الان فدک دست کیست؟ + تصاویر
به گزارشافکارنیوز، فدک نام دهکده‌ای است که در ۶۰ کیلومتری شهر مدینة النبی واقع شده، این منطقه سرسبز و پر از درخت یکی از مناطق خیبر است و یهودیان مدینه در آن سکنی داشتند و به زراعت و باغداری می‌پرداختند و از این منطقه حاصلخیز درآمدهای خوبی به دست می‌آوردند.

بعد از این که قلعه خیبر به دست امیر المومنین علیه السلام فتح شد، یهودیان فدک اقدام به صلح با پیامبر صلّی الله علیه و آله کردند که مفاد صلح نامه بخشی از این زمینها را در اختیار آن حضرت صلّی الله علیه و آله گذاشتند و حضرت صلّی الله علیه و آله در آن جا درختان نخلی با دست مبارک خویش کاشت و آن جا را به حکم آیه قرآن به زهرا سلام الله علیها داد.(۱)

بعد از رحلت پیامبر، خلیفه اول، آن را تصرف و خدمتکاران آن را اخراج و آن را تصرف نمود و زهرا سلام الله علیها نتوانست حق خویش را از او بگیرد، خلیفه دوم آن را به یهودیان بازگرداند و بخشی از آن را از یهودیان خرید.

خلیفه سوم آن را به مروان و دیگران بخشید و تا زمان عمر بن عبدالعزیز از دست فرزندان زهرا خارج بود. با شروع حکومت عمر بن عبدالعزیز وی فدک را به فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها بازگرداند، ولی یزید بن عبدالملک مجدداً از آنها باز پس گرفت. سفاح خلیفه عباسی به عبدالله محض بازگرداند، ولی منصور دوانیقی مجدداً فدک را غصب کرد، مهدی عباسی دوباره به فرزندان فاطمه برگرداند، ولی موسی بن مهدی آن را پس گرفت. مأمون آن را طی حکمی کتبی به فرزندان زهرا سلام الله علیها بازگرداند.


اصبح وجه الزمان قد ضحکا بِرَدِّ مامون هاشم فدکاً(دعبل خزاعی)(۲)


روی روزگار به سبب عودت فدک به بنی هاشم توسط مامون، پس از مدتها غم متبسم وخوشحال شد.


ولی بعد از مأمون متوکل این ملک را از فرزندان فاطمه پس گرفته و آن را به عمر بازیار واگذار کرده و عبدالله بن عمر بازیار درختانی را که پیامبر کاشته بود قطع نمود و به دنبال آن فلج شد.(۳)


از محصول آن فزندان فاطمه به حجاج و زائرین اطعام می‌نمودند، بعد از انقراض خلافت عباسی و تشکیل دولت و خلافت عثمانی که تمام عربستان زیر حکومت عثمانیان در‌آمد، سرنوشت این منطقه نامعلوم بوده ولی قطعاً از دوره متوکل از دست فرزندان فاطمه خارج شده و بیش از این در منابع تاریخی به مسئله فدک پرداخته نشده است.

درباره موقعیت فعلی فدک که در چه وضعی قرار دارد؟

امروزه حره فدک را حره هتیم گویند، که در شرق حره خیبر قرار دارد و مرکز سرزمین یدرع در جنوب، حره فدک را اکنون الحویط می‌خوانند. در صدر اسلام نیز فدک به عنوان یکی از قراء تابع خیبر محسوب می‌شد که به دست پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به صلح رسید. مولف کتاب مدینه شناسی می‌نویسد در جستجوی سرزمین فدک(و موقعیت فعلی آن) تلاشهای زیادی کردم تا این که پی بردم که امروزه نامی از آن باقی نمانده و به جای آن سرزمین حائط که تابع امارات حائل و در مغرب الحلیفه و جنوب ضرغد دقیقاً در حد مرز شرقی خیبر(محل خیبر) ایجاد شده است.

در آن ایامی که به جستجوی سرزمین فدک مطرح در تاریخ بودم که حائط امروز باشد، تا پایان سال ۱۹۷۵ م آن را منطقه‌ای شامل ۲۱ روستا یافتم که حدود ۱۱۰۰۰ نفر جمعیت داشت در حالی که سکنه مرکز الحائط تا آن سال بیش از ۱۴۰۰ نفر نبودند اما این سرزمین هم چنان پوشیده از نخلستانها و برخوردار از امکانات کشاورزی و درعین حال مجاور سرزمین‌های خشک حره و تابش آفتاب بوده است.

منطقه حائط(فدک) اکنون موقعیت سابق خود را که در مسیر راه مدینه بود از دست داده و متروک است.(۴)

با این توصیف به نظر می‌رسد اکنون آن منطقه در تصرف ساکنان آن منطقه بوده که زیر نظر دولت سعودی می‌باشد و در آمد آن نیز در امرار معاش ساکنان مصرف می‌گردد و جای خاص و شخص خاصی مالک آن نیست.


وهابیون منطقه فدک را نیز مثل سایر آثار اسلامی درمعرض نابودی قرارداده ومی خواهند نام آن نیز از زبانها وسپس از افکار واذهان محو وحذف گردد. واین بزرگترین خیانت به تاریخ اسلام واهل بیت پیامبر(ص) وخدمت به دشمنان اسلام است. که بسیاری از مساجد صدراسلام وآثار دیگر را به نابودی می کشانند.



پی نوشت‎‌‌ها:
۱. اسراء: ۲۶. حشر: ۶ و ۷. و بلاذری، فتوح البلدان، قم، منشورات الارومیه، ۱۴۰۴، ص ۴۲ ۴۷ و ص ۳۶ ۴۲. و مدنی، عبدالعزیز، التاریخ الامین، قم، انتشارات امین، ۱۴۱۸، ص ۴۶ و ۵۱.
۲. صدر، محمد باقر، الفدک فی التاریخ، تحقیق دکتر عبدالجبار شراره، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، بی‌تا، ص ۳۵ ۴۸، سمهودی. وفاء الوفاء، ج ۲، ص۱۰۲۶. و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۵، ص ۲۸. و ابوزید عمر بن شبه النمیری البصری، تاریح مدینه، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰، ص ۱۷۳ ۲۶۲.
۳. فالی، سید احمد، فدک، قم، مجمع الذخائر اسلامی، چاپ دوم، ۷۸، ص ۱۸۳.
۴. نجفی، محمد باقر، مدینه شناسی، آلمان، ناشر سفارت ایران در بن، ۱۳۷۵، ص ۳۳۵ ۳۴۰. و محمد محمد حسن شراب، المعالم الاثیره فی السنه و السیره، دمشق، دار العلم، ۱۴۱۱، ص ۲۱۵.