آن که نافرمانیش کند او را زیانى و طاعت آن که مطیع‏ اش باشد او را فایده‏ اى نرساند. معیشت‏شان را میان‏شان تقسیم و مواضع‏شان را در دنیا تعیین نمود. خداوند آدم را به دنیا فرو انداخت چرا که او را از کارى بازداشته بود و او خدا را مخالفت کرد و به کارى فرمانش داده بود نافرمانیش کرده بود. مؤمنان در دنیا صاحبان فضیلت‏ اند، منطق‏شان راستى و درستى است و خط و مشى زندگى‏ شان میانه‏ روى و فروتنى است، با طاعت خویش خاضع خدایند،بر آنچه خدا بر آنان حرام کرده چشمان خویش فرو بندندو گوشهاشان را به دانش سپرند، جان‏شان از دست‏شان در عذاب و گاه در رفاه است،به قضاى الهى راضیند، اگر اجلى که خداوند براى‏شان مقرر فرموده در کار نبود، از شوق ثواب و خوف عذاب لحظه‏ اى روح‏شان در جان‏شان قرار نمى‏ گرفت،خداوند نزدشان بس بزرگ و غیر او در چشم‏شان بس کوچک است، آنان گویى از یک سو خویش را در بهشت مى‏ بینند و در آن از نعمت بهره‏مندند، و از دیگر سو گویى خویش را در دوزخ مى‏ یابند که از آتش آن در عذابند، دلهاشان اندوهگین و رفتار و گفتار و کردارشان بى‏ آزار و گزند و تن‏هاشان لاغر و نیازهاشان اندک و جانهاشان وارسته و خدمات‏شان در اسلام بزرگ، آنان سختى روزگار ناپایدار دنیا را پایدارى کنند تا به راحتى و رفاه جاودان آخرت دست یابند و این تجارتى پر سود است که پروردگار بزرگوارشان براى آنان میسّر ساخته است.

دنیا به سوى‏ شان شتابد و آنان نخواهندش، مى‏ خواهد بگیردشان ولى ناتوانش مى‏ سازند، شب را به نماز ایستند و قرآن خوانند و روان خویش را به تلاوت قرآن اندوهگین سازند و با آن دواى درد خویش یابند، اندوه‏شان را با گریه بر گناهان‏شان و زخمهاى روان‏شان به اوج رسانند، هر گاه به آیتى شوق انگیز رسند در آن به هوس درنگ کنند و روح و روان‏شان در پرتو آن از سر شوق شکوفا شود و به پرواز در آیند، عینیّت آن را پیش چشم خویش بینند، با رکوع خویش پروردگارى بزرگ را ستایند، در پیشگاهش پیشانى و زانو و کف از سر خضوع بر زمین سایند، اشکهاشان بر گونه‏ هاشان جارى شود و براى نجات خویش از آتش دوزخ به درگاه خدا نالند، و هر گاه به آیتى هراس انگیز رسند به آن چشم دل و گوش جان سپرند و از آن مو بر اندام‏شان راست شود و دلهاشان بیمناک گردد و پندارند که غرّش و جوش و خروش دوزخ در گوشهاشان طنین انداز است. و در روز، بردبارانى دانشمند، نیکوکارانى پرهیزکار، تقواى خدا آنان را باریک ساخته که هر که بیندشان پندارد که بیمارند و نداند که در اینان بیمارى نباشد، یا که پندارد دیوانه‏ اند و نداند که گرفتار امرى بزرگ‏اند، هر گاه عظمت و قدرت خداوند و یاد مرگ و بیم و هراس قیامت به یادشان افتد دلهاشان از هراس آن بلرزد و خواب از سرشان بپرد و عقل از کف‏شان برود و مو بر اندام‏شان راست شود، و هر گاه به خود آیند با کردارى پاکیزه در نزدیکى به خدا بشتابند، در طاعت خدا به کم راضى نباشند و طاعت بسیار را براى او زیاد ندانند، آنان هماره خویش را متهم مى‏ کنند و از کردار خویش هماره بیمناکند.

اگر از او تعریف کنند بگوید که:من خود را بهتر از دیگران مى ‏شناسم و پروردگار به من آگاهتر از دیگران است، خدایا بر این تعریف‏ها و تمجیدها مرا مؤاخذه نکنى و مرا بهتر از آنچه مى ‏پندارند قرار بده و آنچه را از من نمى‏ دانند بر من ببخش، همانا که تو نهانى‏ ها را مى‏ دانى و عیب‏ها را مى‏ پوشانى.

از نشانه‏ هاى مؤمن این است که مى‏ بینى؛ در امور دین نیرومند است، نرم‏خو و پایدار است، ایمانش به مرحله یقین رسیده، در کسب آگاهى حریص است، در آگاهیش فهیم است، در عین دانشمندى بردبار است، در انفاق دلسوز است، در مهرورزى هوشیار است، در داشتن میانه‏ رو است و در عبادت خاشع و در نداشتن بردبار است، در سختى پایدار است و در توانایى و قدرت مهربان است، نسبت به حق و حقوق خویش بخشنده است و در گرفتن حق خود مهربان و دلسوز است، به حلال خشنود و راضى است و به اینکه هدایت شده سرزنده است، از طمع‏ورزى بر حذر است و به هنگام قدرت بخشنده است، در برابر کششهاى نفسانى خویشتن دار است، ستایش نادانى او را نفریبد و نیکوکاریش را رها نکند، خود را در عرصه عمل به کندى متهم کند، کارهاى شایسته انجام دهد، فردى است که روز را به شب رساند و همش سپاس خداى باشد و شب را به صبح رساند و کارش یاد خدا باشد،

