ملاک تشخیص مصلحت چیست؟

با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمه‌ها در سال‌های اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پر اهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعه‌ جهان اسلام و جامعه‌ جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس آیت‌الله محسن اراکی دبیرکل مجمع تقریب مذاهب اسلامی می‌تواند ارائه دهنده‌ بینشی نو و دقیق در این باب باشد.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلى‌ سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطّاهِرینَ

مسأله‌ اطلاق ولایت فقیه

دهمین اصل از اصل‌هایی که طی آنها نظریه ولایت فقیه حضرت امام خمینی(ره) را تبیین می‌کنیم اصلی است که امام در آن به ولایت «مطلقه» فقیه می‌پردازد. امام(ره) این واژه را هم در شأن رسول اکرم و ائمه هدی(ع) و هم در شأن فقهای عادل به کار می‌برد. می‌فرماید فقیه عادل هم بعد از رسول الله و ائمه هدی(ع) دارای ولایت مطلقه است. در این اصل تلاش می‌کنیم توضیح دهیم که این ولایت مطلقۀ از نظر امام به چه معنا است.

ما به وسیلۀ سه اصل این ولایت مطلقه را تبیین کرده‌ایم؛ اصل اول اینکه بین ولایت کلی یا کلیه و حکومت فرق است؛ بنا بر آنچه در برخی از فرمایشات حضرت امام آمده است در روز غدیر رسول اکرم(ص) امیرالمؤمنین(ع) را برای حکومت نصب کرد اما ولایت کلیۀ امیرالمؤمنین(ع) و آن مقامات معنوی ایشان پیش از غدیر بلکه قبل از خلقت آدم(ع) برای آن حضرت ثابت بوده است. همچنین ولایت کلیه از امور اعتباریه‌ای که قابل عزل و نصب باشد نیست و آنچه در آن عزل و نصب راه دارد حکومت و فرمانروایی سیاسی است و لذا رسول اکرم(ص) در روز غدیر امیرالمؤمنین(ع) را برای حکومت و برای اداره سیاسی جامعه بعد از خود نصب فرمود.

اما ولایت کلیه یک مقام معنوی است و همان چیزی است که بخش‌هایی از آن را در زیارت جامعه مشاهده می‌کنید؛ «بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ بِکُمْ یَکْشِفُ الْکَرْبَ وَ بِکُمْ یُبَاعِدُ نَائِبَاتِ الزَّمَانِ الْکَلِبِ وَ بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُنْزِلُ الرَّحْمَةَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ الْأَرْضَ أَنْ تَسِیخَ بِأَهْلِهَا وَ بِکُمْ یُثْبِتُ اللَّهُ جِبَالَهَا عَلَى مَرَاسِیهَا». این موارد مقامات آن ولایتی کلی است. در حقیقت اهل بیت سلام الله علیهم واسطۀ فیض الهی هستند و ولایت تکوینی از آثار این ولایت کلیه است که چیزی به غیر از آن مقام سیاسیت است. گرچه آن مقام سیاسیت به یک شکلی در آن ولایت داخل می‌شود اما آنچه قابل عزل و نصب است این مقام سیاست و حکومت است نه آن مقام ولایت کلی.

عبارت امام(ره) این است: «آن چیزی که برای ائمۀ ما قبل از غدیر و قبل از همۀ چیزها بوده است یک مقامی است که مقام ولایت کلی است که آن امامت است.» بعد ادامه می‌دهند: «قضیه غدیر قضیه جعل حکومت است و این است که نصب است وإلا مقامات معنوی قابل نصب نیست. ولایتی که در حدیث غدیر آمده است به معنای حکومت است و نه به معنای مقام معنوی.» این متن در صحیفه امام جلد 20 صفحه 112 و 113 آمده است.

