3 حکایت خواندنی؛ 3 پند آموزنده

به گزارش افکار نیوز ، 3 حکایت خواندنی و 3 پند آموزنده از زبان حجه الاسلام والمسلمین علیرضا توحیدلو را در ادامه می خوانید.

(تکلیف یا تشریف)

فضایل برای جان آدمی تشریف است، نه تکلیف و اگر گفته می‌شود تکلیف است، برای این است که مردم متوسط یا ضعیف، به حس نزدیکترند و چون « حُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ» (نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶)

و این شهوتها نیز، لذتهای زودگذر را به همراه دارد و برای ذائقه بشری آنان لذتهای زودگذر مناسب است، از این جهت، آنان تقوا و پرهیز از لذایذ را بر جان خود تحمیل می‌دانند در حالی که واقعا تشریف است. از این رو اگر کسی مانند ابن طاووس (رضوان الله علیه) بیندیشد، زمان بلوغش را زمان تشریف می‌شمارد نه زمان تکلیف و می‌گوید: من مشرف شده‌ام، نه مکلف (١)

(استقامت)

"إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ أُولئِک أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدینَ فیها جَزاءً بِما کانُوا یعْمَلُونَ"(سوره احقاف/۱۳ و ۱٤)

ترجمه: به یقین کسانی که گفتند: ”پروردگار ما تنها خدا است“ سپس استقامت داشتند، (در دنیاو آخرت) نه ترسی برآنهاست و نه اندوهی خواهند داشت. آنها یاران بهشت‌اند که در آن جاودانه‌اند، به پاداش آنچه(در دنیا) انجام می‌دادند.


بیشتر بخوانید :چه کار کنیم تا دعاهایمان مستجاب شود؟


(تو از مورى کمتر نیستى)

«امیر تیمور گورگان» در هر پیشامدى آن قدر ثبات قدم داشت که هیچ مشکلى سد راه وى نمى‌شد. علت را از او خواهان شدند، گفت: وقتى از دشمن فرار کرده بودم و به ویرانه‌اى پناه بردم، در عاقبت کار خویش  فکر مى‌کردم ؛ ناگاه نظرم بر مورى ضعیف افتاد که دانه غله‌اى از خود بزرگتر را برداشته و از دیوار بالا مى‌برد.

چون دقیق نظر کردم و شمارش نمودم دیدم، آن دانه شصت و هفت مرتبه بر زمین افتاد، و مورچه عاقبت آن دانه را بر سر دیوار برد.

از دیدار این کردار مورچه چنان قدرتى در من پدیدار گشت که هیچگاه آن را فراموش  نمى‌کنم.

با خود گفتم: اى تیمور تو از مورى کمترى نیستى، برخیز و درپى کار خود باش، سپس برخاستم و همت گماشتم تا به این پایه از سلطنت رسیدم (٢)

ما شیشه‌ایم و باڪ نداریم از شڪست

شیشه چو بیشتر شڪند، تیزتر شود

« صائب تبریزی»

(روزی که علامه طباطبایی(ره) پی برد

 یک کلمه از اسفار را هم نمی‌فهمیده است!)

آقای طباطبایی می‌فرمودند: من اوایل که اسفار می‌خواندم خیلی کار می‌کردم و خیلی فکر می‌کردم و خیلی هم تجزیه و تحلیل می‌کردم. بعد کم کم در من این غرور پیدا شده بود که خود آخوند [ملاصدرا] هم اگر بیاید دیگر بهتر از این نمی‌تواند این مطالب را تجزیه و تحلیل کند.

تا بعد می‌روند نزد استادشان مرحوم آقای قاضی که استاد سیر و سلوک و معنویت بوده است. آقای طباطبایی می‌فرمودند وقتی که ایشان وارد بحث مسائل وجود شد یک‌مرتبه معتقد شدم که من تا به حال یک کلمه از اسفار نمی‌فهمیدم.

اگر کسی بخواهد واقعاً حکمت متعالیه را بخواند باید زمینه قلبی و روحی و زمینه معنوی آن را هم فراهم کند و الّا «ظلمات بعضها فوق بعض» می‌شود (٣)

منابع:

١- مبادی اخلاق در قرآن صفحه ۸۱

٢- صد موضوع پانصد داستان

٣- استاد مطهری، درس‌های اسفار، ج١، ص١٣٧