آیا اسلام فرزندخواندگی را نمی‌پذیرد؟!

از رسم‌‌هایی که در جاهلیت؛ در بین مردم شیوع داشت، سنت فرزندخواندگی بود. بر طبق این سنت؛ برخی از خانواده‌‌ها پسرانی را به فرزندخواندگی انتخاب کرده و سرپرستی آنان را به عهده می‌گرفتند. این پسران در همین خانواده‌‌ها بزرگ شده و ازدواج می‌کردند. بر اساس رسم جاهلی، با این پسران مانند فرزندان واقعی برخورد می‌شد؛ مثلاً پدر خانواده نمی‌توانست با همسر این پسر - بعد از وفاتش و یا بعد از طلاق - ازدواج کند، درست مانند همسر پسر حقیقی شخص، که پدر شوهر در هیچ حالت نمی‌تواند با او ازدواج کند.

همچنین در بین امت‏هاى مترقى آن روز؛ مانند روم و فارس که وقتى کودکى را پسر خود می‌خواندند، احکام فرزند صلبى را در حق او اجرا می‌کردند؛ یعنى اگر دختر بود ازدواج با او را حرام می‌دانستند، و هنگامی که پدر خوانده از دنیا می‌رفت، به او نیز مانند سایر فرزندان ارث می‌دادند، و سایر احکام پدر و فرزندى را در باره او اجرا می‌کردند.[1]

اسلام، این مقررات غیر منطقى و خرافى را به شدت نفى کرده و آن‌را لغو نموده است. به گونه‌‌ای که پیامبر اسلام(ص) براى از بین بردن این فرهنگ غلط، زینب همسر پسر خوانده‌‌‏اش(زید بن حارثه) را بعد از آن‌که از «زید» طلاق گرفت، به ازدواج خود در آورد تا روشن شود که رابطه پدرى و فرزندى یک رابطه طبیعى است و با الفاظ و قراردادها و شعارها هرگز حاصل نمی‌شود. و این نفی فرزندخواندگی به معنای جلوگیری از سرپرستی یک فرزند نیست. آنچه در دین اسلام نهی شده، این است که فرزندخوانده را در تمام جهات؛ مانند فرزند واقعی تصور کرد. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

«وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللاَّئی‏ تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ»؛[2] و هرگز همسرانتان را که مورد «ظهار» قرار می‌دهید، مادران شما قرار نداده و (نیز) فرزندخوانده‌‌‏هاى شما  را فرزند حقیقى شما قرار نداده است. این سخن شما است که به دهان خود می‌گویید (سخنى باطل و بی‌پایه) امّا خداوند حقّ را می‌گوید.

سخن حق به سخنى گفته می‌شود که با واقعیت عینى تطبیق کند، یا اگر یک موضوع قراردادى است هماهنگ با مصالح همه جانبه باشد. روشن است که مسئله «ظهار» در عصر جاهلیت، و یا «پسرخواندگى» که حقوق فرزندان دیگر را تا حد زیادى پایمال می‌کرد، نه واقعیت عینى داشت و نه قرارداد حافظ مصلحت عموم بود.[3] به بیان دیگر،  معناى حق بودن سخن خدا این است که او از چیزى خبر می‌دهد که واقع و حقیقت، مطابق آن است، و اگر حکم و فرمانى دهد، آثارش بر آن مترتب می‌شود، و مصلحت واقعى مطابق آن است.[4]

بنابر این مفاد آیه این است که خداى تعالى آن کسانى را که شما آنها را فرزند خود خوانده‏‌اید، فرزندان شما قرار نداده تا احکام فرزندان صلبى در حق آنان نیز جارى باشد.[5]

فراتر از این، قرآن کریم می‌فرماید؛ حتی هنگام صدا زدن یا معرفی کردن، آنان را فرزند خود صدا نزنید، بلکه آنها را به نام پدرانشان معرفی کنید و اگر پدران واقعی‌شان را نمی‌شناسید، برادران دینی بخوانید: «ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالیکُمْ»؛[6] آنها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه‌‏تر است و اگر پدرانشان را نمی‌شناسید، آنها برادران دینى و یاران شما هستند.

یعنی وقتى می‌خواهید پسرخوانده خود را معرفى و یا صدا کنید، به پدرشان نسبت دهید و بگویید اى پسر فلانى؛ براى این‌که نسبت دادن به پدران‌شان، در پیشگاه خداوند عادلانه‌‌‏تر است.

«فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالِیکُمْ». منظور این بخش از آیه این است که اگر پدران‌شان را با اسم و رسم و خصوصیات نمی‌شناسید، هنگام صدا زدن به غیر پدران‌شان نسبت ندهید، بلکه آنان را برادر خطاب کنید، و یا به اعتبار ولایت دینى، ولى خود بخوانید.[7]

 

[1]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏16، ص 275، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.

[2]. احزاب، 4.

[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏17، ص 196- 197، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1374ش.

[4]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏16، ص 275.

[5]. همان.

[6] احزاب، 5.

[7]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏16، ص 275.