به گزارش افکارخبر، البته من که از چهار سال پیش تا الان ارتباط نزدیک و دوستانه ای با وی دارم، همیشه فکر می کنم که بسیار خوب او را می شناسم، اما هر بار که حجازی را می بینم، نکات تازه ای در شخصیت منحصر به فرد او کشف می کنم.

حجازی انسان عجیبی است، شاید نه تنها در فوتبال بلکه در کل جامعه ما آدمهای مثل او کمیاب باشند.
به جرات می توان گفت خصلت های که در فرهنگ ما ایرانی ها از وزن و جایگاه بالایی برخوردار است، در وجود حجازی تلنبار شده است. به قول کامران منزوی که چند سال در کنار حجازی کار کرد و اتفاقا اختلاف نظرهایی هم با او داشت، حجازی آدمی است که اگر ۱۰ تا عیب داشته باشد، هزارتا حسن دارد.

مردی که به شدت از تملق و دورویی پرهیز می کند، هیچ وقت نخواسته همرنگ جماعت باشد و خودش را با امواج حاکم بر اجتماع همسو کند. همین ویژگی منحصر به فرد، یکی از هنر های حجازی است. اگرچه بسیاری این حسن بزرگ را جور دیگری تعبیر می کنند و معتقدند روابط عمومی او ضعیف است و رفتارش طوری است که همواره برای خودش دشمن تراشی می کند، اما واقیت این است که رفتار و کردار او درست است و متاسفانه ایراد در وجود ماست که حتی صفات مذموم و ناپسندی چون ریاکاری و چاپلوسی را به حساب روابط عمومی قوی می گذاریم!
اما اینکه شخصی چون حجازی با ویژگی های منحصر به فردش در جامعه ما با مشکلاتی مواجه است و در ارتباط برقرار کردن با بعضی افراد گاهی نمی تواند طرف مقابل را جذب کند، شاید به این دلیل باشد که امثال او در اجتماع هزار چهره ما((تک)) افتاده اند.

آتیلا، تنها پسر ناصر خان، درباره پدرش حرف جالبی بیان می کند:((او می خواهد تنهایی همه را اصلاح کند، اما مگر می شود. چنین چیزی امکان پذیر نیست. وقتی یک نفر دروغ می گوید، پدرم عصبی می شود یا وقتی قیافه یک آدم متملق و ریاکار را می بیند، خود به خود از کوره در می رود و همین باعثمی شود که اعصابش همیشه نا آرام باشد، چون آدم های متقلب، دروغگو و ریاکار در جامعه کم نیستند.))
آتیلا ادامه می دهد:((من و مادرم همیشه به او می گوییم کمی سیاست داشته باش. مگر چه اتفاقی می افتد. مگر آنها که در زندگیشان سیاست پیشه کرده اند، عاقبت بدی داشته اند، اما او هیچوقت نخواسته سیاست را چاشنی رفتارش کند و حداقل یک جاهایی ظاهر را حفظ کند.

پدرم همیشه حرف دلش را می زند، البته همه او را می شناسند، اما با وجود این با او مشکل پیدا می کنند. شما ببینید، به عنوان مثال خود من یکی از مربیان را می شناسم که وقتی خبرنگارها را می بیند آن قدر چاپلوسی آنها را می کند و به قول معروف آنها را تحویل می گیردکه خبرنگار از خود بی خود می شود، اما بلافاصله پس از اینکه خبرنگار از او جدا شد، پشت سرش فحش ناموسی می دهد. البته من پدرم افتخار می کنم که همیشه ثبات شخصیت دارد و یک انسان هزار چهره و چند بعدی نیست، اما با اینحال معتقدم که اگر او کمی سیاست به رفتارش اضافه کند، می تواند بالاترین جایگاهی را که شایسته یک مربی فوتبال است، از آن خود کند.))
حرف های آتیلا درباره پدرش عین واقعیت است. اما ناصرخان هم درباره آتیلا حرف های جالبی دارد:((من به خوبی بچه هایم را می شناسم، هم آتیلا و هم آتوسا عین خودم رک و راستگو هستند. شما غیر ممکن است بتوانی از بچه های من حرف دروغ بشنوی و یا در وجود آنها تقلب و ریاکاری ببینی.))
حجازی بچه هایش رابیشتر از تمام دنیا دوست دارد. او همه زندگی اش را وقف آنها کرده است. حتی درآمدی هم که سالانه از کنار فوتبال کسب می کند به بچه هایش اختصاص داده است و هیچ وقت اجازه نداده آنها در زندگی با کمبودی مواجه باشند.

حجازی اکنون در ساحل زیبا و آرام خزر و در دهکده ساحلی که یکی از بهترین مجتمع های مسکونی شمال کشور است، زندگی آرام و بی دردسری دارد. همسر او به دلیل تحصیل آتوسا در تهران، بیشتر اوقات در تهران به سر می برد و حجازی به اتفاق آتیلا روزها را سپری می کند. دهکده ساحلی یک مکان بسیار خلوت و ساکت است. به جز صدای امواج دریا و صدای پرندگان، صدای دیگری به گوش نمی رسد. او در اینجا آرامش را تجربه می کند. مردم رشت و دهکده ساحلی احترام خاصی برای ناصر خان قائلند. شاید این احترام نه فقط به علت شهرت حجازی در فوتبال، بلکه به دلیل متشخص بودن و حتی با سواد بودن او باشد. حتی پرسپولیسی ها هم وقتی او را می بینند با سلام و احوالپرسی رسمی و مودبانه به ناصر خان ادای احترام می کنند و او هم متقابلا به همه احترام می گذارد.

