به گزارش افکارنیوز به نقل از بولتن نیوز، به محض اينكه ۵۰۰ هزار دلار آذربايجاني ها به حساب امير علي اكبري واريز شود، اين ورزشكار به اين كشور مي رود تا از اين به بعد با دوبنده، آذربايجانيها، روي تشك برود. اين موضوع زماني اسف بار تر مي شود كه اين كشتي گير مي خواهد تا المپيك برزيل را زير پرچم آذربايجان تجربه كند.

امیر علی اکبری که از بازی‌های آسیایی ۲۰۱۰، بدبیاری هایش شروع شد، در روزهایی که یکی از امیدهای اصلی محمد بنا برای المپیک به حساب می‌آمد، تست دوپینگش هم مثبت در آمد تا برای دو سال محروم شود. حالا یک سال و اندی ازاین محرومیت گذشته و امیر علی اکبری انتظار داشت از سوی مسوولان تیم ملی برایش برنامه ریزی شود تا بعد از دوران محرومیت بتواند در اردوها حاضر شود و کارش را از سر بگیرد اما پیشنهاد اذربایجانی‌ها رسید و امیر را وسوسه کرد. خودش وسوسه شدن را رد می کند و می گوید به خاطر خستگی از کم لطفی‌ها می رود؛ به هر حال هر چه که هست، امیر علی اکبری چند روز دیگر از ایران می رود و همین کافیست تا یک بار دیگر به خاطر از دست دادن یک استعداد و سرمایه ملی افسوس بخوریم.

البته علی اکبری هم این افسوس را در دل دارد. او در گفت و گویی با بولتن نیوز می گوید: «شما فکر می کنید دل من برای وطنم تنگ نمی شود؟ دلم برای این تنگ نمی شود که در خانه کشتی کنار هم تیمی هایم تمرین کنم یا اینکه با پرچم کشورم دور افتخار بزنم؟ شک نکنید که از همین حالا دلتنگ تمام اینها شده ام اما چاره ای برایم نمانده جز اینکه بروم. روزیکه پیشنهاد آذربایجانی ها رسید، این خبر را رسانه ای کردم به این امید که یکی تماس بگیرد و دردم را بپرسد اما از آن روز تا حالا، حتی یک تماس هم از مسوولان وزارت یا فدراسیون نداشتم. اصلا نمی گویم که مسوولان رده بالا با من تماس بگیرند، شاید کار دارند یا شان آنها اجازه نمی‌دهد، که با یک ورزشکار صحبت کنند؛ اما آیا نمی شد یکی از مسوولان رده دوم یا سوم به من زنگ بزنند و بگویند که چرا می خواهم بروم؟ حرف من اینست که آیا رفتن یک ورزشکار به کشور دیگر و پیوستنش به تیم ملی بیگانه، اتفاق بی اهمیتی است؛ آنهم انقدر بی اهمیت که حتی یکی هم پیگیرش نشود.»

امیر گلایه‌هایش را اینطور ادامه می‌دهد: «من خواسته زیادی نداشتم. باور کنید اگر یک دهم توجهی که آذربایجانی ها به من دارند را مسوولان ایرانی داشتند، هیچ وقت چنین تصمیمی نمی گرفتم. این درست است که من دوپینگ کردم اما آیا باید رها می شدم؟ من نمی‌خواستم زیر پرچم کشور دیگری خوشحالی کنم اما من قهرمان جهان بودم. خواسته یا ناخواسته مسئله دوپینگ برایم پیش آمد، آنهم در سن ۲۱ سالگی؛ با این شرایط باید چکار می کردم. باید همه چیز را فراموش می کردم. من هم آرزو داشتم و می خواستم دوباره برای ایران مسابقه بدهم و افتخار کسب کنم؛ اما چه اتفاقی برای من افتاد؟ برای بابک قربانی چه اتفاقی افتاد؟ من دارم می روم و یکی هم در زندان است و اصلا معلوم نیست سالم از این مخمصه رها می‌شود یا خیر! این وضعیت آنقدر ناراحت کننده است که هیچ توجیهی نمی توانم برایش پیدا کنم.»

علی اکبری در حالی تصمیمش را گرفته که یک فرصت دیگر به مسوولان می دهد: «احتمالا تا یک هفته دیگر در ایران هستم. هنوز هم امیدوارم در این مدت اتفاقی بیفتد و یکی پیدا شود که حرفم را بشنود. من مشکلاتی داشتم که امیدوار بودم این مسائل حل شود. اما نشد. حالا هم دیگر چاره ای جز رفتن برایم نمانده. حتی اگر جوایزی که برای قهرمانی ام در جهان داده بودند را پرداخت می کردند، نمی رفتم اما آنقدر بدقولی کرده اند که دیگر نمی توانم اینجا بمانم.»

امير علي اكبري در حالي با اين صحبت ها از ورزش ايران خداحافظي مي كند كه هنوز هم نيم نگاهش به پشت سرش است تا كسي صدايش كند و از او بخواهد بماند.