البته ما در اینجا یک تعلیقه‌ای بر فرمایش ایشان داریم؛ اولاً ما معتقد هستیم که در قضیه غدیر اصلاً نصبی نبوده است زیرا همین نصب امیرالمؤمنین(ع) برای حکومت هم جزء همان مقام ولایت کلیه است که از آغاز برای امیرالمؤمنین(ع) بوده است، رسول اکرم(ص) همان‌ طوری که مأمور به تبلیغ رسالت خود بوده است از همان موقع به تبلیغ ولایت امیرالمؤمنین(ع) و حکومت و ولایت ایشان هم مأمور بوده است؛ ایشان از آغاز و همان روزی که مأمور شده است که رسالت خود را علنی کند همراه او ولایت امیرالمؤمنین(ع) را هم علنی کرده است. برای مثال در همان حدیث یوم الدار که حضرت فرمود: «أَیُّکُمْ‌ یُوَازِرُنِی‌ وَ یَکُونُ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ یُنْجِزُ عِدَتِی وَ یَقْضِی دَیْنِی» کسی بلند نشد و تنها حضرت علی(ع) بلند شد، بعد حضرت رسول(ص) در همان جلسه ایشان را معرفی کرد. یعنی در همان یوم الدار و بلکه در آغاز علنی شدن بعثت با نزول آیۀ «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبین‌» این کار را شروع کرده است. بعد از یوم الدار هم هر کجا رسول اکرم(ص) فرصتی پیدا کرد در آن مسأله امامت امیرالمؤمنین(ع) را تأیید و تثبیت کرده است.

امامت ناطق و صامت

ولایت هم به معنای حکومت است و ما معتقد هستیم که حکومت و رهبری سیاسی از فروع آن ولایت و از آثار آن بوده و چیزی جدای از ولایت نیست. آنچه در روز غدیر اتفاق افتاده است دو چیز است؛ یکی عمومی شدن این اعلام است، و دیگری بیعت گرفتن بر سر این امامت است. این کاری است که روز غدیر اتفاق افتاده است؛ لذا فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‌ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا» چرا دین در این روز کامل شده است؟ به دلیل اینکه مسلمانان در این روز بیعت کرده‌اند؛ به دلیل اینکه با ولایت امیرالمؤمنین(ع) بیعت کرده و اعلام پذیرش و اعلام کردید لذا امروز «رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً». این نکته‌ای است که در این باره باید تذکر داده شود.

این اصل اول که در آن بیان شد که ولایت کلیه قابل عزل و نصب نیست و امیرالمؤمنین(ع) این ولایت را از اول داشته است و آنچه روز غدیر اتفاق افتاده است نصب ایشان برای رهبری سیاسی و حکومت است.

لذا امامت امیرالمؤمنین(ع) در زمان رسول اکرم(ص) هم بوده است و هرکجا که حضرت رسول اکرم(ص) حضور نداشت، اطاعت از ایشان واجب بوده است؛ یعنی امامت طولی بوده است. لذا آیه می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‌ شَیْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً». در اینجا این «اطیعوا» بالفعل است؛ یعنی اطاعت از اولی الامر هم که در این آیه به عنوان مصداق، وجود امیرالمؤمنین(ع) است، در زمان رسول اکرم(ص) هم واجب بوده است، نه اینکه این وجوب برای بعد از ایشان بوده باشد. در آیه بعد می‌فرماید: «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‌ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاَّ قَلیلاً» پس معلوم می‌شود که یک اولی الامری در آنجا بوده است.

در نهایت در روایت منزلت هم آمده است: «أَنْتَ‌ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ‌ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی» حضرت رسول اکرم(ص) به ایشان فرمود که هر وقت من در مدینه نباشم تو باید بر مردم فرمانروایی کنی. در همان زمان هر وقت و هر جا که رسول اکرم(ص) نبود امیرالمؤمنین(ع) فرمانروایی می‌کرده است. یعنی هرجا غیبت مکانی رسول اکرم(ص) حاصل بوده است، آنچه جای ایشان را پر می‌کرده است وجود امیرالمؤمنین(ع) بوده است. سایر ائمه(ع) هم به همین صورت بوده‌اند و برای همۀ ایشان امامت از اولی که به دنیا می‌آیند ثابت است منتها امامت طولی است و مادامی که امام قبلی وجود داشته و بالفعل ناطق است امام دیگر صامت است. مانند امامت امام حسن و امام حسین علیهما السلام؛ تا امامت امام حسن(ع) ناطق و بالفعل و در حال امر و نهی است امام بعدی صامت و مطیع خواهد بود. اگر امام قبل به هر دلیل نتوانست امر و نهی کند، آن امام صامت ناطق شده و شروع به امر و نهی می‌کند.