با بیم شب کند و با امید صبح نماید؛ بیم از آنچه باید از آن بپرهیزد و امید به آنچه از فضل و رحمت الهى او را رسیده است، اگر خواهش نفسانى بر او فشار آورد حاضر نیست رضایت نفس را با از دست دادن سعادت خویش برآورده سازد، به چیزى شادمان است که طولانى و جاودانه است و چشمش به چیزى روشن است که پایانى ندارد، به چیزى گرایش دارد که پایدار است و در چیزى پارسا است که ناپایدار است، بردبارى را با دانش آمیزد، و دانش را با خرد، او را بینى که از تنبلى به دور است، هماره، سرزنده است، آرزویش دست یافتنى است، لغزشش اندک است، مرگ خویش را انتظار برد، قلبش خاشع است، نفسش قانع است، نادانى از او رخت بربسته، زندگیش سهل و ساده است، پاسدار دین‏ اش است، کششهاى نفسانى‏ اش را کشته، خشمش را فرو برده، خلق و خویى آراسته دارد، همسایه ‏اش از او در امان است، خود بینى‏ اش ناچیز است، به آنچه برایش مقدّر شده راضى است،

پایداریش استوار، زندگیش روشن، یاد خدایش بسیار، از آنچه دوستان نزد او به امانت گذاشته‏ اند لب نگشاید، از سخن گفتن علیه دشمنان خوددارى نکند، چیزى از حق را از سر ریاکارى انجام ندهد و یا به خاطر حیا رهایش نکند، خیر و خوبى از او انتظار مى‏ رود و بدى از او برنخیزد، از آن کس که در حقّش ستم کند بگذرد، به آن کس که وى را محروم ساخته ببخشد، و با آن کس که از او بریده، بپیوندد. بردباریش را از یاد نبرد، و در آنچه او را بپروراند بشتابد و از آنچه برایش روشن شده باشد بگذرد، نادانى از او دور، سخنش نرم، سرزنشگر بدى ‏اش، به خوبى نزدیک، سخنش راست، کارش نیکو، خیر از او خیزد و بدى از او بدور، در تنگناها باوقار، در سختیها، شکیبا، در رفاه و راحتى سپاسگزار، بر آن که دشمنى ورزد ستم نکند، و در آنچه دوست دارد گناه نکند، آنچه از او نیست ادّعایش نکند، و حقّى که بر او است انکار نکند، پیش از آن که علیه وى گواهى داده شود به حق اعتراف کند، حقوقى که بر او است ضایع نکند، مردم را به لقب‏هاى زشت نخواند، و بر احدى ستم نکند و حسد نورد، به همسایه ضرر نزند و در مصیبت‏ها دشنام ندهد، اداى امانت کند، به نمازها زود شتابد، در انجام منکرات کندى کند، به خوبیها فرمان دهد و از زشتیها باز دارد، جاهلانه در کارها دخالت نکند، عاجزانه از حق نگریزد، اگر خاموشى پیشه کند، سکوت او را رنج ندهد، اگر لب به سخن بگشاید به خطا سخن نگوید.

و اگر بخندد قهقهه نزند، به آنچه روزى او است خرسند است، خشم بر او افسار نزند و هوى و هوس بر او غالب نشود و حرص و آز او را مقهور نسازد، در آنچه از او نیست طمع نورزد، با مردم بیامیزد تا بیاموزد، خموش شود تا برهد، و بپرسد تا دریابد، سوداگرى کند تا سود برد، گفتگو کند تا بداند، به دانش گوش ندهد تا به آن فخر فروشد، سخن نگوید که به زیر دست ستم کند، جانش از او در رنج است و مردم از او در راحتى، جانش را براى آخرتش به رنج اندازد، و مردم را از شر خویش راحت نماید، اگر بر او ستم شود پایدار باشد تا خداوند یاریش کند، دورى‏ اش از آن که دورى مى ‏کند پارسایى و پیراستگى است و نزدیکى ‏اش به آن که نزدیک مى‏ شود از سر مهربانى و نرم خویى است، دورى‏ اش نه از سر خود خواهى و خود بزرگ بینى است، و نزدیکى ‏اش نه از روى نیرنگ و بازى، به آن که پیش از او از جمله خوبان بود اقتدا کند، چرا که او خود پیشواى نیکوکاران پس از خود است».

در اینجا ناگهان همام فریادى کشید و بیهوش شد، امام على علیه السّلام فرمود:
«به خدا سوگند! من بر او از این سخنان بیمناک بودم» و فرمود: «پندهاى سرشار از این گونه در اهلش اثر کند».
منافقى به حضرتش گفت: اى امیر مؤمنان! تو خودت چطور؟! فرمود: «هر کسى را اجلى است که هرگز پیش و پس نشود، آرام و زیاده نرو که شیطان از زبانت سخن مى‏ گوید».
سپس همام سر برداشت و دوباره نعره‏اى زد و از دنیا رفت، خداى رحمتش کند.

پی نوشت:تاريخ سياسى صدر اسلام / ترجمه كتاب سليم، ص117تا122.