شرح و تفسیر حکمت 225 نهج البلاغه با موضوع حسادت

نهج البلاغه با مرور قرنها نه تنها تازگی و جذابیت خویش را حفظ کرده که فزونتر ساخته است و این اعجاز نیست مگر به سبب ویژگی هایی که در شکل و محتوا است. این امتیاز را جز در مورد قرآن نمی توان یافت که در کلام امام علی (ع) درباره قرآن آمده است: « ظاهره انیق و باطنه عمیق، لاتفنی عجائبه و لاتنقضی غرائبه » قرآن کتابی است که ظاهری زیبا و باطنی عمیق دارد، نه شگفتی های آن پایان می‎پذیرد و نه اسرار آن منقضی می‎شود. در سخن مشابهی نیز آمده است : « لاتحصی عجائبه و لاتبلی غرائبه» نه شگفتی های آن را می‎توان شمرد و نه اسرار آن دستخوش کهنگی می‎شود و از بین می‎رود .

سخنان امام علی (ع) در فاصله قرن اول تا سوم در کتب تاریخ و حدیث به صورت پراکنده وجود داشت. سید رضی در اواخر قرن سوم به گردآوری نهج البلاغه پرداخت و اکنون بالغ بر هزار سال از عمر این کتاب شریف می‎گذرد. هر چند پیش از وی نیز افراد دیگری در گردآوری سخنان امام علی (ع) تلاشهایی به عمل آوردند، اما کار سید رضی به خاطر ویژگی هایی که داشت درخشید و ماندگار شد، چون سید رضی دست به گزینش زده بود.

شرح و تفسیر حکمت 225 نهج البلاغه

امام علی(علیه السلام) فرمودند:الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ، عَنْ سَلاَمَةِ الاَْجْسَادِ!در شگفتم که چگونه حسودان از سلامتى خویش غافل اند.

امام علی (علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به یکى از آفات حسد اشاره کرده مى فرماید: «در شگفتم که چگونه حسودان از سلامتى خویش غافل اند»; (الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ، عَنْ سَلاَمَةِ الاَْجْسَادِ!). «حُسّاد» جمع «حسود» است. روشن ترین تفسیر براى گفتار حکیمانه بالا آن است که حسد روح و قلب انسان را مى فشارد و بر اثر این فشار، انسان بیمار مى شود و گاهى از شدت حسد دق مى کند و مى میرد، زیرا مى بیند شخص محسود داراى نعمت هاى مختلفى است.

هرچه نعمت او بیشتر مى شود، غم و اندوه حسود فزون تر مى گردد. گاه به حالت افسردگى کشیده مى شود و گاه به بیمارى جسمانى مبتلا مى گردد، زیرا رابطه روح و جسم به اندازه اى است که ناراحتى هاى روحى فورا در جسم اثر مى گذارد و سلامت انسان را مختل مى کند. بنابراین حسودان آرزو مى کنند نعمت شخصى که مورد حسد است زائل گردد; خواه این نعمت مقام باشد یا مال و ثروت. در حالى که با حسد خویش نعمتى را که از آن نعمت ها بزرگ تر است از دست مى دهند و آن نعمت سلامتى است که هیچ نعمتى با آن برابرى نمى کند. اگر تمام دنیا را به کسى بدهند; ولى مبتلا به بیمارى سرطان یا فلج و از کارافتادگى دست و پا و سر و صورت باشد کمترین ارزشى براى او ندارد و اگر همه چیز را از او بگیرند و سلامتى را به او باز گردانند به یقین خوشحال خواهد شد. آرى. بعد از ایمان و عقل که از نعمت هاى معنوى است برترین نعمت مادى سلامت جسم است که حسود آن را به آسانى از دست مى دهد. بعضى از شارحان نهج البلاغه معناى دیگرى براى این کلام مولا ارائه کرده اند که بسیار بعید به نظر مى رسد و آن این که امام(علیه السلام) مى فرماید: چرا حاسدان نسبت به مال و جاه دیگران حسادت مىورزند؟ چرا نسبت به سلامتى آنها که از مال و جاه برتر است حسودى ندارند؟ این در واقع کنایه از اهمیت نعمت سلامتى است. روشن است که هدف مولا این نیست، زیرا معناى این سخن آن مى شود که حسودان را تشویق کنیم بر سلامتى دیگران حسادت بورزند.

از سویى دیگر حسادت در جایى است که انسان فاقد نعمتى باشد و دیگرى را واجد آن بداند و با توجه به این که حاسدان غالباً از سلامت برخوردارند، حسادت نسبت به سلامتى دیگران معنا ندارد. آنچه تفسیر اول را تأیید و تثبیت مى کند روایات فراوانى است که در نهج البلاغه یا کتب دیگر از امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل شده است. از جمله در حکمت 256 مى خوانیم: «صِحَّةُ الْجَسَدِ، مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ; صحت بدن بر اثر کمى حسد حاصل مى شود». در حدیث دیگرى که مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار نقل کرده است مى فرماید: «الْحَسَدُ لا یَجْلِبُ إلاَّ مَضَرَّةً وَغَیْظاً یُوهِنُ قَلْبَکَ وَیُمِرِّضُ جِسْمَکَ; حسد جز زیان و خشمى که قلب تو را سست مى کند و بدنت را بیمار مى سازد به بار نمى آورد».

در حدیث دیگرى نیز از آن حضرت آمده است: «لا راحَةَ لِحَسُود; حسود هرگز به آسودگى نمى رسد». آفات حسد منحصر به این مورد نیست گرچه این مورد بسیار مهم است. یکى دیگر از آفات حسد آن است که تلاش و کوشش و نیروى انسان را به جاى این که به جنبه هاى مثبت سوق دهد در جنبه هاى منفى نابود مى کند به گونه اى که اگر تلاشى را که براى زوال نعمت الهى از دیگرى به کار مى گیرد جهت به دست آوردن براى خویش به کار مى گرفت چه بسا از محسود هم برتر و بالاتر مى شد. از این گذشته، حسد ممکن است به ایمان و توحید انسان لطمه بزند، زیرا حسود در اعماق دلش خدا را در تقسیم نعمت ها حکیم نمى شمارد، زیرا اگر قسمت الهى را روى حکمت مى دانست و به آن راضى بود در دام حسد گرفتار نمى شد.