اطلاق در ولایت سیاسی یا و لایت کلیه‌ الهیه؟

اصل دوم؛ منظور از ولایت مطلقه، ولایت در حکومت و سیاست است و نه آن ولایت کلیه الهیه که برای ائمه(ع) ثابت است. مراد از ولایت مطلقه یعنی حکومت و سیاست، یعنی اختیارات حکومتی و اختیارات ادارۀ مردم و منظور از ولایت مطلقه امامت معنوی و آن ولایت کلیه نیست. حال مطلقه یعنی چه؟ ولایت مطلقه‌ای که حضرت امام می‌فرماید -بنا بر آنچه ما می‌فهمیم- در برابر دو تقیید است؛ یک تقیید؛ تقیید به احکام اولیۀ فرعیۀ الهی است: ولایت مطلقه یعنی ولایتی که در چارچوب همان احکام فرعیه ثابتۀ الهیه است. یعنی اگر در همین فقه متعارف مثلاً فرموده است که مضاربه جایز است و یا احل الله البیع فرموده است، حرم الله الربا فرموده است یا وجوب حج و زکات آمده است، ولایت فقیه اگر به این معنا باشد یعنی فقیه فقط این کار را دارد که این احکام را اجرا کند و دیگر هیچ کار دیگری بر عهدۀ او نیست.

پس در چارچوب این احکام، ولایت هست. اما امام می‌فرماید خیر چنین نیست؛ درست است که فقیه امام نیست و ولی فقیه و حاکم مأمور به این احکام است اما مأمور به یک کار دیگری هم است و آن کار این است که آنچه مصلحت شرعیه جامعه در آن است را باید بر عهده بگیرد. او مصلحت‌دار و مسئول اداره مصالح عمومی جامعه است. این مصالح عمومی جامعه به وسیله شرع اسلام در این مجموعه احکام فرعی تبیین شده است و این موارد همان مصالح است. یک سری از مسائل شرعی هم تبیین نشده است که به عهده خود فقیه گذاشته شده است که خود باید فقیه این مصالح را تبیین و اجرا کند.

حال اگر در یک جایی مصلحت اقتضا کرد که از یک حکم الزامی اثباتی رفع الزام کند و یا به الزام نفی‌ای تبدیل کند؛ یعنی مثلاً بیان می‌کند که امسال حج حرام است و کسی نباید به حج برود [بر همه اطاعت آن واجب است]. همین انسانی که حج بر او مستطیع است و وجوب استطاعت هم بر او فعلی است، همین انسان که حج او به دلیل استطاعت فعل واجبی در حق او است، اگر ولی امر و فقیه گفت که حج بر او امسال حرام است، همین امر واجب به وسیلۀ فقیه حرام می‌شود.

ما گاهی این مثال را زده‌ایم و معتقد هستیم این هم از اختیارات حکومتی است. البته ما در بیان و توسعۀ آن به فقیه احتیاط می‌کنیم اما در زندگی حضرت امیرالمؤمنین(ع) آمده است که وقتی جریان رد شمس ثانی اتفاق افتاد –برای ایشان دو بار رد شمس شده است؛ یکی در زمان حضرت رسول اکرم(ص) و یک بار هم در زمان حکومت خود ایشان این اتفاق افتاده است که در جریان جنگ صفین است که در روایت آمده و از حوادث مسلم زندگی حضرت امیرالمؤمنین(ع) است- که لشکر به میدان رفته بود اما وقت نماز عصر شد، حضرت فرمود بروید اینجا جای نماز خواندن نیست. یک عده از این خشک مقدس‌ها گفتند که وقت نماز است و نماز قضا می‌شود و به یک شکلی نماز خواندند اما حضرت با لشکر رفت و آفتاب غروب کرد.