حجازی درباره زندگی در رشت می گوید:((خدا وکیلی من در اینجا بسیار راحتم، من از دوران کودکی به شمال علاقه زیادی داشتم و همیشه برای مسافرت و تفریح به شمال می رفتم. حالا هم که دو سال است که در اینجا زندگی می کنم از این زندگی کاملا راضی ام. اینجا هم طبیعت زیبا دارد و هم مردم با کلاس و با فرهنگی. البته تنها مشکل من در اینجا این است که من تنها هستم. در واقع به جز خودم و آتیلا کسی پیش ما نیست. حتی ویلاهای مجاور ما هم خالی است و آدم احساس تنهایی می کند. من و آتیلا برای اینکه اوغات فراغتمان را پر کنیم، معمولا می نشینیم پای تلویزیون و فیلم هایی را که از کلوپ می گیریم تماشا می کنیم. شب ها هم که معمولا از تلویزیون فوتبال پخش می شود و من همه بازی ها را میبینم.))

راستی بحثفوتبال به میان آمد. جالب است که بدانید حجازی تمام بازی های فوتبال خارجی را که از تلویزیون پخش می شود، به دقت تماشا میکند. چهارشنبه شب گذشته وقتی بازی رئال مادرید و بایرن مونیخ را به اتفاق ناصر خان و آتیلا دیدم بسیار برایم لذت بخش بود. تحلیل های او بسیار درست است و نگاهی حرفه ای و متمایز با دیگر مربیان ایرانی نسبت به فوتبال دارد. البته او هم مثل ما و بسیاری از فوتبال دوستان ایرانی از تیم بایرن مونیخ متنفر است و از شکست این تیم مقابل رئال بسیار خوشحال و شادمان است.

در سه روزی که پیش حجازی بودم، نکته ای که بیش از هرچیز نظرم را جلب کرد، تماس های مکرر تلفنی با وی بود. تلفن همراه حجازی مرتب زنگ می خورد. البته بیشتر کسانی که تماس می گرفتند خبرنگارها بودند، اما تعدادی از هواداران استقلال هم شماره او را دارند و گاهی با وی تماس می گیرند. البته هوادارانی که تقریبا هم سن و سال خود حجازی هستند و از سال ها قبل اخبار و وقایع مربوط به او را دنبال کرده اند.

حجازی در گفت و گو با یکی از خبرنگاران که از او درباره اوضاع و احوال نابسامان فوتبال کشور می پرسد، جواب می دهد:((چه فایده ای دارد که من بخواهم حرفی بزنم. هرکس بخواهد در این باره حرف بزند، فقط خودش را خسته کرده است. آنها هرکاری خودشان بخواهند، می کنند، نه به حرف امثال من توجهی می کنند و نه به خواسته مردم. به عنوان مثال شما خبرنگارها بروید تحقیق کنید که ما در کشورمان چند نفر دکترای رشته تربیت بدنی داریم، فرض کنیم که فقط ۵۰ نفر دکترای تربیت بدنی داشته باشیم. پس چرا یکی از آنها رییس می شود که تخصصش چیز دیگری است. شما بروید این چیزها را بنویسید. بازی رئال و بایرن مونیخ را دیدید. ۹۰ دقیقه در ورزشگاه باران می بارید، اما یک قطره آب روی زمین دیده نمی شد. چون ورزشگاه های آنها استاندارد است. آنها همیشه در حال پیشرفت و حرکت رو به جلو هستند، ولی ما در ایران فقط به فکر دروغ گفتن و حسادت ورزیدن به همدیگر هستیم…))
روز پنجشنبه ناصر خان زمین تمرین تیم استقلال رشت را به من نشان می دهد.

زمین تمرین این تیم به علت بارندگی های شدید، پر از آب است و قابل تمرین نیست. او می گوید:((اگر زمین های ما هم استاندارد بودبه این روز نمی افتاد. البته سیستم ورزش در کشور ما غلط است و مدیران باشگاه ها هم بی تقصیراند. آنها باید با دست خالی تیمداری کنند.))
حجازی در گوشه ای از زمین شاگردانش را جمع می کند و پس از ۶۰ دقیقه پاس های کوتاه و تکضرب تمرین را تعطیل می کند. او میگوید:((در چنین زمینی چه کار تاکتیکی می تواند کرد. ما فقط می توانیم برخی از تمرین های پیش پا افتاده را انجام دهیم.))

حق با حجازی است. در فوتبال ما هیچ چیز سر جای خودش نیست، حتی مسئولان هم، باری به هر جهت فوتبال را اداره می کنند، اما حرص و جوش خوردن هم بی فایده است. شاید همین حرص و جوش خوردن ها باعثشده که دروازه بان افسانه ای قوتبال ایران روز به روز شکسته تر شود. او حتی حجازی یک ماه پیش هم نیست. هربار که او را میبینم چین و چروک های صورتش بیشتر شده و موهایش سپیدتر.
حجازی تا کی دوام می آورد؟