فردوسی پور مخالف قهرمانی کدام تیم است؟

این بخش دوم مصاحبه فردوسی پور با همشهری تماشاگر در انتهای دهه 80 است. در این جا عادل توضیح می دهد که از بین استقلال و پرسپولیس کدام را ترجیح می دهد.

 

 

 *بیا یک گریزی به کودکی بزنیم. نوستالژی عادل چیست؟ هیچ وقت مثلا مثانه یک گاو را پر از پارچه های کهنه کرده ای که باهاش بازی کنی؟ کوچه های کودکی را می گویم.

کارهای عجیب و غریب زیاد می کردم. با خودکارهایم دروازه درست می کردم و با یک تیله لیگ منظمی برگزار می کردم. تمام تیم های بزرگ در آن لیگ حضور داشتند و بازیکنان خودکارها بودند و توپ هم تیله بود. از همان موقع ده، یازده سالگی کاری می کردم لیورپول همیشه قهرمان شود و این طوری بود که طرفدار لیورپول شدم. کلا بچه آرامی بودم و آن طور که می گویند خیلی آزارم به کسی نمی رسید.

 

*چقدر سینمایی! من هم عاشق تیله بودم. خب داشتی می گفتی... نوجوانی و جوانی را به یاد آور.

در دوران نوجوانی در عین اینکه بچه درس خوانی بودم، عشق و علاقه ام به فوتبال بیشتر و بیشتر شد. تمام امید و آرزویم مجله «دنیای ورزش» یا «کیهان ورزشی» بود که هر هفته برای به دست آوردنش کلی تلاش می کردم. با توجه به اینکه در خانواده ای کاملا غیرفوتبالی بزرگ شدم هضم این قضایا برای والدینم کمی دشوار بود. چند بار با التماس های زیاد استادیوم رفتن را با پدرم تجربه کردم ولی به هر حال نکته عجیب، علاقه بی حد و حصر من به فوتبال در خانواده ای که اصلا فوتبالی به نظر نمی رسید. در دبیرستان با بالا رفتن سنم اوضاع کمی بهتر شد و با ورود به دانشگاه راه و مسیر کاملا متفاوت را انتخاب کردم.

 

*راستی در دوران نوجوانی و جوانی اهل رادیو و تلویزیون هم بودی؟

شدیدا. به هر حال در آن دوران که همسایه ها ماهواره نداشتند(!) و خبری از اینترنت و... نبود تنها دلخوشی نسل جوان تلویزیون دیدن بود و برای ما فوتبالی ها «ورزش و مردم» و همان چند دقیقه فوتبالی که نشان می داد کاملا خاطره انگیز بود. همین زیاد فوتبال تماشاکردن انگیزه زیادی برای حضور در تلویزیون و فعالیت در این عرصه برایم ایجاد کرد.

 

*برای دل خودت هم «گزارشی خصوصی» داشتی؟ مثلا ادای بهمنش را در بیاوری یا ...

راستش سن من بیشتر به آقایان وارث، کوثری، شفیع و صالح نیا می خورد. در خلوت خودم بارها فوتبال گزارش می کردم. روی نوار ضبط صوت، بازی را گزارش می کردم و بعد به آن گوش می دادم. وقتی در اولین روزها برای تست به تلویزیون مراجعه کردم تعداد این ضبط کردن و گوش دادن ها به اوج رسید. چون خیلی علاقه داشتم تلاش فوق العاده ای در این راستا انجام دادم. بعدها که گزارش های آقای بهمنش را شنیدم و افتخار ملاقات ایشان را پیدا کردم سعی کردم از این بزرگوار چیزهای زیادی یاد بگیرم. همان طور که بقیه دوستان همیشه در این ارتباط به من و همکاران جوان و تازه کار لطف داشتند.

 

*باز اینجا هم شد کلیشه. مطمئنم که نسبت به آن ها و کارکردهای رسانه ای شان نقد داری ولی رویت نمی شود اینجا بگویی.

راستش همان طور که مربیان می گویند که نباید کار همکارشان را نقد کنند. من هم معتقدم در صنف خودمان باید حامی یکدیگر باشیم. همه ما ایرادهایی داریم. در این قضیه تردیدی وجود ندارد ولی مطرح کردن ایرادهای یکدیگر به زغم من کار درستی نیست. جدا سعی کرده ام از همه آنها چیز یاد بگیرم. از وارث، شفیع، کوتی و بهروان گرفته تا جواد خیابانی که خیلی به من کمک کرد و حتی همکاران نسل جدید مثل آقای علیفر، مزدک، پیمان و بقیه.

 

*همیشه از خدا می خواهیم به ما «ظرفیت شهرت» بدهد. عادل فردوسی پور وقتی از رفسنجان بیرون آمد و یک دفعه به یک چهره معروف تبدیل شد که همه با انگشت نشانش می دادند یعنی در عرض یکی، دو سال از دکتر حسابی و اخوان ثالث و دانشمندان بزرگ معروف تر شد... این «ظرفیت» را چگونه برای خودش ساخت تا از تلفات شهرت در امان بماند؟

امیدوارم چنین باشد. شهرت می تواند کاملا آسیب رسان هم باشد. همان طور که خیلی ها در اوج شهرت به حضیض رفتند. همیشه از خدا خواسته ام که ظرفیت شهرت را به من بدهد. به هر حال یک آدم مشهور باید در بین مردم همیشه خوش برخورد باشد. حتی در بدترین شرایط روحی. این کار سختی است که باید از عهده آن برآییم. چون مخاطبی که یک آدم مشهور را می بیند کاری به اتفاقات شخصی آن فرد ندارد. چون هر هفته او را می بیند احساس قرابت خاصی با آن شخص دارد و دوست دارد این صمیمیت دوطرفه باشد. اگر کسی بخواهد از شهرتش سوءاستفاده کند یا جنبه و ظرفیت شهرت را نداشته باشد شک ندارم که در سراشیبی  سقوط قرار می گرد. تجربه این فرضیه را برایم به اثبات رسانده و نمونه های این چنینی در جامعه ما کم نیستند.

 

*هیچ وقت دوست نداشتم این سوال را از کسی بپرسم اما ظاهرا چاره ای ندارم. توی این چند هفته اخیر که صفحه ای برای اس.ام.اس خوانندگان باز شده، خیلی ها در مورد تعلقات رنگی شما پیام فرستاده اند؛ یکی می گوید استقلالی هستی، یکی می گوید پرسپولیسی. اساسا می دانم که این سوال هیچ دردی را دوا نمی کند، اما به خاطر دل آن خواننده ها بگو اهل کجا (کدام تیم) هستی!

جوابش معلوم است دیگر. هیچ فرقی نمی کند. یعنی نباید هم فرقی بکند. اگر تعصبی به تیمی وجود داشته باشد در برنامه ها و گزارش ها کاملا خودش را نشان می دهد و من خوشحالم که به شکل دوره ای به استقلالی یا پرسپولیسی بودن متهم می شوم. اما انصافا هیچ کدام برایم فرقی نمی کند و به طور مساوی ضد هر دو هستم.