بعد از غروب آفتاب حضرت فرمود اینجا وقت نماز است، بعد حضرت درخواست کرد و دوباره آفتاب به وقت فضیلت برگشت و نماز خوانده شد. حدیث رد الشمس ثانی در اینجا اتفاق افتاده است. حال در این حد شاید از خصایص امام باشد و ما جرأت نمی‌کنیم که این را بیان کنیم که فقیه هم در این حد اختیارات دارد. یا برای مثال در مسأله صلاة که آمده است: «خَمْسُ صَلَوَاتٍ لَا تُتْرَکُ‌ عَلَى کُلِّ حَال‌» و این چیزی نیست که فقیه بیان کند که نماز نخوانید اما اگر گفت که در حال حاضر نماز جماعت نخوانید، یا بیان کرد که الان نماز تأخیر بیافتد؛ واجب است که به حرف او عمل شود زیرا فقیه می‌تواند این کار را انجام دهد. اگر مصلحت اقتضا کرد و یک مصلحت عمومی بود باید اطاعت شود. این مصلحت یک مصلحت دلبخواهی نیست، این مصلحت را خود شارع در ادلۀ دیگر بیان کرده باشد، حال چه ادلۀ عامه و یا ادلۀ خاصه باشد.

ملاک تشخیص مصلحت

دلیل اینکه بیان می‌کنیم فقیه باید ولی امر باشد برای همین است به دلیل اینکه یکی از ارکان ولایت امر تشخیص مصلحت است، مصلحت هم باید بر طبق موازین و ملاک‌های شرعی تشخیص داده شود که این جز کار فقیه نیست. بنابراین محدود به احکام فرعیه نیست.

در بحث‌های گذشته هم مطرح شد که ولایت فقیه محدود به احکام الهی است و امتیاز حکومت ولایی با دیگر حکومت‌ها این است که در این حکومت، استبدادی وجود ندارد که مثلاً فقیه هرچه بخواهد باید انجام شود، خیر، فقیه تحت فرمان است و بر فرمان نیست بلکه زیر فرمان خداست. حتی خود رسول الله(ص) هم همین‌طور است؛ به ایشان هم گفته شده است: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرین‌» خداوند به رسول خدا(ص) هم فرموده است که تو هم عبد هستی. لذا در اسلام حاکمیت فرا قانون نداریم و همۀ حاکمیت اسلام، حاکمیت دون قانون است. اما این قانون چیست؟ این قانون را فقیه تشخیص می‌دهد.

در مباحث اصول بیان کرده‌ایم که احکام شرعیه بر دو قسم است؛ یکی احکام ذاتیه و یکی هم احکام سلطانیه است. احکام ذاتیه یعنی احکامی که فی‌ذاته حکم خدا است و احتیاجی به جعل امام یا فقیه ندارد و یک احکام را هم به عنوان احکام سلطانیه بیان کردیم که این احکام سلطانیه احکامی است که خداوند متعال اجرا یا تشریع آن را به حاکم واگذار کرده است.

در این احکام هم فقیه تحت آن عمومات و آن احکام عامه و اصول تشریع شده باید بیاید و باید در آن چارچوب حکم صادر کند. یعنی آن هم ضابطه دارد و همین‌طور نمی‌تواند بی‌ضابطه بیان کند. ضوابط آن هم در احکام عامه آمده است. مثلاً حدیث «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَار» آمده است، حدیث عُسر و حَرَج آمده است. این موارد و ضوابطِ کلیه‌ای که در شرع آمده موازین تشخیص مصلحت را برای فقیه تعیین کرده است، یا موازین جعل حکم در آن مواردی که حکم شرعی ثابته الهی نداریم، این ضوابط معین شده است که فقیه باید در این ضوابط حکم خود بیان کند.

اصل سوم که همان قید دوم است، قید در تبعیض اختیارات حکومتی است. یعنی کسی ممکن است اختیارات حکومتی را که برای فقیه ثابت است کمتر از اختیارات حکومتی که برای معصوم ثابت است بداند اما امام(ره) می‌فرماید که همان اختیارات حکومتی که برای رسول اکرم و ائمه معصومین(ع) ثابت است برای فقیه هم ثابت است. ما نیز بیان کرده‌ایم که آن اختیارات حکومتی کلاً برای هر حاکمی ثابت است حتی اگر آن حاکم حاکم شرع و حکومت الهی هم نباشد به این شکل است؛ در حکومت‌های عرفی هم که می‌خواهند یک حاکمی را تعیین کنند، حاکمیت یک سری اختیارات ثابتی دارد. امام می‌فرماید همه این اختیارات برای فقیه ثابت است و نه برخی از آنها. لذا این مطلقه در مقابل این دو نوع تقیید است.