شهیدی که از کودکی شهید صدایش می زدند

از آنجا که پدر و مادر شهید دعوت حق را لبیک گفته‌اند در این دیدار میهمان برادر شهید بودیم درباره خصوصیات برادرش گفت: روح‌الله متولد سال 1342 دربند‌سر است. از همان دوران کودکی به او می‌گفتیم تو شهید می‌شوی چون جزء کسانی هستی که امام آنها را سربازان خود خواند و گفت: سربازان من در گهواره هستند.

حدود 5 سال داشت که بیمار شد و متوجه شدیم یک تومور در سرش پدید آمده اما با دعا‌ها و نذر و نیاز مادر روح‌الله شفا گرفت و به زندگی‌اش ادامه داد. پیش از رسیدن به سن تکلیف نماز‌های یومیه‌اش را سروقت می‌خواند و به نماز شب هم تأکید داشت. همیشه ذکر لبش «اللهم‌ الرزقنا توفیق‌ الشهادة» بود.

تلاوت قرآن را از جلسات قرآن اساتیدی چون موسوی و محمدی آغاز کرد و قاری خوبی بود، سال 1359 در مسابقات قرآن شرکت کرد و رتبه اول تهران را کسب کرد. همزمان به خوشنویسی هم مشغول بود و در انجمن خوشنویسان فعالیت خود را آغاز کرد و به سطوح خوبی رسید. جوانی خوش‌ذوق، فعال و هنرمند بود و به جز تلاوت قرآن خوشنویسی و نقاشی می‌کرد و در این زمینه‌ها بسیار ماهر بود تا‌جایی که زمان انقلاب مسئول نوشتن شعار و اعلامیه بود، پس از انقلاب هم عکس شهدا را در ابعاد بزرگ نقاشی می‌کرد.

به حق‌الناس بسیار اهمیت می‌داد و ما را هم به رعایت حق‌الناس توصیه می‌کرد، یک موتور داشت، شب‌ها هنگامی که دیروقت به خانه می‌آمد موتور را سرکوچه خاموش می‌کرد با دست آن را تا خانه هول می‌داد تا صدای موتور مانع استراحت همسایه‌ها نشود.

همان زمان راهی منطقه شد و در ادامه به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در‌آمد، در عملیات سومار از ناحیه سر به شدت مجروح شد و گلوله دشمن به سرش اصابت کرد، اما از آنجایی که هنوز زمان شهادتش نرسیده بود بهبود‌ یافت و دوباره راهی جبهه شد.

این بار به جزیره مجنون رفت و در یکی از عملیات‌ها به همراه سه نفر از همرزمانش درمقابل دشمن می‌ایستند تا بقیه گردان به عقب برگردند و در راه همین مقاومت و ایثار برای دیگر همرزمان هر‌چهار نفر به شهادت رسیدند و پیکر مطهرشان هم در منطقه باقی‌ ماند.

شهادت روح‌الله و مفقودی پیکرش آغاز دوران سختی برای مادرم بود و 16 سال چشم‌انتظار بازگشت پیکر فرزندش بود اما این انتظار پایانی جز درگذشت مادر نداشت، البته دوسال پس از درگذشت مادر پیکر روح‌الله در جزیره مجنون پیدا شد و به آغوش خانواده بازگشت و ما هم پیکر برادر را پایین پای مادر دفن کردیم.

جالب است هنگامی که پیکرش پس از ۱۸ سال پیدا شد پلاک، تسبیح و سربند «نصر من الله و فتح قریب» در جیبش بود که کاملاً سالم مانده بود و برای ما به یادگار ماند.

فرازی از وصیت‌نامه شهید

«إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ...»

و به یاری خداوند دومین مأموریت خود را با توکل به او و توسل به ائمه طاهرین(ع) آغاز می‌کنیم. در موقعیت کنونی که مسئله اصلی را جنگ دربرگرفته است. از برادران و یاوران دین و قرآن می‌خواهم که تا آخرین نفس خود از ایران و اسلام عزیز دفاع کنند. چرا که اکنون تمامی شرق و غرب متجاوز دست در دست هم داده‌اند تا انقلاب پر شکوه اسلامی ما را نابود سازند. اما با توسل به ائمه و اتکا به خداوند تا آخرین قطره خونمان از دستاوردهای انقلاب اسلامی حراست می‌کنیم و امید آن دارم که برادران عزیز پیرو و ادامه‌دهندگان راه سرخ حسینی باشند تا بتوانیم ان‌شالله جهان را از زیر ظلم و ستم جباران رهایی بخشیم و دین خورد را به اسلام ادا نماییم و زمینه را برای ظهور حضرت مهدی(عج) آماده سازیم.

مااکنون بر حسب وظیفه‌ای که بر گردنمان نهاده است، موظفیم از خون شهدای کربلا ایران که همان راهیان حسین‌بن علی(ع) است، دفاع کنیم و امیدوارم در این راه خداوند متعال توفیقتان دهد.

من سخن مختصری که با عزیزان دارم این است، ای خواهران و برادران همچون بازماندگان شهدا صبور باشید و همواره خداوند را ثنا گویید مبادا که در کارهایتان خداوند را یک لحظه از یاد ببرید. در دعاهایتان همیشه امام عزیز را فراموش نکنید. سفارشی ندارم؛ فقط در عبادات خود سست نشوید و از مولا علی(ع) و حسین‌بن علی(ع) سرور شهیدان درس چگونه زیستن را بیاموزید. ان شالله که خدای تبارک و تعالی پشتیبان تمامی ملت غیور و شهید پرور ما باشد....