شب از نیمه گذشته و رخ ماه ماتم گرفته نور خود را به زمین میرساند، پس از آن هیاهو، دلشوره زنان اهل حرم دو چندان شده است و مویه کودکان نیمه جان و ضرب دیده، دلخراشترین صحنه را تداعی میکند، اما کاروان این بار، بیعلمدار و با راهنمایی عمه جان، خسته به شام میرود.
اگر اغراق نکرده باشم، سرها مانند قرص ماه در بر فراز نیزهها خودنمایی میکنند و دشمن از ترس دختر حضرت فاطمه (س) خواب بر چشم ندارند. کاروان اسراء در حال حرکت و گاهی منزل به منزل میایستد، اما صبوری و جلیله بودن حضرت زینب (س) تازیانهای بر خشم و غرور دشمنان است.
آسمان خون گرفته و نیمههای شب فرارسیده است، زنی شبیه حضرت زهرا (س) پیش میرود و کودکان و زنان دیگر به دنبالشان آرام آرام مویه میکنند، هنوز صدای حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در گوش خواهر طنینانداز است که میفرمودند: «خواهر جان! مرا در نماز شبت دعا کن.»
هیچ کس یاد ندارد که زینب (س) شبی را بیاقامه نماز شب به سر کند و به راز و نیاز نپردازد. اما شب اسیری آن هم در دل دشمن فرق دارد. صبح تا ظهر عاشورا داغ به روی داغ نهادند و مصیبتها دیدهاند، ولیکن امام سجاد (ع) میفرمایند: «در شب یازدهم محرم، عمهام زینب را دیدم که در جامه نماز نشسته و مشغول عبادت است»؛ یعنی نمازش را نشسته اقامه میکنند.
همچنین «ابن نمای حلی» در کتاب مثیرالاحزان از فاطمه دختر امام حسین (ع) چنین نقل میکند: «وَ اَمّا عَمَّتی زَیْنَب فَاِنَّها لَمْ تَزَلْ قائِمَةً فی تِلْکَ اللَّیلَةِ أی عاشِرَة مِنَ المُحَرّم فی مِحْرابِها تَسْتَغیثُ اِلی رَبِّها، وَ ما هَدَأَت لَنا عَیْنٌ وَ لاسَکَنَتْ لَنا زَفْرَة»؛ و، اما عمهام زینب، پس وی همچنان در آن شب شام غریبان در جایگاه عبادت خود ایستاده بود و به درگاه خدای تعالی استغاثه میکرد و در آن شب چشم هیچ یک از ما به خواب نرفت و صدای ناله ما قطع نشد».