حکایت بسیار زیبا از محمد و احمد غزالی راجع به نماز

به گزارش افکار نیوز ؛  حجه الاسلام والمسلمین علیرضا توحیدلوحکایت بسیار زیبا از محمد و احمد غزالی راجع به نماز نقل کرد.

در این حکایت آمده است:

ارادت غزالی -علی رغم شافعی مذهب بودنش- به ائمه اطهار(ع) در آثارش هویداست. در «کیمیای سعادت» هرگاه می خواهد نام امامان معصوم(ع) را ببرد با «رض» و «کَرمَ الله وَجهَه» «رضی الله عنه» یاد می کند و از امام حسن(ع) و امام حسین(ع) با نام «فرزندان رسول(ص)» و «ابن رسول الله(ص)» یاد کرده است. در مبحث «سماع» سخن پیامبر را که به حضرت علی(ع) گفت: «تو از منی و من از تو» آورده،

ابو حامد محمد غزالی، از دانشمندان بزرگ اسلامی در قرن پنجم و ششم هجری است. در سال 450هجری در شهر توس دیده به جهان گشود و 55 سال بعد در همان شهر دیده از جهان فرو بست.

زندگانی شخصی و علمی امام محمد غزالی، پر از حوادث ومسافرت ها و نزاع های گوناگون علمی است. وی برادری داشت که به عرفان و اخلاق شهره بود و در شهرهای ایران می گشت و مردم را پند و اندرز می داد. نام او احمد بود وچند سالی از محمد کوچکتر.

محمد و احمد، هر دو در علم وعرفان به مقامات شامخی دست یافتند اما محمد بیشتر در علم و احمد در عرفان.

محمد غزالی در اثر نبوغ و دانش بسیاری که داشت، از سوی خواجه نظام الملک طوسی، وزیر ملک شاه سلجوقی و مؤسس دانشگاه های نظامیه، به ریاست بزرگترین دانشگاه اسلامی آن روزگار، یعنی نظامیه بغداد منصوب شد. وی در همان جا نماز جماعت اقامه می کرد و عالمان و طالبان علم به او اقتدا می کردند.

روزی به برادر کوچکتر خود، احمد، گفت: مردم از دور و نزدیک به اینجا می آیند تا در نماز به من اقتدا کنند و نماز خود را به امامت من بگذارند؛ اما تو که در کنار من و برادر من هستی؛  نماز خود را با من نمی گزاری !

احمد رو به برادر بزرگتر خود کرد وگفت: پس از این در نماز شما شرکت خواهم کرد و نماز را با شما خواهم خواند.

آواز موذن از گلدسته های مسجد بگوش رسید. محمد غزالی پیش رفت وتکبیر گفت. احمد به برادر اقتدا کرد وبه نماز ایستاد. اما هنوز در نیمه ی نماز بودند که احمد نماز را کوتاه کرد و از مسجد بیرون آمد و در جایی دیگر نماز خواند  که.

محمد غزالی از نماز فارغ شد و همان دم پی برد که برادر نماز خود را از جماعت به فُرادی برگردانده است. او را یافت و خشمگینانه از او پرسید: این چه کاری بود که کردی؟

- محمد برادرم، آیا تو می پسندی که من از جاده شرع خارج شوم و به وظایف دینی خود عمل نکنم؟

- نه نمی پسندم.

- وقتی در نماز شدی، به تو اقتدا کردم اما تا وقتی به اقتدایم ادامه دادم که تو در نماز بودی .

- آیا من از نماز خارج شدم ؟

- آری تو در اثنای نماز،ا ز آن بیرون آمدی و پی کاری دیگر رفتی.

- اما من نمازم را به پایان بردم !

- نه برادر! تو در اثنای نماز به یاد اسب خود افتادی و یادت آمد که او را آب نداده ای؛

پس در همان حال، در این اندیشه فرو رفتی که اسبت را سیراب گردانی و او را از تشنگی برهانی.

وقتی دیدم  که قلب و فکر تو از خدا به اسب مشغول شده است؛ وظیفه ی خود دیدم که نمازم را با کسی دیگر بخوانم؛ز یرا در آن هنگام، تو دیگر در نماز نبودی و نمازگزار در نماز باید به کسی اقتدا کند که او در حال نماز خواندن است.

محمد غزالی از خشم پیشین به شرم فرو رفت و دانست که برادر از احوال قلب او آگاه است. آنگاه روی به اطرافیان خود کرد وگفت: برادرم، احمد، راست می گوید. دراثنای نماز از حالت نماز خارج شدم.

برگرفته از کتاب حکایات پارسایان